در بی کران دشت

در بی کرانِ دشت


در نیمه های شب


جز من که با خیال تو


می گشتم


جز من که در کنار تو می سوختم غریب!


تنها ستاره بود که می سوخت.


تنها نسیم بود که می گشت.

فریدون مشیری
دیدگاه ها (۰)

تو گذشتی و شب و روز گذشت.آن زمان‌ها، به امیدی که تو،...

برتن خورشید می‌پیچد به ناز، چادر نیلوفری رنگ غروب.تک‌‌ درختی...

دیشب که دلم ز تاب هجران میسوختاشکم همه در دیدهٔ گریان میسوخت...

بی بی میگه دل آدم مثل گلدونه اگه گُل توش نباشهخاکش ترک بر م...

سردی رنج بودسوزاند استخوانمان راو من چه غریب سوختمبه سان هیز...

خیال داشتنتمثل یک شب آرام و رویایی استکه ستاره ها در آن می ر...

🍁🧡#پاییز‌بهاریست‌ک‌عاشق‌شده‌است🧡🍁دلم فقط #تو را می خواهدشب ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط