برگه مرخصیتو بهت میدم
#𝑺𝑨𝑭𝑬_𝑾𝑰𝑻𝑯_𝒀𝑶𝑼
𝑷𝑨𝑹𝑻 ⁴
_برگه مرخصیتو بهت میدم
منشی: ممنون
از خواب بیدار شدم.. وااا من که تو ماشین خوابیده بودم حتماً از خواب بلند شده بودم خودم یادم نمیاد
آهههه شیبال فردا دانشگاه شروع میشه
یه آبی به دست و صورتم زدم
و رفتم پایین پیش اجوما
&سلام دخترم
+ سلام اجوما .. دلم تنگیده بود
&منم عسلممممممم.. ولی فردا باید برم ژاپن دخترم عمل داره
+هعی... درد و نفرین
داشتیم حرف میزدیم که یهو در باز شد
_سلام (سرد)
+ سلام ... چیشده؟ خراب کردی؟(تعجب)
_نخیر...(سرد) فقط حوصله ندارم(کلافه 😮💨)
&دخترم بیا صبحانه بخور
_چیشیییییی؟
+ یا جد امام باقر
_هن؟... تازه صبحانه میخوای بخوری؟
+اوهوم.. مگه ساعت چنده؟
_① بعد از ظهر
خو خسته بودم
_خدایا
+شوگا
_هوم
امشب قرار با سوهو برم بیرون
*یونگی ویو *
_خوش بگذره
به سمت اتاقم رفتم و کیفمو رو میز گزاشتم
*هانا ویو *
به سمت اتاقش رفت کیفشو گزاشت رو میز و دراز کشید رو تخت
رفتم و روی تخت نشستم
+ بیا... بیا... بیا تو کلاً تو خونه ای هیچ جا نمیری...
_تو از کجا میدونی؟
+از اجوما پرسیدم آجوشی
_نمیام
+منو نگاه فحش گزاشتم وسط اگه نیای
از رو تخت بلند شد و کرواتش رو در اورد و بعد پیرهنشو در اورد و بهم نگاه میکرد
و هم زمان گفت
_خیلی خب بابا
پیرهنشو کامل در اورد و پوست سفید و سیکس پکاش معلوم شد
+جونننن... یونگی چقدر سفیدی (در حال در رفتن از دست شوگا)
_دختره یه هیززززز(داد و خنده لثه ای و زدن پیرهنش به هانا)
+ جوننننن عصبانیتتم جذابههههه
یونگی ویو*
سرمو به چپ و راست تکون دادم
که یهو صداش اومد
+ددی به تمام معنا بودی زمانی که داشتی کرواتت رو در میوردی(خنده)
_دختره یه هوللللللل
هی چرا در اتاقم بازه
سریع در اتاقمو بستم و قفلش کردم
و لباسمو عوض کردم
و رفتم پایین
_به به اجوما چه کرده... امشب میری؟
&آره پسرم
داشتم غذامو میخوردم که هانا گفت...
@هانا ویو@
داشتم به این فکر میکردم پسر خاله جذابم دختری مد نظرش داره بریم خاستگاری پس ازش پرسیدم
پسر خاله... دختر سراق داری بریم برات خاستگاری
با این حرفم صرفش گرفت و سوجوش رو خورد
نفس بکش... خب حالا کی هست هل کردی
_هل نکردم کوچولو... حرفت یهویی بود.. بعدشم من علاقه ای به زن گرفتن ندارم
انگشت اشارشو به سرش زد
_حوصلشو ندارم
😂😂🤌🏻ـ
_آهههههه
&ولی هیچ کاپلی رویایی تر از کاپل شما دو تا نیست
_ اهم اهم...
&اوخ آره ببخشید من دیگه برم
خدافظ_خدافظ
چرا پرسیدی میخواستی دوست دختر من بشی؟(چند بار ابروشو بالا پایین کرد)
چی.. نه... فقط میخواستم ببینم داری یا نه
&نه بابا نداره دخترم میخوای باهاش حرف بزنمــــــ....
_ نگریستن با تعجب)
&آره آره واقعاً رفتم بای بای.
_بای بای
شب میزارم براتون
𝑷𝑨𝑹𝑻 ⁴
_برگه مرخصیتو بهت میدم
منشی: ممنون
از خواب بیدار شدم.. وااا من که تو ماشین خوابیده بودم حتماً از خواب بلند شده بودم خودم یادم نمیاد
آهههه شیبال فردا دانشگاه شروع میشه
یه آبی به دست و صورتم زدم
و رفتم پایین پیش اجوما
&سلام دخترم
+ سلام اجوما .. دلم تنگیده بود
&منم عسلممممممم.. ولی فردا باید برم ژاپن دخترم عمل داره
+هعی... درد و نفرین
داشتیم حرف میزدیم که یهو در باز شد
_سلام (سرد)
+ سلام ... چیشده؟ خراب کردی؟(تعجب)
_نخیر...(سرد) فقط حوصله ندارم(کلافه 😮💨)
&دخترم بیا صبحانه بخور
_چیشیییییی؟
+ یا جد امام باقر
_هن؟... تازه صبحانه میخوای بخوری؟
+اوهوم.. مگه ساعت چنده؟
_① بعد از ظهر
خو خسته بودم
_خدایا
+شوگا
_هوم
امشب قرار با سوهو برم بیرون
*یونگی ویو *
_خوش بگذره
به سمت اتاقم رفتم و کیفمو رو میز گزاشتم
*هانا ویو *
به سمت اتاقش رفت کیفشو گزاشت رو میز و دراز کشید رو تخت
رفتم و روی تخت نشستم
+ بیا... بیا... بیا تو کلاً تو خونه ای هیچ جا نمیری...
_تو از کجا میدونی؟
+از اجوما پرسیدم آجوشی
_نمیام
+منو نگاه فحش گزاشتم وسط اگه نیای
از رو تخت بلند شد و کرواتش رو در اورد و بعد پیرهنشو در اورد و بهم نگاه میکرد
و هم زمان گفت
_خیلی خب بابا
پیرهنشو کامل در اورد و پوست سفید و سیکس پکاش معلوم شد
+جونننن... یونگی چقدر سفیدی (در حال در رفتن از دست شوگا)
_دختره یه هیززززز(داد و خنده لثه ای و زدن پیرهنش به هانا)
+ جوننننن عصبانیتتم جذابههههه
یونگی ویو*
سرمو به چپ و راست تکون دادم
که یهو صداش اومد
+ددی به تمام معنا بودی زمانی که داشتی کرواتت رو در میوردی(خنده)
_دختره یه هوللللللل
هی چرا در اتاقم بازه
سریع در اتاقمو بستم و قفلش کردم
و لباسمو عوض کردم
و رفتم پایین
_به به اجوما چه کرده... امشب میری؟
&آره پسرم
داشتم غذامو میخوردم که هانا گفت...
@هانا ویو@
داشتم به این فکر میکردم پسر خاله جذابم دختری مد نظرش داره بریم خاستگاری پس ازش پرسیدم
پسر خاله... دختر سراق داری بریم برات خاستگاری
با این حرفم صرفش گرفت و سوجوش رو خورد
نفس بکش... خب حالا کی هست هل کردی
_هل نکردم کوچولو... حرفت یهویی بود.. بعدشم من علاقه ای به زن گرفتن ندارم
انگشت اشارشو به سرش زد
_حوصلشو ندارم
😂😂🤌🏻ـ
_آهههههه
&ولی هیچ کاپلی رویایی تر از کاپل شما دو تا نیست
_ اهم اهم...
&اوخ آره ببخشید من دیگه برم
خدافظ_خدافظ
چرا پرسیدی میخواستی دوست دختر من بشی؟(چند بار ابروشو بالا پایین کرد)
چی.. نه... فقط میخواستم ببینم داری یا نه
&نه بابا نداره دخترم میخوای باهاش حرف بزنمــــــ....
_ نگریستن با تعجب)
&آره آره واقعاً رفتم بای بای.
_بای بای
شب میزارم براتون
- ۳.۲k
- ۲۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط