خون اشام جذاب من🧛
خون اشام جذاب من🧛
پارت 16
پایان فلش بک
جیمین: تو حتی نذاشتی من توضیح بدم
فیلیکس: من نیازی به توضیح یه خیانت کار نداشتم من بهت تو کارای کثیفت کمک کردم ما با هم دوست و شریک بودیم ولی تو خرابش کردی
جیمین: داری اشتباه میکنی
فیلیکس: خیلیم درست فکر میکنم دیگه هم ضر نزن
جیمین: ب ت چ فک کردی الان کی ای
ا.ت: بچه ها با هم دعوا نکنین لطفا
فیلیکس: اها راستی حواسم ب ت نبود فک کنم برا جیمین خیلی مهمی که اومده دنبالت مگه ن(با لبخند شیطانی)
جیمین: اگه بهش اسیبی برسونی میکشمت
فیلیکس: مگه خودش نبود میخواست بمیره و دوباره زنده شه تا خون اشام بشه
جیمین: اره ولی من بهت اطمینان ندارم
فیلیکس: همون حسی که اون لحظه من ب ت پیدا کردم😏
ا.ت: لطفا با هم بحث نکنید(با عصبانیت و کمی داد)
(ادمین: دوزتان اومدم فقط بگم که اشتباه نکنید این فیلیکس توی استیری کیدز نیس و به خدا اون نیس)
فیلیکس: خوب بهتره بریم سر کار تو😈
از زبون ا.ت
فیلیکس بهم گف برم رو یه تخت که پر از خونه بخوابم که شبیه به قبر بود ولی با اینکه میترسیدم ولی بازم رفتم اونجا که دیدم فیلیکس با یه چاقو خاص و خون خودش برگشت
فیلیکس: من تورو اول با چاقو میکشم و بعد برای زنده کردن و خون اشام کردنت کمی از خونمو میدم پس نترس و چشماتو ببند
کارایی رو که گفته بود کردم و اون هی بهن نزدیک و نزدیک تر داش میشد که دیدم چاقو رو بالا اورد و همون لحظه چشمامو بستم که یهو یه حس کردم یه چیزی تو قلبمه و دیگه چیزی احساس نکردم و انگار دیگه هیچ دردی نداشتم و خوشحال بودم
پایان ا.ت ویو
خماری یاع یاع یاع🥴💉
این داستان ادامه دارد............
شرط ها: 2 فالور 6 لایک 9 کامنت
پارت 16
پایان فلش بک
جیمین: تو حتی نذاشتی من توضیح بدم
فیلیکس: من نیازی به توضیح یه خیانت کار نداشتم من بهت تو کارای کثیفت کمک کردم ما با هم دوست و شریک بودیم ولی تو خرابش کردی
جیمین: داری اشتباه میکنی
فیلیکس: خیلیم درست فکر میکنم دیگه هم ضر نزن
جیمین: ب ت چ فک کردی الان کی ای
ا.ت: بچه ها با هم دعوا نکنین لطفا
فیلیکس: اها راستی حواسم ب ت نبود فک کنم برا جیمین خیلی مهمی که اومده دنبالت مگه ن(با لبخند شیطانی)
جیمین: اگه بهش اسیبی برسونی میکشمت
فیلیکس: مگه خودش نبود میخواست بمیره و دوباره زنده شه تا خون اشام بشه
جیمین: اره ولی من بهت اطمینان ندارم
فیلیکس: همون حسی که اون لحظه من ب ت پیدا کردم😏
ا.ت: لطفا با هم بحث نکنید(با عصبانیت و کمی داد)
(ادمین: دوزتان اومدم فقط بگم که اشتباه نکنید این فیلیکس توی استیری کیدز نیس و به خدا اون نیس)
فیلیکس: خوب بهتره بریم سر کار تو😈
از زبون ا.ت
فیلیکس بهم گف برم رو یه تخت که پر از خونه بخوابم که شبیه به قبر بود ولی با اینکه میترسیدم ولی بازم رفتم اونجا که دیدم فیلیکس با یه چاقو خاص و خون خودش برگشت
فیلیکس: من تورو اول با چاقو میکشم و بعد برای زنده کردن و خون اشام کردنت کمی از خونمو میدم پس نترس و چشماتو ببند
کارایی رو که گفته بود کردم و اون هی بهن نزدیک و نزدیک تر داش میشد که دیدم چاقو رو بالا اورد و همون لحظه چشمامو بستم که یهو یه حس کردم یه چیزی تو قلبمه و دیگه چیزی احساس نکردم و انگار دیگه هیچ دردی نداشتم و خوشحال بودم
پایان ا.ت ویو
خماری یاع یاع یاع🥴💉
این داستان ادامه دارد............
شرط ها: 2 فالور 6 لایک 9 کامنت
۴.۳k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.