فیک دست نیافتنی پارت ۲۳
فیک دست نیافتنی پارت ۲۳
از زبان تهیونگ
نمی دونستم چیکار کنم فقط نمی خوام ات رو از دست بدم چلسی همش سعی میکرد بهم راهکار نشون بده و دلداریم کنه
چلسی: باید الان بری و ازش معذرت بخوای و به پاهاش بیوفتی و برای برگشتنش التماس کنی
با تعجب بهش نگاه کردم یعنی من برم از یه دختربچه التماس کنم و زانو بزنم؟ دستمو گرفت بدون اینکه نظر منو بخواد بدون ارادم منو کشوند و از پله ها برد بالا سمت اتاق ات
آروم دم گوشش گفتم: چلسی درسته که ات دو خیلی دوست دارم ولی با حرفایی که بهش زدم و کارایی که کردم فکر نمیکنم دیگه دلش منو بخواد بعدشم شاید الان خواب باشه و درضمن من تا به حال برای موندن کسی از کسی خواهش نکردم
چلسی توقف کرد و ایستاد و رو به من کردو گفت: مگه تو ات رو نمی خوای؟ مگه عاشقش نیستی؟ پس باید برای برگشتنش هرکاری که لازمه انجام بدی و درضمن دخترا با یه کلمه خواهش می کنم برگرد سریع خام میشن و دوباره بر میگردن تازشم ات و من شبا تا صبح بیداریم تا باهام فیلم ببینیم
از این جمله که گفت شبا تا صبح بیدارن که فیلم ببینن چشمام چهارتا شد
گفتم: پس بگو چرا تا ظهر خوابین
چلسی: وااای تهیونگ الان موقع این حرفا نیست بیا بریم پیش ات تا همه چیو بین شما دوتا مرغ عاشق یه روز عاشقین یه روز فارغ درست کنیم
گفتم: ما کی با هم عاشقشی کردیم؟ (یه چشم غره ای رفت و با غضب بهم نگاه کرد که باعث شد زبونمو قورت بدم)
رفتیم پشت در ات ولی چلسی هرچقدر که درو با بند انگشتش میزد و ات رو صدا میزد هیچ خبری نبود که خودم دست به کار شدم
همونطور که پشت در اتاقش بودم گفتم: ات اگه منو نمی خوای ببینی مشکلی نیست ولی حداقل بزار صداشو بشنوم لطفاً منو بخاطر گذشته ها ببخش و دوباره برگرد پیشم... بهت نیاز دارم لطفاً برگرد پیشم من بدون تو نمی تونم... ات لطفاً درو باز کن بزار باهم صحبت کنیم همه چیو درست میکنم بهت قول میدم... ات؟... ات؟... حداقل جوابمو بدم... ات؟
صدام رفت بالا نگرانش شدم نکنه کار داده باشه دست خودش؟ چلسی با ترس و نگرانی بهم نگاه میکرد که محکم به در می زدم تا قفلش باز شه در آخر محکم به در زدم که باز شد اطرافو زیر نظر گرفتم تا ات رو ببینم اگه تو اتاقش نبود خواستم برم حموم که چلسی جلومو گرفت و خودش رفت تا اونجا رو هم برسی کنه که جیغ بلندی زد
سریع خودمو رسوندم بهش که دیدم وان حموم شده بود دریای خون و ات بیهوش شده بود و تو وان حموم خیس بود (نکته ات لخت نیست و لباس پوشیده)
سریع بلندش کردم که هرچه سریعتر برسونمش بیمارستان که دیدم همه با سرو صدایی که ما کردیم بیدار شده بودن و با تعجب بهمون نگاه می کردن که دیدن ات خونیه چهره ی همشون وحشت زده شده بود
سریع ات رو خوابوندم رو صندلی عقب ماشینم و با تمام سرعت می روندم
از زبان تهیونگ
نمی دونستم چیکار کنم فقط نمی خوام ات رو از دست بدم چلسی همش سعی میکرد بهم راهکار نشون بده و دلداریم کنه
چلسی: باید الان بری و ازش معذرت بخوای و به پاهاش بیوفتی و برای برگشتنش التماس کنی
با تعجب بهش نگاه کردم یعنی من برم از یه دختربچه التماس کنم و زانو بزنم؟ دستمو گرفت بدون اینکه نظر منو بخواد بدون ارادم منو کشوند و از پله ها برد بالا سمت اتاق ات
آروم دم گوشش گفتم: چلسی درسته که ات دو خیلی دوست دارم ولی با حرفایی که بهش زدم و کارایی که کردم فکر نمیکنم دیگه دلش منو بخواد بعدشم شاید الان خواب باشه و درضمن من تا به حال برای موندن کسی از کسی خواهش نکردم
چلسی توقف کرد و ایستاد و رو به من کردو گفت: مگه تو ات رو نمی خوای؟ مگه عاشقش نیستی؟ پس باید برای برگشتنش هرکاری که لازمه انجام بدی و درضمن دخترا با یه کلمه خواهش می کنم برگرد سریع خام میشن و دوباره بر میگردن تازشم ات و من شبا تا صبح بیداریم تا باهام فیلم ببینیم
از این جمله که گفت شبا تا صبح بیدارن که فیلم ببینن چشمام چهارتا شد
گفتم: پس بگو چرا تا ظهر خوابین
چلسی: وااای تهیونگ الان موقع این حرفا نیست بیا بریم پیش ات تا همه چیو بین شما دوتا مرغ عاشق یه روز عاشقین یه روز فارغ درست کنیم
گفتم: ما کی با هم عاشقشی کردیم؟ (یه چشم غره ای رفت و با غضب بهم نگاه کرد که باعث شد زبونمو قورت بدم)
رفتیم پشت در ات ولی چلسی هرچقدر که درو با بند انگشتش میزد و ات رو صدا میزد هیچ خبری نبود که خودم دست به کار شدم
همونطور که پشت در اتاقش بودم گفتم: ات اگه منو نمی خوای ببینی مشکلی نیست ولی حداقل بزار صداشو بشنوم لطفاً منو بخاطر گذشته ها ببخش و دوباره برگرد پیشم... بهت نیاز دارم لطفاً برگرد پیشم من بدون تو نمی تونم... ات لطفاً درو باز کن بزار باهم صحبت کنیم همه چیو درست میکنم بهت قول میدم... ات؟... ات؟... حداقل جوابمو بدم... ات؟
صدام رفت بالا نگرانش شدم نکنه کار داده باشه دست خودش؟ چلسی با ترس و نگرانی بهم نگاه میکرد که محکم به در می زدم تا قفلش باز شه در آخر محکم به در زدم که باز شد اطرافو زیر نظر گرفتم تا ات رو ببینم اگه تو اتاقش نبود خواستم برم حموم که چلسی جلومو گرفت و خودش رفت تا اونجا رو هم برسی کنه که جیغ بلندی زد
سریع خودمو رسوندم بهش که دیدم وان حموم شده بود دریای خون و ات بیهوش شده بود و تو وان حموم خیس بود (نکته ات لخت نیست و لباس پوشیده)
سریع بلندش کردم که هرچه سریعتر برسونمش بیمارستان که دیدم همه با سرو صدایی که ما کردیم بیدار شده بودن و با تعجب بهمون نگاه می کردن که دیدن ات خونیه چهره ی همشون وحشت زده شده بود
سریع ات رو خوابوندم رو صندلی عقب ماشینم و با تمام سرعت می روندم
۱۷.۱k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.