fake kook
fake kook
part*10
ا.ت: رسیدی
کوک: اره
ا.ت: خوب بخوابی
کوک: توهم همینطور شب بخیر
ا.ت: شب بخیر
فردا
صبح
م: بیدار نشدی
ا.ت:باشه بیدار شدم
سریع رفتم صورتمو شستم یه نگاهی به گوشیم کردم تا (کوکی💓🐰) پیام داده
کوک: ا.ت بیداری❤
ا.ت: اهمم بیدارم
کوک: دلم میخواد ببینمت
ا.ت: ولی مامانم اجازه نمیده
کوک: خب باشه😔
ا.ت: ناراحت نباش به همین زودی همو میبینیم
کوک: 😊اولین قرارمون کجا باشه؟
ا.ت: نمیدونم
کوک: خب من برات یه ادرس میفرستم هروقت تونستی برو بعد بهم زنگ بزن
ا.ت:باشه عزیزم 😊
کوک: خب کاری نداری
ا.ت: نه
کوک: بای❤❣️
ا.ت: بای🌺🐰💋
بعد از ظهر
م: خب من امروز میرم بیرون هرجا خواستید برید
من دارم خواب میبینم یا واقعیه
ا.ت:مامان من چی
م: خب توهم برو
ا.ت: مرسی مامان
سریع رفتم زنگ زدم به کوکی💓🐰
از دید کوک
نشسته بودم داشتم تلویزیون میدیدم
ا.ت💞❣️بهم زنگ زد
کوک: الو
ا.ت: الو جونگکوک
کوک: جانم
ا.ت: مامانم اجازه داد
کوک: خب میای
ا.ت:اره یه ساعت دیگه میام
کوک:منتظرتم
ا.ت:کاری نداری
کوک: نه عزیزم
ا.ت: خدافظ
کوک: خدافظ
از دید ا.ت
رفتم کمدمو باز کردم وایی نه لباس خوشگلی ندارم بپوشم رفتم تو اتاق انا یکی از لباساشو برداشتم پوشیدم چشمم به لوازم ارایشش افتاد
وایی من عاشق ارایش کردنم چندتا از وسایلشو برداشتم درست نمیدونستم چطور ارایش کنم
ده دقیقه بعد
ارایشم تموم شد نگاه به خودم کردم گند زده بودم به قیافم مجبور شدم پاک کنم دوباره ارایش کنم
بازم گند زدم ولی بازم ارایش کردم هربار میخواستم بزنم بیشتر گند میزدم اعصاب نداشتم دیگه
انا: ا.ت
همین که انا اومد هل کردم
انا: داری چیکار میکردی
ا.ت: هیچی اونی
انا: داری ارایش میکنی وایسا ببینم اینکه لوازم ارایش منه
ا.ت: ببخشید
انا: چیکار کردی تو ا.ت این لباس من نیست
ا.ت: اونی ببخشید
انا: کجا میخوای بری میخوای ارایش کنی
ا.ت: خب چطور بگم
انا: سرقرار
ا.ت: یه جورایی اره
انا: نباید سرقرار اولی زیادی ارایش کنی تو خودت خیلی خوشگلی ا.ت
ا.ت: میشه به مامان نگی
انا: که چی
ا.ت: میخوام برم سر قرار
انا: باشه نمیگم
ا.ت: اونی بازم ببخشید
انا: بشین
ا.ت: چرا
انا:ببین عزیزم بهت یاد میدم چطور ارایش کنی
ا.ت: واقعا
انا: اره
ا.ت: مرسی اونی
انا: خب بیا اول ارایشتو پاک کنم
ا.ت: تو بهترین اونی جهانی
#کوک
#فیک
#سناریو
part*10
ا.ت: رسیدی
کوک: اره
ا.ت: خوب بخوابی
کوک: توهم همینطور شب بخیر
ا.ت: شب بخیر
فردا
صبح
م: بیدار نشدی
ا.ت:باشه بیدار شدم
سریع رفتم صورتمو شستم یه نگاهی به گوشیم کردم تا (کوکی💓🐰) پیام داده
کوک: ا.ت بیداری❤
ا.ت: اهمم بیدارم
کوک: دلم میخواد ببینمت
ا.ت: ولی مامانم اجازه نمیده
کوک: خب باشه😔
ا.ت: ناراحت نباش به همین زودی همو میبینیم
کوک: 😊اولین قرارمون کجا باشه؟
ا.ت: نمیدونم
کوک: خب من برات یه ادرس میفرستم هروقت تونستی برو بعد بهم زنگ بزن
ا.ت:باشه عزیزم 😊
کوک: خب کاری نداری
ا.ت: نه
کوک: بای❤❣️
ا.ت: بای🌺🐰💋
بعد از ظهر
م: خب من امروز میرم بیرون هرجا خواستید برید
من دارم خواب میبینم یا واقعیه
ا.ت:مامان من چی
م: خب توهم برو
ا.ت: مرسی مامان
سریع رفتم زنگ زدم به کوکی💓🐰
از دید کوک
نشسته بودم داشتم تلویزیون میدیدم
ا.ت💞❣️بهم زنگ زد
کوک: الو
ا.ت: الو جونگکوک
کوک: جانم
ا.ت: مامانم اجازه داد
کوک: خب میای
ا.ت:اره یه ساعت دیگه میام
کوک:منتظرتم
ا.ت:کاری نداری
کوک: نه عزیزم
ا.ت: خدافظ
کوک: خدافظ
از دید ا.ت
رفتم کمدمو باز کردم وایی نه لباس خوشگلی ندارم بپوشم رفتم تو اتاق انا یکی از لباساشو برداشتم پوشیدم چشمم به لوازم ارایشش افتاد
وایی من عاشق ارایش کردنم چندتا از وسایلشو برداشتم درست نمیدونستم چطور ارایش کنم
ده دقیقه بعد
ارایشم تموم شد نگاه به خودم کردم گند زده بودم به قیافم مجبور شدم پاک کنم دوباره ارایش کنم
بازم گند زدم ولی بازم ارایش کردم هربار میخواستم بزنم بیشتر گند میزدم اعصاب نداشتم دیگه
انا: ا.ت
همین که انا اومد هل کردم
انا: داری چیکار میکردی
ا.ت: هیچی اونی
انا: داری ارایش میکنی وایسا ببینم اینکه لوازم ارایش منه
ا.ت: ببخشید
انا: چیکار کردی تو ا.ت این لباس من نیست
ا.ت: اونی ببخشید
انا: کجا میخوای بری میخوای ارایش کنی
ا.ت: خب چطور بگم
انا: سرقرار
ا.ت: یه جورایی اره
انا: نباید سرقرار اولی زیادی ارایش کنی تو خودت خیلی خوشگلی ا.ت
ا.ت: میشه به مامان نگی
انا: که چی
ا.ت: میخوام برم سر قرار
انا: باشه نمیگم
ا.ت: اونی بازم ببخشید
انا: بشین
ا.ت: چرا
انا:ببین عزیزم بهت یاد میدم چطور ارایش کنی
ا.ت: واقعا
انا: اره
ا.ت: مرسی اونی
انا: خب بیا اول ارایشتو پاک کنم
ا.ت: تو بهترین اونی جهانی
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۳.۲k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.