رزکوچک

╭────────╮
‌ 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 ‌‌
╰────────╯
رُزکـــوچــــک³²
چرا یهو ساکت شد؟
سرمو از روی شونه هاش برداشتم،اشک توی چشماش حلقه زده بود اما نمیزاشت بریزن.
با صدای بغض آلودی ادامه داد:مادرم طاقت یه لحظه دوری پدرمو نداشت و رفت،رفت و منو تنها گذاشت
به آغوش کشیدمش،اجازه دادم بیصدا گریه کنه.
(یک ماه بعد)
آرد رو برداشتم و گفتم:میشه بهم کمک کنی کیک درست کنم؟
خدمتکار لبخندی زد و گفت:میخواید براشون کیک درست کنید؟
سرمو تکون دادم و گفتم:اوهومم،من همسرشم اما تا حالا براش چیزی نپختم،وقتی شب اومد سوپرایزش میکنم

ساعت دوازده شبه،چرا برنگشته؟
کیک داره سرد میشه.
صدای باز شدن در به گوش رسید،سریع کیک رو برداشتم و پشت در منتظر وایسادم.
تا درو باز کرد گفتم:ســوپــرایـز
انگار خیلی خسته بود اما با دیدن کیک لبخند پر رنگی زد و بغلم کرد.
روی کاناپه نشستم و کیکو گذاشتم روی میز و گفتم:بشین
کنارم نشست و گفت:چه سوپرایز قشنگــی
به کیک اشاره کردم و گفتم:باورت میشه این کیک رو خودم پختم؟!
نگاهی به کیک کرد و بعد نگاهی به من‌.
موهامو از توی صورتم زدم کنار و گفتم:خب خدمتکارا هم یه کوچولو کمکم کردن
آروم خندید و بوسه ای روی پیشونیم زد.
نمی‌دونستم چطوری بهش بگم.
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:میخواستم یچیزی بهت بگم
منتظر نگاهم کرد.
من..
_تو،چی؟
من..حامله‌ام
بلند گفت:چــــی؟
گفتم حامله‌ام
دستشو دور کمرم پیچید و بلندم کرد.
_دارم بابا میــشــــم!!
تهیونگ..بزارم زمین..حالت تهوع دارم..
سریع گذاشتم زمین و گفت:اوو،ببخشید
محکم بغلم کرد،صورتمو گرفت توی دستاش و بوسه ای روی لبم کاشت.
پــــــایــــــان

#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#رز_کوچک#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
دیدگاه ها (۴۱)

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

╭────────╮ ‌ 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 ‌‌ ╰────────╯ ...

╭────────╮ ‌ 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 ‌‌ ╰────────╯ ...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 7 " ویو ا.ت : داشتم د...

.THE NAME...میان دو نگاهPART...🕚SEASON... 2⃣🖤💋... بعد از گذر...

شوهر دو روزه. پارت۷۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط