معرفی کتاب
#معرفی_کتاب
خب این بار میخوام یه رمان خارجی معرفی کنم بهتون😁
رمان *هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود* اثر #فردریک_بکمن نویسنده نام آشنا سوئدی
#کتاب_بخوانیم
این رمان، داستانی است دربارهی خاطره ها و گم شدنشان. يك نامه ی عاشقانه و در عین حال خداحافظی آهسته ی يك پدربزرگ با نوه اش و يك پدر با پسرش است. مردی کهن سال تلاش می کند تا خاطره هایی را که دائما به دلیل «آلزایمر» از میان انگشتان او لیز میخورند، حفظ کند. «بکمن» در این رمان نیز مانند کتاب های دیگرش تلاش می کند تا درك عمیق خود را از طبیعت بشری و احساس همدردی عمیق با مردمی که در شرایط سخت و دشوار زندگی می کنند، به خواننده منتقل کند. این کتاب داستانی مختصر است که به خواننده ی خود احساس عمیق و گرانبهای ارزش زندگی را منتقل می کند.
#بخشی_از_کتاب
چشمان پیرمرد به طور عجیبی خالی است. ناامیدانه به
شقیقه هایش می زند. پسرک دهان باز می کند که چیزی بگوید
ولی وقتی این صحنه را می بیند جلوی خودش را می گیرد. در
عوض آرام می نشیند و همان کاری را می کند که پدربزرگ یادش داده بود اگر گم شد انجام دهد: «محیط اطرافت را زیر نظر بگیر،
دنبال ردپاها و سرنخها بگرد.» |
نیمکت در احاطه درختان است چون بابابزرگ عاشق
درخت هاست، چون درخت ها اهمیتی به افکار آدم ها نمی دهند.
شبحی از پرنده ها از آنها بالا می آیند و در آسمان پخش می شوند و با اطمینان بر باد تکیه می زنند. یک اژدها میدان را می پیماید، خواب آلود و سبز، و یک پنگوئن با رد دستی شکلاتی روی شکم در گوشه ای به خواب رفته است. یک جغد مهربانی یک چشم هم کنار او نشسته است. نو همه را می شناسد.
مال او هستند. اژدها را بابابزرگ درست وقتی که به دنیا آمد
به او داده بود، چون که مامان بزرگ گفته بود اژدها برای نوزاد اسباب بازی توبغلی مناسبی نیست و بابابزرگ هم گفته بود که او هم یک نوه مناسب نمی خواهد.
پ.ن: خودم خیلی این کتاب رو دوست داشتم همین امروز فایل صوتی شو از ایران صدا دانلود کردم و گوش دادم و واقعا پیشنهاد میکنم بخونیدش یا فایل صوتی شو از ایران صدا گوش بدید
#کتاب #کتابخوانی #کتاب_خوب #کتابخانه #کتابخونه
#نویسنده #رمان
#عشق
#ادبیات
#دخترانه
خب این بار میخوام یه رمان خارجی معرفی کنم بهتون😁
رمان *هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود* اثر #فردریک_بکمن نویسنده نام آشنا سوئدی
#کتاب_بخوانیم
این رمان، داستانی است دربارهی خاطره ها و گم شدنشان. يك نامه ی عاشقانه و در عین حال خداحافظی آهسته ی يك پدربزرگ با نوه اش و يك پدر با پسرش است. مردی کهن سال تلاش می کند تا خاطره هایی را که دائما به دلیل «آلزایمر» از میان انگشتان او لیز میخورند، حفظ کند. «بکمن» در این رمان نیز مانند کتاب های دیگرش تلاش می کند تا درك عمیق خود را از طبیعت بشری و احساس همدردی عمیق با مردمی که در شرایط سخت و دشوار زندگی می کنند، به خواننده منتقل کند. این کتاب داستانی مختصر است که به خواننده ی خود احساس عمیق و گرانبهای ارزش زندگی را منتقل می کند.
#بخشی_از_کتاب
چشمان پیرمرد به طور عجیبی خالی است. ناامیدانه به
شقیقه هایش می زند. پسرک دهان باز می کند که چیزی بگوید
ولی وقتی این صحنه را می بیند جلوی خودش را می گیرد. در
عوض آرام می نشیند و همان کاری را می کند که پدربزرگ یادش داده بود اگر گم شد انجام دهد: «محیط اطرافت را زیر نظر بگیر،
دنبال ردپاها و سرنخها بگرد.» |
نیمکت در احاطه درختان است چون بابابزرگ عاشق
درخت هاست، چون درخت ها اهمیتی به افکار آدم ها نمی دهند.
شبحی از پرنده ها از آنها بالا می آیند و در آسمان پخش می شوند و با اطمینان بر باد تکیه می زنند. یک اژدها میدان را می پیماید، خواب آلود و سبز، و یک پنگوئن با رد دستی شکلاتی روی شکم در گوشه ای به خواب رفته است. یک جغد مهربانی یک چشم هم کنار او نشسته است. نو همه را می شناسد.
مال او هستند. اژدها را بابابزرگ درست وقتی که به دنیا آمد
به او داده بود، چون که مامان بزرگ گفته بود اژدها برای نوزاد اسباب بازی توبغلی مناسبی نیست و بابابزرگ هم گفته بود که او هم یک نوه مناسب نمی خواهد.
پ.ن: خودم خیلی این کتاب رو دوست داشتم همین امروز فایل صوتی شو از ایران صدا دانلود کردم و گوش دادم و واقعا پیشنهاد میکنم بخونیدش یا فایل صوتی شو از ایران صدا گوش بدید
#کتاب #کتابخوانی #کتاب_خوب #کتابخانه #کتابخونه
#نویسنده #رمان
#عشق
#ادبیات
#دخترانه
۴.۱k
۱۸ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.