صبح زود قبل از اینکه کسی بیدار بشه شوگا از اتاقش بیرون

صبح زود، قبل از اینکه کسی بیدار بشه، شوگا از اتاقش بیرون زد.
چشماش هنوز کمی خواب‌آلود بود، اما دستش محکم روی دستگیره بود.
نگاهی به اتاق یونا انداخت—چهره‌ی آرامش‌یافته‌ی او هنوز توی ذهنش بود—و نفس عمیقی کشید.
بی‌صدا از خونه بیرون رفت.
راه خیابان‌ها خالی بود و هوای سرد صبح، صورتش رو نوازش می‌کرد.
با قدم‌های سریع رفت سمت داروخانه‌ای که می‌شناخت.
داخل داروخانه شد و بلافاصله سراغ داروهای مخصوص درد پریودی رفت.
یک بسته برداشت، کمی مکث کرد، قیمت داد، و با دست‌هایی که هنوز کمی می‌لرزید، قرص رو گرفت.
توی راه برگشت، فکرش پر بود:
«چطور می‌تونم اینو بهش برسونم بدون اینکه فکر کنه غر زدم؟»
و همزمان دلش می‌خواست سریع برگرده، ببینه حال یونا بهتر شده یا نه.
وقتی دوباره به خونه نزدیک شد، هنوز همه خواب بودن.
او با احتیاط وارد شد و بسته رو محکم توی دستش گرفت…
آماده بود که برای اولین بار، نه با غر و نه با داد، بلکه با مراقبت و آرامش، کاری کنه که یونا احساس حمایت کنه.
دیدگاه ها (۰)

شوگا خیلی آرام وارد اتاق یونا شد.صدای نفس‌های عمیق خوابیده‌ی...

شوگا خیلی آرام وارد اتاق یونا شد.صدای نفس‌های عمیق خوابیده‌ی...

بعد از اینکه نفس‌های یونا عمیق و منظم شد و خوابش سنگین شد،نا...

شوگا هنوز از اتاقش نیومده بود بیرون.روی تختش نشسته بود و فقط...

نام فیک: عشق/نفرتPart: 16مارا وسایلش رو داشت جمع میکرد و به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط