part73.......رستا
#part73.......رستا
یه پوزخندی زدوگفت:ن نشدخنگ نشودیگه فکرمیکنی برای سایع کاری داره امدن به همچین مهمونی ای هافقط کافی بوددوتا از نگهباناروبخرم همین دیدی کاری نداشت+کثافط خب ازمن چی میخوای چرا امدی دنبالم ها سایه:امدم فقط روی ماهتوببینم پوزخندی بهش زدم یه مردتقریبا سی وسه چهارساله بودوجذاب +چرتوپرت نگواصلامنوازکجا میشناسی که بخوای منو ببینی سایه:عااسوال خوبیع شایدازاونجایی که دیدم بااون اکیپ داغونت امدی ویلامودوستتوفراری دادی هممم یادت میاد+خب که چی الان امدی مرورخاطرات کنی سایه:ن امدم بهت بگم که اگه همینجوردوقدم امدجلو+اگه نزدیکم بیای دخلتومیارم سایه:اوووباشه باشه دستاشوبردبالاو گفت:من تسلیمم ولی من عاشق دخترای چموش اعصبیم هاگفتم که حواست باشه عااچی داشتم میگفتم اهامیخواستم بت بگم که ازبی تی اس مخصوصاجونگکوک فاصله بگیرالبته اگه میخوای اتفاقی براتون نیوفته هم تو هم اون رفیقات پوزخندصداداری زدموگفتم:عااتموم شدخیلی ترسیدم توکی باشی که به من بگی چیکارکنم چیکارنکنم هااسریع یه چاقوازرواپن برداشتوبایه قدمبلندخدشوبهم رسوندوسریع گذاشت زیرگردنم انقدشوکه بودم نمدونستم چیکارکنم خیلی یهویی اینکاروکردسایه:مواظب باش داری به کی چی میگی همم من سایم سایهههههه این هشداراولواخرم بهته دفعه دیگه انقدباهات نرم برخوردنمیکنموانگشتشورو گونم گشیدکه سرموبرگردوندم پوزخندی زدکه منم سریع باپام یکی زدم وسطپاش که چاقوازدستش افتادوخم شدسریع دویدم طرف دروبازش کردم که لحظه اخرصداشوشنیدم _حساب اینکارتوازت پس میگیرم دختره احمق دیویدم طرف جنگکوک که نگاهش بهم افتادواخم کردوقتی بهش رسیدم دستشوگرفتم+جنگکوک جنگکوک بهم اخم کردواستشوکشید_بروپیش همون مرتیکه که پیشش بودی+الان وقت این حرفانیس بیاین تا فرارنکرده نامجون:کی چی میگی تو+سایه سایع اینجاس امدپیش من بدویین وجلودویدم که دیدم بقیم دنبالم میان وقتی رفتیم داخل اشپزخونه هیشکی اونجا نبودپنجره اشپزخونم بازبود جین:پس کوکجاس +بخداهمینجابودفرارکرده بریم بیرون ازپنجره رفته دویدیم بیرون که جونیورجلومو گرفت:چیشده رستاچرامیدوین ها کوک:رستاشی جونیورجان اینجانمیشه اینجوری یه خانموصداکردمیدونی؟ تودلم قنداب میکردن نامی:مامیربم دنبالش بگردیموباهم رفتن که جونیوریه لبخندی که شبیه پوزخندبودزدوگفت:اوه بله ببخشیدحواسم نبود چیزی شده که همتون یهومیدوین اینورواونور کوک:سایه اینجاست جونیورباتعجب پرسید:سایه سایه کیه+سایه کسیه که میخوادهممونوبکشه یه قاچاقچیه جونیور:چیی چجوری امده اینجاکی راش داده کوک:مابایداینو ازشمابپرسیم هرکس اینجاستوشمادعوت کردین
یه پوزخندی زدوگفت:ن نشدخنگ نشودیگه فکرمیکنی برای سایع کاری داره امدن به همچین مهمونی ای هافقط کافی بوددوتا از نگهباناروبخرم همین دیدی کاری نداشت+کثافط خب ازمن چی میخوای چرا امدی دنبالم ها سایه:امدم فقط روی ماهتوببینم پوزخندی بهش زدم یه مردتقریبا سی وسه چهارساله بودوجذاب +چرتوپرت نگواصلامنوازکجا میشناسی که بخوای منو ببینی سایه:عااسوال خوبیع شایدازاونجایی که دیدم بااون اکیپ داغونت امدی ویلامودوستتوفراری دادی هممم یادت میاد+خب که چی الان امدی مرورخاطرات کنی سایه:ن امدم بهت بگم که اگه همینجوردوقدم امدجلو+اگه نزدیکم بیای دخلتومیارم سایه:اوووباشه باشه دستاشوبردبالاو گفت:من تسلیمم ولی من عاشق دخترای چموش اعصبیم هاگفتم که حواست باشه عااچی داشتم میگفتم اهامیخواستم بت بگم که ازبی تی اس مخصوصاجونگکوک فاصله بگیرالبته اگه میخوای اتفاقی براتون نیوفته هم تو هم اون رفیقات پوزخندصداداری زدموگفتم:عااتموم شدخیلی ترسیدم توکی باشی که به من بگی چیکارکنم چیکارنکنم هااسریع یه چاقوازرواپن برداشتوبایه قدمبلندخدشوبهم رسوندوسریع گذاشت زیرگردنم انقدشوکه بودم نمدونستم چیکارکنم خیلی یهویی اینکاروکردسایه:مواظب باش داری به کی چی میگی همم من سایم سایهههههه این هشداراولواخرم بهته دفعه دیگه انقدباهات نرم برخوردنمیکنموانگشتشورو گونم گشیدکه سرموبرگردوندم پوزخندی زدکه منم سریع باپام یکی زدم وسطپاش که چاقوازدستش افتادوخم شدسریع دویدم طرف دروبازش کردم که لحظه اخرصداشوشنیدم _حساب اینکارتوازت پس میگیرم دختره احمق دیویدم طرف جنگکوک که نگاهش بهم افتادواخم کردوقتی بهش رسیدم دستشوگرفتم+جنگکوک جنگکوک بهم اخم کردواستشوکشید_بروپیش همون مرتیکه که پیشش بودی+الان وقت این حرفانیس بیاین تا فرارنکرده نامجون:کی چی میگی تو+سایه سایع اینجاس امدپیش من بدویین وجلودویدم که دیدم بقیم دنبالم میان وقتی رفتیم داخل اشپزخونه هیشکی اونجا نبودپنجره اشپزخونم بازبود جین:پس کوکجاس +بخداهمینجابودفرارکرده بریم بیرون ازپنجره رفته دویدیم بیرون که جونیورجلومو گرفت:چیشده رستاچرامیدوین ها کوک:رستاشی جونیورجان اینجانمیشه اینجوری یه خانموصداکردمیدونی؟ تودلم قنداب میکردن نامی:مامیربم دنبالش بگردیموباهم رفتن که جونیوریه لبخندی که شبیه پوزخندبودزدوگفت:اوه بله ببخشیدحواسم نبود چیزی شده که همتون یهومیدوین اینورواونور کوک:سایه اینجاست جونیورباتعجب پرسید:سایه سایه کیه+سایه کسیه که میخوادهممونوبکشه یه قاچاقچیه جونیور:چیی چجوری امده اینجاکی راش داده کوک:مابایداینو ازشمابپرسیم هرکس اینجاستوشمادعوت کردین
۳.۱k
۲۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.