I fell in love with someone P
"I fell in love with someone'' (P140)
CHAPTER : 2
از پله ها بالا رفتم به سمت اتاق جونگکوک..کمد لباسش باز کردم ...سعی کردم لباسی راحتی ای بپوشم برا همین یه هودی با شلواری که تو تنم گشاد میومد پوشیدم....ولی اصلا بهم نیومد...برا همین همون شلوار قبلیم پوشیدم...از اتاق خارج شدم مثل همیشه جونگکوک آماده بود...
ا.ت : جونگکوکا!
جونگکوک: حاظری پس بریم؟
ا.ت : *سر تکون داد*
چند مین بعد :
تو ماشین جونگکوک فقط با یه دست رانندگی میکرد با اون یکی دستش فقط دست منو گرفته بود از این ریکتی که داشت خنده ی ریزی کردم.
تو ماشین فقط سکوت کرده بودیم تا رسیدیم به یه بیمارستانی...
وقتی نوبت ما شد وارد سالن اتاق شدیم رو یه برانکارد مخصوص دراز کشیدم وقتی لباسم بالا دادم اون ژل سونوگرافی رو شکمم با دستگاه مخصوص خودش مالید....دکتر با دقت داشت به مانیتور دستگاه نگاه میکرد و از اون طرف هم جونگکوک ...
کوک : دکتر الان چیشد؟
" : عامم یه لحظه....آها خب بچه سالمه و در آخر هم......
کوک and ا.ت : ........
" : بچههه......
ا.ت : خبببببببببب
" : بچهههههه
ا.ت : بگو دیگه *عصبی*
" : بچه ی شما دختره*ذوق*
جونگکوک : عاحححح واقعا دختره ؟تعجب*
دکتر سر تکون داد...جونگکوک با ذوق زده پرید بغلم و خوشحال بود که بچه دختره.
جونگکوک : ا.ت شنیدی چی گفت؟ واقعا دارم پدر یه پرنسس میشم؟!!*خوشحال*
ا.ت : جونگکوک اره شنیدم*ذوق*
یه ساعت بعد :
تو ماشین بودیم در حال رفت تو مسیر عمارت آقای جئون بودیم که جونگکوک همزمان تو رانندگی کردن گوشی تو دستش گرفته و با خوشحالی پیام میده...میدونستم داره به دوستاش هم خبر میده.
ا.ت : جونگکوک بهتر نیست گوشی رو بزار کنار الان داری رانندگی میکنی.
جونگکوک : باشه الان*گوشی رو گذاشت کنار*
دستش رو روی شکمم گذاشت و شروع به نوازش کردنش کرد...
کوک : باورم نمیشه یه پرنسس دیگه در راهه.
ا.ت : اگه پرنسس بدنیا میاد پرنسس قبلی فراموش میکنی؟
کوک : پرنسس قبلی؟ *یهو بهم نگاه کرد و برگشت به نگاه قبلی* تورو میگی پس معلومه که نه چرا فراموش کنم پرنسسم
ا.ت : جونگکوک قول میدی که...برا بچمون بهترین پدر باشی؟
کوک : معلومه که اره. ا.ت چیزی شده یه چیز های میگی؟
ا.ت : نه چیزی نیس.
کوک : اسم دخترمون سول میزاریم.(اسمی که جونگکوک تو مصاحبه گفت)
ا.ت: جئون.....سول...جئون سول؟؟
کوک : اهوم و تازه تو دیگه کیم ا.ت نیستی از این به بعد به افتخار همسرت جئون ا.ت شناخته میشی
ا.ت: چرا مثل شاهزاده ها حرف میزنی*خنده*
در کل تا رسیدیم عمارت هیچ حرفی نشد که تا وقتی در عمارت باز کردیم با چیزی که روبه رومون دیدیم خشک زده شدیم....
بچه ها واقعا متاسفم واقعا منو ببخشید فعلا دو پارت آپلود کردم پارت های بقیه رو حتما فردا آپلود میکنم یه سری وقت نکردم پارت های دیگه رو بنویسم ولی حتما پارت های بقیه رو فردا میزارم.
CHAPTER : 2
از پله ها بالا رفتم به سمت اتاق جونگکوک..کمد لباسش باز کردم ...سعی کردم لباسی راحتی ای بپوشم برا همین یه هودی با شلواری که تو تنم گشاد میومد پوشیدم....ولی اصلا بهم نیومد...برا همین همون شلوار قبلیم پوشیدم...از اتاق خارج شدم مثل همیشه جونگکوک آماده بود...
ا.ت : جونگکوکا!
جونگکوک: حاظری پس بریم؟
ا.ت : *سر تکون داد*
چند مین بعد :
تو ماشین جونگکوک فقط با یه دست رانندگی میکرد با اون یکی دستش فقط دست منو گرفته بود از این ریکتی که داشت خنده ی ریزی کردم.
تو ماشین فقط سکوت کرده بودیم تا رسیدیم به یه بیمارستانی...
وقتی نوبت ما شد وارد سالن اتاق شدیم رو یه برانکارد مخصوص دراز کشیدم وقتی لباسم بالا دادم اون ژل سونوگرافی رو شکمم با دستگاه مخصوص خودش مالید....دکتر با دقت داشت به مانیتور دستگاه نگاه میکرد و از اون طرف هم جونگکوک ...
کوک : دکتر الان چیشد؟
" : عامم یه لحظه....آها خب بچه سالمه و در آخر هم......
کوک and ا.ت : ........
" : بچههه......
ا.ت : خبببببببببب
" : بچهههههه
ا.ت : بگو دیگه *عصبی*
" : بچه ی شما دختره*ذوق*
جونگکوک : عاحححح واقعا دختره ؟تعجب*
دکتر سر تکون داد...جونگکوک با ذوق زده پرید بغلم و خوشحال بود که بچه دختره.
جونگکوک : ا.ت شنیدی چی گفت؟ واقعا دارم پدر یه پرنسس میشم؟!!*خوشحال*
ا.ت : جونگکوک اره شنیدم*ذوق*
یه ساعت بعد :
تو ماشین بودیم در حال رفت تو مسیر عمارت آقای جئون بودیم که جونگکوک همزمان تو رانندگی کردن گوشی تو دستش گرفته و با خوشحالی پیام میده...میدونستم داره به دوستاش هم خبر میده.
ا.ت : جونگکوک بهتر نیست گوشی رو بزار کنار الان داری رانندگی میکنی.
جونگکوک : باشه الان*گوشی رو گذاشت کنار*
دستش رو روی شکمم گذاشت و شروع به نوازش کردنش کرد...
کوک : باورم نمیشه یه پرنسس دیگه در راهه.
ا.ت : اگه پرنسس بدنیا میاد پرنسس قبلی فراموش میکنی؟
کوک : پرنسس قبلی؟ *یهو بهم نگاه کرد و برگشت به نگاه قبلی* تورو میگی پس معلومه که نه چرا فراموش کنم پرنسسم
ا.ت : جونگکوک قول میدی که...برا بچمون بهترین پدر باشی؟
کوک : معلومه که اره. ا.ت چیزی شده یه چیز های میگی؟
ا.ت : نه چیزی نیس.
کوک : اسم دخترمون سول میزاریم.(اسمی که جونگکوک تو مصاحبه گفت)
ا.ت: جئون.....سول...جئون سول؟؟
کوک : اهوم و تازه تو دیگه کیم ا.ت نیستی از این به بعد به افتخار همسرت جئون ا.ت شناخته میشی
ا.ت: چرا مثل شاهزاده ها حرف میزنی*خنده*
در کل تا رسیدیم عمارت هیچ حرفی نشد که تا وقتی در عمارت باز کردیم با چیزی که روبه رومون دیدیم خشک زده شدیم....
بچه ها واقعا متاسفم واقعا منو ببخشید فعلا دو پارت آپلود کردم پارت های بقیه رو حتما فردا آپلود میکنم یه سری وقت نکردم پارت های دیگه رو بنویسم ولی حتما پارت های بقیه رو فردا میزارم.
- ۱۹.۰k
- ۰۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط