پارت

پارت 5
شیدا با لگد منو از خواب بیدار کرد
_وحشی مگ داری کشتی میگیری با بدن من بدبخت
~پس بدون ما نقشه میکشی اره؟(شیدا)
_چه نقشه ای چیشده
~با سعید قرار میزاری ب ما خبر نمیدی اره
_چتونه ندید بدیدا خودش درخواست کرد بعدشم همتون دیشب لالا بودین من و سعید ساعت 1همو در بستنی فروشی دیدیم
~چیشد حالا
ماجرا رو براشون تعریف کردم همشون خشکشون زده بود من داشتم غش میکردم از خنده.
~چرا داری میخندی اسکل سعید بهت درخواست دوستی داده (الهام)
_اره همینه نترسین بقیه رفیقاشو واستون جور میکنم
~کی خاست دوماد جور کنی تو (الهام)
شما
~بسه دیر شد باید بریم
_بعدا ادامه میدیم بیاین بریم
رفتیم. بدو بدو از پلها پایین میرفتیم از استاد حسینی مهر اجازه گرفتیم عذر خواهی کردیم و رفتیم بشینیم سعید با یه برق عجیبی توی چشماش منو نگاه میکرد با ذوق ب درس گوش دادم تقریبا یه ساعت ونیم گذشت زنگ تفریح یه ربع بود با بروبچ رفتیم بوفه ساندویچ خریدیم و خوردیم
_من برم دستشویی الان میام
~برو ب سلامت
خندیدم
_زهرمار بیشعور
رفتم دستشویی داشتم دستامو میشستم. قلدر کلاسمون اسمش آراد بود یه وجب فاصله ی بین ما بود داشتم میرفتم که توسط اراد به دیوار چسبیدم
_چی میخای عوضی
&هه حالا شدیم عوضی خوشگل خانوم
_برو اونطرف اگ نری
&اگ نرم
صورتش خیلی بهم نزدیک شده بود از شانس بدم زنگ تفریح تموم شده بود و فقط منو اراد بودیم خب داشتم میگفتم فاصله ی صورتش خیلی با صورتم کم بود نمیخاستم اولین بوسه ی زندگیم رو با کسی که ازش متنفر بودم تجربه کنم نزدیک بود خیلی نزدیک در همون حین خدا فرشته ی نجاتمو برام فرستاد سعید با یه مشت فک اراد رو پایین اورد چنان مشت میزد که گفتم الان غش میکنه
_سعید ولش کن
از شدت عصبانیت سعید منو هل داد اون طرف جوری که سرم خورد توی دیوار سرگیجه گرفته بودم دستم رو روی سرم گذاشتم غرق خون شده بود
_سعید ول کن اون آراد ذلیل مرده رو
+ر.. ر... راحیل سرت
_تازه فهمیدی
یه تک پوش نخی سفید با شلوار کشی سعید پوشیده بود
مشکی
+میزاری بغلت کنم؟
_هرکاری میخای بکن فقط منو ببر بیمارستان
یکی از دستاش زیر زانوم و اون یکی دستش زیر پهلوهام بود سرم روی سینش بود لباسش با خون قرمز شده بود
+غلط کردم راحیل غلط کردم تو هنوز جواب منو ندادی من ارزوها دارم برامون
_خفه شو خفه شو منو ببر بیمارستان
+باشه باشه حرف نزن سعی کن بیدا بمونی خانومم
هیچی نمیفهمیدم. سعید رفت دفتر بلند داد زد:+لعنتیا یه کاری کنین داره میمیره
سریع زنگ زدن ب امبولانس سعید و رفیقام اومدن دنبالمون با ماشین من سعید رانندگی میکرد
~سعید اگ بلایی سر راحیل بیاد خودم با دستای خودم خفت میکنم
+ن راحیل من قوی تر از این حرفاعه مگ میشه الکی
ب اینجا که رسید مکث کرد انگار نمیتونست بگه که من مردم
پایان پارت 5
لایک و کامنت فراموش نشه❤
دیدگاه ها (۰)

پارت6~اره راحیلم قویه ولی وای ب روزت اگ یه تار مو ازش کم بشه...

پارت 7+لبات خیلی_خیلی؟ +قلوه این_الان فهمیدی+خب اره الان لمس...

ادامه ی پارت 4_من سال ها قبل این حستو تجربه کردم_سعید+جان_او...

پارت4...... "عشق خیالی من" ساعت هفت از خواب بلند شدم. ب...

روانی منP38

پارت ۱۲مهمونی تموم شد همه رفتنرفتم توی اتاقم لباس هامو در آو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط