خدایا
#𝑺𝑨𝑭𝑬_𝑾𝑰𝑻𝑯_𝒀𝑶𝑼
𝑷𝑨𝑹𝑻 ³
_خدایا..
دیگه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد سرمو تکیه دادم به شیشه ماشین و به بیرون نگاه میکردم که نفهمیدم کی خوابم برد
*یونگی*
بعد از 10 مین رسیدیم خونه از ماشین پیاده شدم که دیدم هانا پیاده نشد به ماشین نگاه کردم
هانا خوابیده بود . خدایاااا میخواستم بیدارش کنم ولی گفتم حتماً پرواز خستش کرده ممکنه بد خواب بشه آروم براید بغلش کردم و به سمت اتاقی که به اجوما گفته بودم واسش آماده کنه رفتم
اتاقش یکم دارک بود با تم مشکی اون تا جایی که میدونم عاشق رنگ مشکی بود البته خونه من هم سبکش کلاً مشکیه
آروم پتو رو کنار زدم و هانا رو رو تخت گزاشتم و پتو رو روش کشیدم کولر اتاقش رو روشن کردم و از اتاق رفتم بیرون به سمت اتاق کارم رفتم و و نشستم و به پرونده نگاه کردم
و بعد خوابیدم (بچه ها چون این موضوع پرونده اصلی نیست نمیگم چون خسته کننده میشه)
__فردا__
از خواب بیدار شدم و دست و صورتمو شستم کت و شلوارم رو پوشیدم و کیفم رو گرفتم و عطر تلخمو زدم و رفتم پایین و صبحانه خوردم
و به سمت دادگاه رفتم
--بعد دادگاه--
خب این دادگاه هم با موفقیت انجام شد
به ساعت نگاه کردم 12
رفتم دفتر کارم وارد که شدم منشیم اومد سمتم
منشی: آقای مین... یه سری برگه هست باید امضا کنید... بعد همسرم امروز دارن میرن سفر کاری بعد قرار شد که منم...
_برگه مرخصیتون رو آماده میکنم
الات میزارم یه کاری واسم پیش اومد
𝑷𝑨𝑹𝑻 ³
_خدایا..
دیگه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد سرمو تکیه دادم به شیشه ماشین و به بیرون نگاه میکردم که نفهمیدم کی خوابم برد
*یونگی*
بعد از 10 مین رسیدیم خونه از ماشین پیاده شدم که دیدم هانا پیاده نشد به ماشین نگاه کردم
هانا خوابیده بود . خدایاااا میخواستم بیدارش کنم ولی گفتم حتماً پرواز خستش کرده ممکنه بد خواب بشه آروم براید بغلش کردم و به سمت اتاقی که به اجوما گفته بودم واسش آماده کنه رفتم
اتاقش یکم دارک بود با تم مشکی اون تا جایی که میدونم عاشق رنگ مشکی بود البته خونه من هم سبکش کلاً مشکیه
آروم پتو رو کنار زدم و هانا رو رو تخت گزاشتم و پتو رو روش کشیدم کولر اتاقش رو روشن کردم و از اتاق رفتم بیرون به سمت اتاق کارم رفتم و و نشستم و به پرونده نگاه کردم
و بعد خوابیدم (بچه ها چون این موضوع پرونده اصلی نیست نمیگم چون خسته کننده میشه)
__فردا__
از خواب بیدار شدم و دست و صورتمو شستم کت و شلوارم رو پوشیدم و کیفم رو گرفتم و عطر تلخمو زدم و رفتم پایین و صبحانه خوردم
و به سمت دادگاه رفتم
--بعد دادگاه--
خب این دادگاه هم با موفقیت انجام شد
به ساعت نگاه کردم 12
رفتم دفتر کارم وارد که شدم منشیم اومد سمتم
منشی: آقای مین... یه سری برگه هست باید امضا کنید... بعد همسرم امروز دارن میرن سفر کاری بعد قرار شد که منم...
_برگه مرخصیتون رو آماده میکنم
الات میزارم یه کاری واسم پیش اومد
- ۳.۵k
- ۲۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط