پارت عشق خیالی من

پارت4...... "عشق خیالی من"
ساعت هفت از خواب بلند شدم. باید هشت میرفتیم. اول صبحونه مفصلی برای خودم درست کردم. پنیرخامه ای، شیر، گردو، نون بربری. تقریبا یه ربع طول کشید تا بخورم وقت زیادی واسم نمونده بود سریع یه ارایش ملایم کردم و یه کت شلوار مشکی با مقعنه مشکی پوشیدم و درا رو قفل کردم و پرواز کردم سمت ماشین ساعت 7و45 بود سریع رفیقامو سوار کردم. رسیدیم به دانشگاه کوفتی از بچگی نمیخاستم برم دانشگاه ولی خب چه میشه کرد. منو وشیدا رشتمون تجربی بود الهام و شایسته رشتشون انسانی.
وارد کلاس شدیم اول بسم الله یه اکیپ پسر شروع کردن ب مسخره کردن. و زر زدن یکی از اون پسرا بدجور ذهنمو درگیر کرده بود ولی زیاد بش اهمیتی نمیدادم. استاد رسید یه خانوم خیلی مهربون بود اسمش مریم حسینی مهر بود. شروع کرد به حضور و غیاب.
&راحیل رستگار _حاضر
بقیه رو هم گفت تا اینکه رسید به یه نفر اصلا باورم نمیشد اون باشه
&محمدسعید اعظمی
+نیازی ب معرفی نیس خرخون کلاس حاضره
&خب دیگ زبون نریزین
هنوز تو شک بودم هیچی از روز اول نفهمیدم اون روزای اول توی اتاقامون میموندیم خداروشکر اکیپمون هنوز خراب نشده بود
روی تخت بودم مقنعمو در اوردم
_اخیش نفس راحتی کشیدم وای مردم از گرما
~حرف حقو زدی راحیل
_میدونم
ساعت 1شب بود صدای خروپفای بچه ها داشت کرم میکرد از این طرفم خوابم نمیبرد تصمیم گرفتم برم قدم بزنم. عین اسکلا رفتم تیپ زدم الانم کسی بیدار نبود استادا مدیرمون و.... دیگ کلاهمو روی سرم گذاشتم ایرپادم رو با خودم بردم تا اهنگ گوش کنم من بیشتر اوقات اهنگ خارجی گوش میدم اینم اسم اهنگ: Love is Gon
بگذریم اروم در اتاقو باز کردم به قل خودمون تاتی تاتی از پله ها پایین اومدم
اول توی حیاط چرخی زدمو و رفتم بیرون صد متر جلوتر از دانشگامون بستنی فروشی بود بدجور هوس کرده بودم توی کیفمو نگاه کردم ببینم کارتمو اوردم یا نه و جواب منفی بود اوفففففی از روی حواس پرتم کشیدم و داشتم برمیگشتم زمانی که چرخیدم به یه پسر برخورد کردم جوری که دستام روی سینش بود و دستای اون دور کمر من. سریع خودمو جمع و جور کردم و ازش فاصله گرفتم عذر خواهی کردم ولی وقتی زیر چشمی نگاش کردم پشمام ریخت سعید بود اون اینجا چیکار میکرد لابد مث من بیخوابی زده ب کلش ولی خب چرا دنبال من بود توی اولین روز دانشگاهم ب من تیکه انداخت خداوکیلی چقد بزرگ شده از قبلش خیلی جذاب تر و دخترکش تر شده قد من تا روی شونه هاش بود خلاصه داشتم راه خودمو میرفتم که دستم توسط یکی کشیده شد.
_لطف میکنین دستمو ول کن کنین شکست بخدا
+ول میکنم البته تا وقتی که باهام بیای
_ها؟ کجا بیام نصف شبی زده ب سرت ن؟
+اون که اره ولی یه کاری بات دارم
_یا پیغمبر خدا ختم بخیر کنه باش میام
هنوز دستمو ول نکرده بود مچ دستم از شدت فشار دستای سعید کبود شده بود ترسیده بودم با اینکه عاشق سعید بودم کراشم بود تمام دغدغه این سالای من سعید بود ولی الان مث سگ دارم میلرزم
+سردته؟
_ن اتفاقا گرممه
+پس چرا میلرزی الان میخواستم برات بستنی بخرم
_واسه من
حلال زاده ای به خدا سعید دمت گرم
+اوهوم
_باش بریم فقط هنوز منتظر حرفی ک میخاستی بزنی هستم
+بستنی گرفتیم میگم بت
_اوک
دیگ برام عادی شده بود هر دقیقه دستاش شل تر میشد و درد منم کمتر
+رسیدیم چی میخای حالا خانوم دکتر
_چه زود پسر خاله شدی
_پسرا این دوره زمونه ای خدا
+چشونه مگ؟
چقد کله پوکه با این حجم از خنگی چطوری کاراگاه شدی
_هیچی عالین
+خب چی میخای سفارش بدی
_بستنی قیفی کاکائویییییییی
+حله منم اب هویج بستنی
سفارشا رو دادیم. منتظر موندم تا سعید حرف بزنه ببینم چشه
+خب راحیل از روز اول دانشگاه یادته بت تیکه پروندم(3ماه از اولین روز دانشگاه میگذره)
_مگ میشه یادم بره
+خب ب عشق در یک نگاه اعتقاد داری
اینو که گفت قلبم داشت از شدت خوشحالی از تو حلقم درمیومد
_اره اعتقاد دارم
+یعنی عشق من به تو
_تو عاشق من شدی فکرشم نمیکردم که به ارزوم برسم دیگ داشتم دست از خیال پردازی ور میداشتم
+الان دیگ شده قبول میکنی که دوس دختر من باشی؟
_باید فک کنم
+من الان جواب میخام
_منم فردا جواب میدم
+خیله خب بستنیت اب شد.
_خاک تو سرم
+از دست تو بچه
_خب انقد حرف زدیم حواسم پرت شد
+فداسرت
_بزار بسم الله رو بگم فعلا
+باشه باشه
بستنیامون رو خوردیم تا دانشگاه پیاده رفتیم و حرف میزدیم
+راحیل
_هوم
+چندساله فنمی
_11ساله که فنتم و منتظر دیدارت بودم هرشب عکساتو میدیدم تا خوابم ببره صدات برام مسکن بود هرشب اشک میریختم برای نداشتنت و....
+الان رسیدی
_قطعا که رسیدم
+خش حالم ک برای اولین بار عاشق همچین ادمی مث تو شدم.......... ادامه دارد.
دیدگاه ها (۰)

ادامه ی پارت 4_من سال ها قبل این حستو تجربه کردم_سعید+جان_او...

پارت 5شیدا با لگد منو از خواب بیدار کرد _وحشی مگ داری کشتی م...

پارت 3.... "عشق خیالی من" (اینو یادم رفت بگم بتون ما دنبال ...

پارت2... "عشق خیالی من "_راه بین من و خونه الهام تقر...

آره من خیلی برات زیاده روی کردم...تو من و فروختی به کسی که ک...

این سریالم تموم شد:) بهش خیلی عادت کرده بودم و خب دیگه از چه...

سلام👺چطورین؟😛واقعا احساس میکنم توی دیجیتالی بهتر میکشم🫄 ولی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط