🍷پارت ٢٠🍷
🍷پارت ٢٠🍷
"میسو"
به عکسمون خیره شدم روی لبخند مینا استپ زدم
انقدر از ته دل داشت میخندید که چشماش یه خط کامل شده بود منم همونجوری بودم
یه لبخند تلخ زدم
"سلام مینا دلت برام تنگ شده بود نه؟
راستش روی اینو نداشتم که بیام ببینمت من قول دادم نزارم خونت هدر بره اما..."
بغض بدی تو گلوم نشست
"اما نتونستم اون عوضی و پیدا کنم منو ببخش"
دیگه نتونستن تحمل کنم و بلند زدم زیر گریه قلبم خیلی درد میکرد
"ببخشید مینا قول داده بودم که وقتی دیدیمت گریه نکنم
اما خیلی سخته
دلم خیلی برات تنگ شده خیلی بد قولم میدونم وای تو از من بد قول تری قول دادی همیشه پیشم باشی اما الان کجایی؟
هشت ساله نیستی هفت ساله دارم با خاطرات و فکر تو زندگی میکنم خیلی دختر بدی هستی"
به قلبم ضربه زدم
" این لعنتی هشت ساله نمیزنه میفهمی یه مرده متحرکم تنها دلیل زندگیم پیدا کردن اون حرومزاده ایه که ترو ازم گرفت بعد پیدا کردنش میتونم راحت بمیرم و بیام ببینمت"
سرمو گذاشتم رو زانومو گریه کردن بعد چند لحظه سرمو اوردن بالا و
خندیدم
" میدونی مینا وقتی دیدمت انقدررررر محکم میگیرمت که دیگه نزارم فرار کنی
حتی اگه ازم متنفر بشی ولت نمیکنم
بلند زدم زیر خنده
"میدونم خیلی از ادمای بچسب بدت میاد ولی خوب برام مهم نیست"
یهو داد زدم
" فهمیدی میگم برام مهم نیست "
اشکامو محکم پاک کردمو بلند شدم
صبر کن ببین قراره یه نمایش خیلی باحال ببینی خیلی سرگرم کننده میشه
بهت قول میدم...
.........
صبح زود بود هوا تازه داشت روشن میشد منم بی هدف تو خیابونا چرخ میردم
فقط دلم میخواد زودتر امروز تموم شه
پیچیدم تویه
کوچه اصلا اینجا کجاست مگه مهمه معلومه که نه فقط برو میسو چشتو ببند تا امروز تموم شه
داشتم بی هدف میرفتم که یهو صدای ترکیدن یکی از لاستیکای ماشینم اومد
اوه نه...
سریع زدم رو ترمز از ماشین پیاده شدم
خدای من عالیه از این بهتر نمیشه
امروز به اندازه کافی خوب بود حالا اینم بهترش کرد
واقعا حالا چه غلطی بکنم داشتم با خودم کلنجار میرفتم که سایه ای
پشتم حس کردم خواستم برگردم که
ضربه محکمی به سرم خورد چشام تار شد و افتادم...
(میدونم دیر ارسال کردم امروز به طوور اتفاقی برام مشکل پیش اوومد💖💖💖
لطفا انگشت مبارکتونو بزاارین لایک کنین خواهشااا حداقل ده تاش کنیین🥀)
"میسو"
به عکسمون خیره شدم روی لبخند مینا استپ زدم
انقدر از ته دل داشت میخندید که چشماش یه خط کامل شده بود منم همونجوری بودم
یه لبخند تلخ زدم
"سلام مینا دلت برام تنگ شده بود نه؟
راستش روی اینو نداشتم که بیام ببینمت من قول دادم نزارم خونت هدر بره اما..."
بغض بدی تو گلوم نشست
"اما نتونستم اون عوضی و پیدا کنم منو ببخش"
دیگه نتونستن تحمل کنم و بلند زدم زیر گریه قلبم خیلی درد میکرد
"ببخشید مینا قول داده بودم که وقتی دیدیمت گریه نکنم
اما خیلی سخته
دلم خیلی برات تنگ شده خیلی بد قولم میدونم وای تو از من بد قول تری قول دادی همیشه پیشم باشی اما الان کجایی؟
هشت ساله نیستی هفت ساله دارم با خاطرات و فکر تو زندگی میکنم خیلی دختر بدی هستی"
به قلبم ضربه زدم
" این لعنتی هشت ساله نمیزنه میفهمی یه مرده متحرکم تنها دلیل زندگیم پیدا کردن اون حرومزاده ایه که ترو ازم گرفت بعد پیدا کردنش میتونم راحت بمیرم و بیام ببینمت"
سرمو گذاشتم رو زانومو گریه کردن بعد چند لحظه سرمو اوردن بالا و
خندیدم
" میدونی مینا وقتی دیدمت انقدررررر محکم میگیرمت که دیگه نزارم فرار کنی
حتی اگه ازم متنفر بشی ولت نمیکنم
بلند زدم زیر خنده
"میدونم خیلی از ادمای بچسب بدت میاد ولی خوب برام مهم نیست"
یهو داد زدم
" فهمیدی میگم برام مهم نیست "
اشکامو محکم پاک کردمو بلند شدم
صبر کن ببین قراره یه نمایش خیلی باحال ببینی خیلی سرگرم کننده میشه
بهت قول میدم...
.........
صبح زود بود هوا تازه داشت روشن میشد منم بی هدف تو خیابونا چرخ میردم
فقط دلم میخواد زودتر امروز تموم شه
پیچیدم تویه
کوچه اصلا اینجا کجاست مگه مهمه معلومه که نه فقط برو میسو چشتو ببند تا امروز تموم شه
داشتم بی هدف میرفتم که یهو صدای ترکیدن یکی از لاستیکای ماشینم اومد
اوه نه...
سریع زدم رو ترمز از ماشین پیاده شدم
خدای من عالیه از این بهتر نمیشه
امروز به اندازه کافی خوب بود حالا اینم بهترش کرد
واقعا حالا چه غلطی بکنم داشتم با خودم کلنجار میرفتم که سایه ای
پشتم حس کردم خواستم برگردم که
ضربه محکمی به سرم خورد چشام تار شد و افتادم...
(میدونم دیر ارسال کردم امروز به طوور اتفاقی برام مشکل پیش اوومد💖💖💖
لطفا انگشت مبارکتونو بزاارین لایک کنین خواهشااا حداقل ده تاش کنیین🥀)
۶۵.۱k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.