فیک جداناپذیر پارت ۱۰
فیک جداناپذیر پارت ۱۰
چونگ هی دیگه بدتر از ات که معلوم نبود آخرش چی میشه آخرین تپش های ضربان قلب کوچیکش رو میزنه یا نه هزار بار مرد و زنده شد
حدود نزدیکای یک ساعت طول کشید ولی آخرش دکتر با حالت خسته و کوفته گی اومد بیرون چونگ هی هم سریع با حالت نگرانی و ترس رفت پیشش تا از وضعیت و حال ات باخبر شه
دکتر عرقش رو با آستینش پاک کرد و یه نفس عمیق کشید و به چونگ هی گفت که ات تا پای مرگ رفته بوده چون نگه داشتنش خیلی سخت و مشکل بوده ولی بالاخره تونستن ات رو برگردونن
دکتر که خیلی خسته بود و چون خودش مسئول نجات دادن جون یه دختر بچه ی ۱۷ ساله ی پاک و مظلوم بود از استرس زیاد اینکه ات نمیره و بدتر از همه جونگ کوک که رئیس کل باند مافیای کرست اگه ببینه که ات مرده کسی که سال ها منتظرش بوده تا از امضاش برای بدست آوردن تمامی مال و اموال وون شیک استفاده کنه قطعاً کل بیمارستانو با خون یکسان میکرد
چونگ هی که از شنیدن این خبر خوشحال بود تا اومد یه نفس عمیق بکشه که خیالش راحت شده خودش بیهوش شد و افتاد رو زمین ಡ ͜ ʖ ಡ
از زبان ات
بعد از اینکه سه روز بعد بهوش میاد
احساس میکنم بعد از یک سال چشمامو باز میکنم هنوز تو بیمارستان بودم و دما دستگاه های بیشتری بهم وصل بود
ات موقعی که تو بهش سی سی یو بود
با وجود اینکه بیهوش بودم ولی هر از چند گاهی متوجه ی برخی از حرفای دکتر و پرستارا میشدم که بالا سرم هی میگفتن عجله کنینن مدت زیادی برامون نمونده و هی می رفتن و می اومد با دستگاهای مختلف
همش با خودم میگفتم که این آخرشه و من بدون اینکه حتی اسم قاتل پدر و مادرمو بدونم می میرم عذابم میداد که یه قطره اشک از چشمام سرازیر شد از مرگ نمی ترسم از اینکه بمیرم هیچ نگرانی و دغدغه ای ندارم اما از اینکه بدون انتقام مرگ پدر و مادرم بمیرم این عذابم میده
صدای دکترو تو این حین شنیدم که داد می زد تا برم گردونن اما من به این امید که برمی گردم هیچ امیدی نداشتم پس خودمو رها کردم و مقاومتی نکردم
چونگ هی دیگه بدتر از ات که معلوم نبود آخرش چی میشه آخرین تپش های ضربان قلب کوچیکش رو میزنه یا نه هزار بار مرد و زنده شد
حدود نزدیکای یک ساعت طول کشید ولی آخرش دکتر با حالت خسته و کوفته گی اومد بیرون چونگ هی هم سریع با حالت نگرانی و ترس رفت پیشش تا از وضعیت و حال ات باخبر شه
دکتر عرقش رو با آستینش پاک کرد و یه نفس عمیق کشید و به چونگ هی گفت که ات تا پای مرگ رفته بوده چون نگه داشتنش خیلی سخت و مشکل بوده ولی بالاخره تونستن ات رو برگردونن
دکتر که خیلی خسته بود و چون خودش مسئول نجات دادن جون یه دختر بچه ی ۱۷ ساله ی پاک و مظلوم بود از استرس زیاد اینکه ات نمیره و بدتر از همه جونگ کوک که رئیس کل باند مافیای کرست اگه ببینه که ات مرده کسی که سال ها منتظرش بوده تا از امضاش برای بدست آوردن تمامی مال و اموال وون شیک استفاده کنه قطعاً کل بیمارستانو با خون یکسان میکرد
چونگ هی که از شنیدن این خبر خوشحال بود تا اومد یه نفس عمیق بکشه که خیالش راحت شده خودش بیهوش شد و افتاد رو زمین ಡ ͜ ʖ ಡ
از زبان ات
بعد از اینکه سه روز بعد بهوش میاد
احساس میکنم بعد از یک سال چشمامو باز میکنم هنوز تو بیمارستان بودم و دما دستگاه های بیشتری بهم وصل بود
ات موقعی که تو بهش سی سی یو بود
با وجود اینکه بیهوش بودم ولی هر از چند گاهی متوجه ی برخی از حرفای دکتر و پرستارا میشدم که بالا سرم هی میگفتن عجله کنینن مدت زیادی برامون نمونده و هی می رفتن و می اومد با دستگاهای مختلف
همش با خودم میگفتم که این آخرشه و من بدون اینکه حتی اسم قاتل پدر و مادرمو بدونم می میرم عذابم میداد که یه قطره اشک از چشمام سرازیر شد از مرگ نمی ترسم از اینکه بمیرم هیچ نگرانی و دغدغه ای ندارم اما از اینکه بدون انتقام مرگ پدر و مادرم بمیرم این عذابم میده
صدای دکترو تو این حین شنیدم که داد می زد تا برم گردونن اما من به این امید که برمی گردم هیچ امیدی نداشتم پس خودمو رها کردم و مقاومتی نکردم
۱۷.۱k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.