fake kook
fake kook
part*8
رفتم به جایی که مینهو فرستاده بود ولی کسی نبود
کوک: ا.ت
ا.ت: جونگکوک اینجایی
کوک: بچه ها هنوز نیومدن
ا.ت: نه من به زور از پیش مامانم اومدم تو چطور پیش پدرت میای
کوک: خب اون کاری به من نداره
ا.ت: تک فرزندی دیگه؟
کوک: اره مگه نمیدونستی
ا.ت: اره میدونستم ولی یه لحظه به شک افتادم
کوک: بستنی میخوری
ا.ت: نه خب چی بگم
کوک: شکلاتی یا موزی
ا.ت: نپرس تروخدا ازم
کوک: خب چی بگیرم
ا.ت: خب شکلاتی بگیر
کوک: باشه
جونگکوک رفت بستنی خرید
کوک: بیا
ا.ت: مرسی بچه ها نیومدن
کوک: نه نیومدن
ا.ت: وایسا تا زنگ بزنم به مینهو
کوک: زنگ بزن
ا.ت: ایی بستنی ریخت رو لباسم چقدر سرده
کوک: باید تمیزش کنی
ا.ت: نه مهم نیست
کوک: بیا دنبالم
ا.ت: کجا میخوای بری بچه ها پیدامون نمیکننا
کوک: بعد برمیگردیم
رفتیم تو یه پاساژ
کوک: بیا این فروشگاه
ا.ت: دارم میام
کوک: بیا ببینم کدوم لباس پیشت بهتره
ا.ت: یعنی بخوام لباس بخرم اصلا
کوک: من بستنی خریدم پس فک کن من ریختم این چطوره
ا.ت: بهت میگم ازم نپرس خوبه
کوک: بیا برو بپوشش
ا.ت: باشه
چه سلیقه ای هم داره چقدر خوشگله
چند دقیقه بعد
ا.ت: جونگکوک
کوک: بله
ا.ت: چطوره
کوک: از نظر خودت چطوره
ا.ت: خوبه
کوک: پس بیا بیرون
ا.ت: باشه
کوک: بریم
ا.ت: وایسا تا حسابش کنم
کوک: من گرفتمش
ا.ت: نه نمیشه
کوک: گفتم که فک کن من بستنی ها رو خریدم
ا.ت: باشه ولی چیز دیگه ای خریدی خودت میدونی
کوک: باشه بریم😅
ا.ت: شاید بچه ها اومده باشن
کوک: نه نیومدن
ا.ت: تا تو گروه بنویسم
کوک: باشه بنویس
ا.ت: میرا و سوجین انلاین نیستن ولی مینهو انلاین بهشون پیام دادم
کوک: جواب داد
ا.ت: گفته که کار برام پیش اومده نمیتونم بیام
کوک: واقعا خب تو میخوای بری
ا.ت: به زور از پیش مامانم اومدم دلم نمیخواد دوباره برگردم
کوک: خب میخوای چیکار کنی
ا.ت: تو کار داری یا نه
کوک: نه😅
ا.ت: خب میای باهم قدم بزنیم
کوک: باشه
ا.ت: بریم
#کوک
#فیک
#سناریو
part*8
رفتم به جایی که مینهو فرستاده بود ولی کسی نبود
کوک: ا.ت
ا.ت: جونگکوک اینجایی
کوک: بچه ها هنوز نیومدن
ا.ت: نه من به زور از پیش مامانم اومدم تو چطور پیش پدرت میای
کوک: خب اون کاری به من نداره
ا.ت: تک فرزندی دیگه؟
کوک: اره مگه نمیدونستی
ا.ت: اره میدونستم ولی یه لحظه به شک افتادم
کوک: بستنی میخوری
ا.ت: نه خب چی بگم
کوک: شکلاتی یا موزی
ا.ت: نپرس تروخدا ازم
کوک: خب چی بگیرم
ا.ت: خب شکلاتی بگیر
کوک: باشه
جونگکوک رفت بستنی خرید
کوک: بیا
ا.ت: مرسی بچه ها نیومدن
کوک: نه نیومدن
ا.ت: وایسا تا زنگ بزنم به مینهو
کوک: زنگ بزن
ا.ت: ایی بستنی ریخت رو لباسم چقدر سرده
کوک: باید تمیزش کنی
ا.ت: نه مهم نیست
کوک: بیا دنبالم
ا.ت: کجا میخوای بری بچه ها پیدامون نمیکننا
کوک: بعد برمیگردیم
رفتیم تو یه پاساژ
کوک: بیا این فروشگاه
ا.ت: دارم میام
کوک: بیا ببینم کدوم لباس پیشت بهتره
ا.ت: یعنی بخوام لباس بخرم اصلا
کوک: من بستنی خریدم پس فک کن من ریختم این چطوره
ا.ت: بهت میگم ازم نپرس خوبه
کوک: بیا برو بپوشش
ا.ت: باشه
چه سلیقه ای هم داره چقدر خوشگله
چند دقیقه بعد
ا.ت: جونگکوک
کوک: بله
ا.ت: چطوره
کوک: از نظر خودت چطوره
ا.ت: خوبه
کوک: پس بیا بیرون
ا.ت: باشه
کوک: بریم
ا.ت: وایسا تا حسابش کنم
کوک: من گرفتمش
ا.ت: نه نمیشه
کوک: گفتم که فک کن من بستنی ها رو خریدم
ا.ت: باشه ولی چیز دیگه ای خریدی خودت میدونی
کوک: باشه بریم😅
ا.ت: شاید بچه ها اومده باشن
کوک: نه نیومدن
ا.ت: تا تو گروه بنویسم
کوک: باشه بنویس
ا.ت: میرا و سوجین انلاین نیستن ولی مینهو انلاین بهشون پیام دادم
کوک: جواب داد
ا.ت: گفته که کار برام پیش اومده نمیتونم بیام
کوک: واقعا خب تو میخوای بری
ا.ت: به زور از پیش مامانم اومدم دلم نمیخواد دوباره برگردم
کوک: خب میخوای چیکار کنی
ا.ت: تو کار داری یا نه
کوک: نه😅
ا.ت: خب میای باهم قدم بزنیم
کوک: باشه
ا.ت: بریم
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۲.۱k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.