جهنم من با او🍷فصل 1
جهنم من با او🍷فصل 1
# پارت ۲۲
ویو کوک : داشتم گوشی رو به لبام میکوبیدم که یه دفعه مزهی خون تو لبام جاری شد ای خدا ببین باهام چیکار کرده ؟ اعصابم رو خورد کرد یه بلایی سرش بیارم که .... ( نویسنده : دیگه خودتون بفهمین دیگه 😁 ) دیگه بیخیال از جام پاشدم و لباسام رو پوشیدم و رفتم پایین و سوار ماشین شدم و گاز رو دادم و حرکت کردم زنگ زدم تهیونگ که بعد سه تا بوق جواب داد گف ...
ته : جانم ؟
کوک : کودوم قبرستونی هستییییی ؟ ( عصبی )
ته : هویییییی چه خبرته ؟ خونم دوباره چی شده وحشی ؟
کوک : دارم میام اونجا سریع لباسات رو بپوش بیا پایین
ته : ولی آخه ...
کوک : همین که گفتم ( داد )
ته : ب ... با ... باشه
کوک : خوبه خدافظ ( عصبی )
ته : خدافظ
ویو کوک : تهیونگم بیچاره ترسید ولی واقعا از کار ا.ت عصبی بودم تلفن و پشت صاحبش قطع میکنه وای به حالش دستم بهش برسه اول نازش رو میکشم آشتی میکنم و بعد .... ( نویسنده : خب دیگه وارد جزعیات نمیشم 😁 ) رسیدم دم در خونهی تهیونگ و بوق زدم که اومد بیرون و سوار شد و با ترس گفت ...
ته : س ... سلا ... سلام
کوک : سلام
ته : چ ... چی شده ؟
کوک : مرسی منم خوبم تو خوبی چطوری ؟
ته : ای بابا میگم چی شدههههههههه
کوک : با ا.ت دعوا کردم
ته : حقته
کوک : ( صورتش رو نزدیک صورت ته میکنه ) واقعا ؟ مطمئنی ؟ ( چشاش ر. ریز کرده و داره پوزخند میزنه )
ته : برو اون ور ... آره دیگه حقته لابد سرو کارشم گذاشتی اونم از سر لجش گوشی رو به روت قطع میکنه و جواب نمیده آره ؟ ...
کوک : تو از کجا فهمیدی
ته : فقط حدس زدم
کوک : اوکی ... ببخشید پشت تلفن سرت داد زدم ( سرش رو میندازه پایین )
ته : عجباااااا اولین بارمه میگی ببخشید ببینم چیزی به سرت نخورده ؟
کوک : نه بابا چی میگی ... حالا چیکار کنم دلش رو بدست بیارم ؟ ( کیوت )
ته : معلومه براش گل رز بگیر و باهاش صحبت کن قربون صدقش برو و ببوسش اگه آشتی نکرد بگو اوکی اگه جات پر شد دعوا نکن اونم بر میگرده یا هم تا حدی لج میکنه که میگه اگه من با تو نباشم جامو یه روزه پر میکنه ... خب دیگه چه کنم دخترا قابل پیشبینی نیستن
کوک : وای بیخیاللللللللللل گزینهی اول رو میکنم ولی نمیگم جات رو پر میکنه اعصاب ندارم ول کن بالا بیا بریم کافه شب باهاش آشتی میکنم
ته : ای به چشممممممم بزن بریمممممم
کوک : عالییییییی بریمممممم ( آهنگ میزارن و صدارو میبرن آخر )
ویو کوک : با ته رفتیم و یه عالمه خوش گذروندیم دیگه شب شده بود ته رو رسوندم خونش و رفتم به یه گل فروشی و یه دسته گل رز طبیعی گرفتم و گذاشتم تو ماشین و به سمت خونهی ا.ت حرکت کردم رفتم اونجا در رو زدم که یکی در رو باز کرد با دیدن شخص انگار آب سرد رو خالی کردن رو سرم ....
# پارت ۲۲
ویو کوک : داشتم گوشی رو به لبام میکوبیدم که یه دفعه مزهی خون تو لبام جاری شد ای خدا ببین باهام چیکار کرده ؟ اعصابم رو خورد کرد یه بلایی سرش بیارم که .... ( نویسنده : دیگه خودتون بفهمین دیگه 😁 ) دیگه بیخیال از جام پاشدم و لباسام رو پوشیدم و رفتم پایین و سوار ماشین شدم و گاز رو دادم و حرکت کردم زنگ زدم تهیونگ که بعد سه تا بوق جواب داد گف ...
ته : جانم ؟
کوک : کودوم قبرستونی هستییییی ؟ ( عصبی )
ته : هویییییی چه خبرته ؟ خونم دوباره چی شده وحشی ؟
کوک : دارم میام اونجا سریع لباسات رو بپوش بیا پایین
ته : ولی آخه ...
کوک : همین که گفتم ( داد )
ته : ب ... با ... باشه
کوک : خوبه خدافظ ( عصبی )
ته : خدافظ
ویو کوک : تهیونگم بیچاره ترسید ولی واقعا از کار ا.ت عصبی بودم تلفن و پشت صاحبش قطع میکنه وای به حالش دستم بهش برسه اول نازش رو میکشم آشتی میکنم و بعد .... ( نویسنده : خب دیگه وارد جزعیات نمیشم 😁 ) رسیدم دم در خونهی تهیونگ و بوق زدم که اومد بیرون و سوار شد و با ترس گفت ...
ته : س ... سلا ... سلام
کوک : سلام
ته : چ ... چی شده ؟
کوک : مرسی منم خوبم تو خوبی چطوری ؟
ته : ای بابا میگم چی شدههههههههه
کوک : با ا.ت دعوا کردم
ته : حقته
کوک : ( صورتش رو نزدیک صورت ته میکنه ) واقعا ؟ مطمئنی ؟ ( چشاش ر. ریز کرده و داره پوزخند میزنه )
ته : برو اون ور ... آره دیگه حقته لابد سرو کارشم گذاشتی اونم از سر لجش گوشی رو به روت قطع میکنه و جواب نمیده آره ؟ ...
کوک : تو از کجا فهمیدی
ته : فقط حدس زدم
کوک : اوکی ... ببخشید پشت تلفن سرت داد زدم ( سرش رو میندازه پایین )
ته : عجباااااا اولین بارمه میگی ببخشید ببینم چیزی به سرت نخورده ؟
کوک : نه بابا چی میگی ... حالا چیکار کنم دلش رو بدست بیارم ؟ ( کیوت )
ته : معلومه براش گل رز بگیر و باهاش صحبت کن قربون صدقش برو و ببوسش اگه آشتی نکرد بگو اوکی اگه جات پر شد دعوا نکن اونم بر میگرده یا هم تا حدی لج میکنه که میگه اگه من با تو نباشم جامو یه روزه پر میکنه ... خب دیگه چه کنم دخترا قابل پیشبینی نیستن
کوک : وای بیخیاللللللللللل گزینهی اول رو میکنم ولی نمیگم جات رو پر میکنه اعصاب ندارم ول کن بالا بیا بریم کافه شب باهاش آشتی میکنم
ته : ای به چشممممممم بزن بریمممممم
کوک : عالییییییی بریمممممم ( آهنگ میزارن و صدارو میبرن آخر )
ویو کوک : با ته رفتیم و یه عالمه خوش گذروندیم دیگه شب شده بود ته رو رسوندم خونش و رفتم به یه گل فروشی و یه دسته گل رز طبیعی گرفتم و گذاشتم تو ماشین و به سمت خونهی ا.ت حرکت کردم رفتم اونجا در رو زدم که یکی در رو باز کرد با دیدن شخص انگار آب سرد رو خالی کردن رو سرم ....
۵.۸k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.