I fell in love with someone P

"I fell in love with someone'' (P142)
CHAPTER : 2

بعد از این حرف جونگکوک از پله ها بالا رفت..
کمی بعد هانول به سمتم اومد...
هانول : حالت خوبه ا.ت؟*آروم*

سعی کردم لبخند بزنم و با همون چهره خندون که تضاهر کردم هیچ اتفاقی نیفتاده گفتم....
ا.ت : من خوبم
هانول : کجا بودید وقتی برگشتید؟ چهره جونگکوک خندون بود.
ا.ت : راستش...هانول.....
هانول : هااا
ا.ت : بچه دختره*ذوق*
هانول : چی!!! واقعا راست میگی؟؟!!!*ذوق*
ا.ت : *سر تکون داد*
هانول : خدای من تبریک میگممممم
جونگ سوک : چی واسه خودتون اونجا میگید ها؟!(یادتون باشه جونگ سوک و یوری از هم طلاق گرفتن و یوری هنوز تو زندان هست)
ا.ت : چیزی نیست توهم*خنده*
جونگ سوک : اره چیزی نیست بگید چی شده دیگه.
م کوک : واقعا اتفاقی افتاده؟
هانول : نه راستش ولی بچه ی ا.ت و جونگکوک امروز تعیین جنسیت دادن که بچشون دختره.
پ کوک : واقعا!!!*خوشحال*
م کوک : ا.ت تبریک میگم بهت واقعا خوشحالمون کردی که بلاخره یه دختر دیگه هم به جمع ما میپیونده.
مین هو : واقعا بچه دختره؟؟؟ این که خیلی عالیه...

ا.ت" یهو دیدم تهیونگ به سمت بالا رفت انگار خواست به سمت اتاق جونگکوک بره برا همین یه تشکری به اونها گفتم و رفتم بالا.
وقتی رسیدم پشت اتاق دستگیره در رو کشیدم جونگکوک دیدم داشت لباسش عوض میکرد و از اون ور تهیونگ نشسته بود(ذهنم بی ال شد)
ا.ت: جونگکوک حالت خوبه؟
جونگکوک : من خوبم لازم نبود با این وضع از پله ها بیای بالا می‌دونی دیگه باید از دخترمون محافظت کنیم.
ا.ت : می‌دونم ولی پایین دیدم اعصابت بهم خورده بود.
جونگکوک : نگران من نباش پرنسسم*با لبخند*

تهیونگ اون ور با قیافه ی پوکر فیس نشسته و داشت به مکالمه چندش اونها گوش میداد.

جونگکوک: این چه قیافه ای واسه خودت گرفتی؟*روبه تهیونگ*
تهیونگ : ول کن بابا
جونگکوک: چرا واسه خودت زید پیدا نمیکنی تا از سینگلی در بیای...با این قیافه ی پشکلت هر. دختری خودش می‌کشه ولی تو همینطور سینگل وایسادی.
تهیونگ: راستش خب...من عاشق دختری شدم که دلم میخواد قبل مرگم با اون باشم.
ا.ت : کیه مگه؟ میشناسیمش ؟
تهیونگ : *سرتکون داد*
ا.ت : خب کیه؟
تهیونگ : عمرا بگم
ا.ت : بگو دیگه!!!
تهیونگ. : اگه بگم تو زندم نمیزاری.
ا.ت : چی میگی تو..وایسا..وایسا...*یه لحظه به فکر افتاد تا فهمید*
ا.ت : عوضی بیا اینجا!!!*داد*
تهیونگ : بابا من هنوز چیزی نگفتم.
ا.ت : توی عوضی بین اون همه دختر چرا اون یکی چشم نداشتی به غیر خواهرم کسی ببینی؟!!!*داد*
تهیونگ : نه!
ا.ت : بیا اینجا!!!*داد*

ا.ت با داد افتاد دنبال تهیونگ که جونگکوک ا.ت رو گرفت....

جونگکوک: چیکار میکنی ا.ت حالت خوبه؟ نمیدونی تو شکمت بچه داری؟
ا.ت : جونگکوک اون عوضی رو میکشم رو خواهر من چشم داره!!!!
جونگکوک: ول کن بابا بیا بشین..
ا.ت : گمشو از اون اتاق*روبه تهیونگ*
تهیونگ : وحشی!!!
ا.ت : گاو!!!
دیدگاه ها (۹)

"I fell in love with someone'' (P143)CHAPTER : 2جونگکوک: ا.ت...

"I fell in love with someone'' (P144)CHAPTER : 2"یهو ا.ت از ...

"I fell in love with someone'' (P141)CHAPTER : 2در کل تا رسی...

"I fell in love with someone'' (P140)CHAPTER : 2از پله ها با...

تکپارتی اسمات از تهیونگ و جونگکوک و ا،ت ا،ت ویوسلام من ا،تم ...

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط