داستان کوتاه "او من نبودم " به قلم: آدلی
پیج روبیکامون کنار صفحه تگ شده، فالو شه👀✨
.
#او_من_نبودم
.
'روز اولی که دیدمش ؛ هیچوقت از یادم نمیره . . .
انگار از تو نقاشیای من بیرون کشیده بودنش !
قد بلند . . . سبزه ی تند با چهره ی شرقی !
ابروهای پرو بلندی که مدام توهم گره میخورد ؛
و چشمای سیاه کشیده ی وحشی !
موهایی که از شدت سیاهی برق میزد ؛
و شبو از چشم مینداخت . . .
بلند و نامرتب رو پیشونیش ولو بود . . .
و دست هایی با عضلات پیچیده که مدام ؛
طرف پاکت سیگارش میرفت ؛
و به احترام جمع . . . برمیگشت !
وقتی رفتنی بهم یه لبخند کوچیک زد ؛
و ابرو برام جابه جا کرد . . .
اندازه ی تمام سالای پیش روم ؛
فکرای دخترونه کردم ؛
و گونه هام بی اجازه رنگ گرفت . . .
وقتی زودتر از همه رفت . . .
خودمو خوشبخت ترین حس میکردم . . .
و این حس واقعی تر شد ؛
وقتی دوست مشترکمون با مقدمه چینی ؛
ازش برام گفت . . . که خیلی ساله تنها ست ؛
و اگه حالا خواسته از تو براش بگیم ؛
دنبال بچه بازی نیست . . .
لب خند بی مرزی که روی لبم اومده بود رو ؛
هنوز بعد این همه سال حس میکنم !
لب خندی که نذاشت حتی یک کلمه ؛
از باقی حرفهاشو بفهمم . . .
احمقانس . . . میدونم . . .:)!
اما این لب خند جمع نشد . . .
تو آینه ی سفره ی عقد دیدمش . . .
و بعد تر . . وقتی مادر شدم . . .
و بعدترش . . . چندین سال تموم . . .
تا روزی که هوس کردم برای اولین بار ؛
اتاق کارشو تو خونه تکونی سهیم کنم . . .
غافلگیرش کنم . . .
دستمال می کشیدم . . .
معین میخوندم و نرم نرمک می رقصیدم . . .
میز نقشه کشی . . . کتابخانه . . . دراور . . .
کشوی اول . . . دوم . . . سوم . . .
بین بهم ریختگیای کشوی سوم یه قاب عکس ؛
به پشت خوابونده شده بود . . .
وقتی برش گردوندم . . .
امان از وقتی که برش گردوندم . . .
یه لحظه ذوق احمقانه ی اینکه ؛
عکس دوتاییمونه وجودم رو گرفت . . .
ولی به ثانیه نکشید که برقش ؛
لب خند احمقانم رو که هیچ . . .
ریشه ی زندگی مشترکمون و خشکوند !
خیلی چیزا تو سرم تاب خورد . . .
حرفای دوست مشترکمون . . .
که روز اول زد و من . . .
چقدر بچه بودم که نفهميدم ؛
مردی که عشقش و تو دریا از دست داده ؛
و سالهاست تنهاست . . .
تو یک نگاه عاشق کسی نمیشه . . .:)!
شباهتش با من انکار ناپذیر بود اما . . .
من که تا به حال با تو دریا نرفته بودم . . .
من که هیچوقت موهامو ؛
آنقدر کوتاه نکرده بودم . . .
من که چشمام آبی نبود !!!
من فقط شبیهش بودم . . .
شبیه اسمش که پشت قاب نوشته شده بود
شبیه صاحب اسم دخترم شبیه دریا . . .:)))"❤️
.
.
برای خوندن داستان های دیگر به پیج زیر برید
@band_angoshti
.
#او_من_نبودم
.
'روز اولی که دیدمش ؛ هیچوقت از یادم نمیره . . .
انگار از تو نقاشیای من بیرون کشیده بودنش !
قد بلند . . . سبزه ی تند با چهره ی شرقی !
ابروهای پرو بلندی که مدام توهم گره میخورد ؛
و چشمای سیاه کشیده ی وحشی !
موهایی که از شدت سیاهی برق میزد ؛
و شبو از چشم مینداخت . . .
بلند و نامرتب رو پیشونیش ولو بود . . .
و دست هایی با عضلات پیچیده که مدام ؛
طرف پاکت سیگارش میرفت ؛
و به احترام جمع . . . برمیگشت !
وقتی رفتنی بهم یه لبخند کوچیک زد ؛
و ابرو برام جابه جا کرد . . .
اندازه ی تمام سالای پیش روم ؛
فکرای دخترونه کردم ؛
و گونه هام بی اجازه رنگ گرفت . . .
وقتی زودتر از همه رفت . . .
خودمو خوشبخت ترین حس میکردم . . .
و این حس واقعی تر شد ؛
وقتی دوست مشترکمون با مقدمه چینی ؛
ازش برام گفت . . . که خیلی ساله تنها ست ؛
و اگه حالا خواسته از تو براش بگیم ؛
دنبال بچه بازی نیست . . .
لب خند بی مرزی که روی لبم اومده بود رو ؛
هنوز بعد این همه سال حس میکنم !
لب خندی که نذاشت حتی یک کلمه ؛
از باقی حرفهاشو بفهمم . . .
احمقانس . . . میدونم . . .:)!
اما این لب خند جمع نشد . . .
تو آینه ی سفره ی عقد دیدمش . . .
و بعد تر . . وقتی مادر شدم . . .
و بعدترش . . . چندین سال تموم . . .
تا روزی که هوس کردم برای اولین بار ؛
اتاق کارشو تو خونه تکونی سهیم کنم . . .
غافلگیرش کنم . . .
دستمال می کشیدم . . .
معین میخوندم و نرم نرمک می رقصیدم . . .
میز نقشه کشی . . . کتابخانه . . . دراور . . .
کشوی اول . . . دوم . . . سوم . . .
بین بهم ریختگیای کشوی سوم یه قاب عکس ؛
به پشت خوابونده شده بود . . .
وقتی برش گردوندم . . .
امان از وقتی که برش گردوندم . . .
یه لحظه ذوق احمقانه ی اینکه ؛
عکس دوتاییمونه وجودم رو گرفت . . .
ولی به ثانیه نکشید که برقش ؛
لب خند احمقانم رو که هیچ . . .
ریشه ی زندگی مشترکمون و خشکوند !
خیلی چیزا تو سرم تاب خورد . . .
حرفای دوست مشترکمون . . .
که روز اول زد و من . . .
چقدر بچه بودم که نفهميدم ؛
مردی که عشقش و تو دریا از دست داده ؛
و سالهاست تنهاست . . .
تو یک نگاه عاشق کسی نمیشه . . .:)!
شباهتش با من انکار ناپذیر بود اما . . .
من که تا به حال با تو دریا نرفته بودم . . .
من که هیچوقت موهامو ؛
آنقدر کوتاه نکرده بودم . . .
من که چشمام آبی نبود !!!
من فقط شبیهش بودم . . .
شبیه اسمش که پشت قاب نوشته شده بود
شبیه صاحب اسم دخترم شبیه دریا . . .:)))"❤️
.
.
برای خوندن داستان های دیگر به پیج زیر برید
@band_angoshti
۴.۳k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.