part10
#part10
#dar_hamsaiegie_godzila
رادوین که به چشمام خیره شده بود سرش و آوردنزدیک صورتم.فاصلمون خیلی کم بود درحد 5 تا انگشت.نفس هاش به صورتم میخورد.اخمی کردوگفت:اونی که باید حال کنه منتظرته خانوم!سخنرانی باشه برای بعد.
اولش متوجه نشدم چی میگه.گنگ بهش نگاه کردم که باچشمش به جایی اشاره کرد.رد نگاهش و گرفتم ورسیدم به اشکان که توی ماشینش نشته بودوزل زده بودبه من ورادوین....اوخی داداشیم.لبخندی اومد روی لبم...چه زوداومد!!!!شایدم من زیادی بااین گودزیلا حرف زدم ونفهمیدم زمان کی گذشت!!
روم و کردم طرف اشکا ن و براش دست تکون دادم واونم برام بوق زد. به سمتش رفتم. خیلی سریع سوار ماشین اشکان شدم.
- سلام برداداشی مهندس خودم!
اشکان مشکوک نگام کردوگفت:این پسره کی بود؟چی می گفت؟
- هیچی بابا...این همون رادوینه که بهت گفتم.دیوونه باز داشت چرت می گفت.
اشکان که از رگ گردنش معلوم بودغیرتی شده گفت:اذیتت می کنه رها؟؟
یه فکری جرقه زد توذهنم.اگه بهش بگم آره وبره حالش وجابیاره خیلی توپ میشه ها نه؟؟
نه بابا بیخی...من اینجوری بیشتر حال می کنم که فکرکنه اشکان دوست پسرمه...آره بابا اگه اشکان بره مزه ی قضیه می پره!!!!!
لبخندی زدم و به رادوین نگاه کردم.هنوزم سرجاش وایساده بودوباحرص نگام می کرد. از لجش به سمته اشکان برگشتم و رفتم جلوی صورتش.یکی نمی دونست فکر می کرد داریم صحنه +18 ایجاد می کنیم.منم همین و می خواستم تا لج رادوین و در بیارم! گونه اشکان و بوس کردم و بعداز یه مدت کوتاه رفتم کپیدم سرجام.
اشکان که پاک گیج شده بود لبخندی زدو دستش و گذاشت روی جایی که بوسش کرده بودم. متعجب گفت: این الان برای چی بود؟!
- واسه اینکه انقدر خوبی وبه خاطر من از کارت زدی واومدی دنبالم.آخ اشکانی نمی دونی چقدر حالم بده.سرم...
اشکان باخنده پرید وسط حرفم:خوبه خوبه. حالا نمیخواد دیگه فیلم بازی کنی.خرت از پل گذشت رهاخانوم!
خندیدم.اونم خندید.اشکان استارت زدوماشین یه دفعه از جا پرید.
#dar_hamsaiegie_godzila
رادوین که به چشمام خیره شده بود سرش و آوردنزدیک صورتم.فاصلمون خیلی کم بود درحد 5 تا انگشت.نفس هاش به صورتم میخورد.اخمی کردوگفت:اونی که باید حال کنه منتظرته خانوم!سخنرانی باشه برای بعد.
اولش متوجه نشدم چی میگه.گنگ بهش نگاه کردم که باچشمش به جایی اشاره کرد.رد نگاهش و گرفتم ورسیدم به اشکان که توی ماشینش نشته بودوزل زده بودبه من ورادوین....اوخی داداشیم.لبخندی اومد روی لبم...چه زوداومد!!!!شایدم من زیادی بااین گودزیلا حرف زدم ونفهمیدم زمان کی گذشت!!
روم و کردم طرف اشکا ن و براش دست تکون دادم واونم برام بوق زد. به سمتش رفتم. خیلی سریع سوار ماشین اشکان شدم.
- سلام برداداشی مهندس خودم!
اشکان مشکوک نگام کردوگفت:این پسره کی بود؟چی می گفت؟
- هیچی بابا...این همون رادوینه که بهت گفتم.دیوونه باز داشت چرت می گفت.
اشکان که از رگ گردنش معلوم بودغیرتی شده گفت:اذیتت می کنه رها؟؟
یه فکری جرقه زد توذهنم.اگه بهش بگم آره وبره حالش وجابیاره خیلی توپ میشه ها نه؟؟
نه بابا بیخی...من اینجوری بیشتر حال می کنم که فکرکنه اشکان دوست پسرمه...آره بابا اگه اشکان بره مزه ی قضیه می پره!!!!!
لبخندی زدم و به رادوین نگاه کردم.هنوزم سرجاش وایساده بودوباحرص نگام می کرد. از لجش به سمته اشکان برگشتم و رفتم جلوی صورتش.یکی نمی دونست فکر می کرد داریم صحنه +18 ایجاد می کنیم.منم همین و می خواستم تا لج رادوین و در بیارم! گونه اشکان و بوس کردم و بعداز یه مدت کوتاه رفتم کپیدم سرجام.
اشکان که پاک گیج شده بود لبخندی زدو دستش و گذاشت روی جایی که بوسش کرده بودم. متعجب گفت: این الان برای چی بود؟!
- واسه اینکه انقدر خوبی وبه خاطر من از کارت زدی واومدی دنبالم.آخ اشکانی نمی دونی چقدر حالم بده.سرم...
اشکان باخنده پرید وسط حرفم:خوبه خوبه. حالا نمیخواد دیگه فیلم بازی کنی.خرت از پل گذشت رهاخانوم!
خندیدم.اونم خندید.اشکان استارت زدوماشین یه دفعه از جا پرید.
۲.۳k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.