یه وقتایی چشمام رو میبندم و به روزای قبل کرونا میرم
یه وقتایی چشمام رو میبندم و به روزای قبل کرونا میرم
میرم به اون روزی که روی نیمکت سنگی جلوی شهرداری سابق شهرمون نشسته ام هندزفری🎧 گذاشتم تو گوشم و دارم آهنگ گوش میدم 🎼اونم تو یه روز خنک بهاری که باد ملایم میزنه🌸🍀
شاید اتفاقی خاصی اون روز نیافتاد اما عوضش اون روز کرونا نبود و حس و حال خوبی داشت
دلم میخواد برگردم به اون روز هایی که با خیال راحت میرفتم کتاب خونه های شهر رو میگشتم📚
به اون روز هایی که میرفتم کلاس زبان📖
کلاس زبان مون توی محوطه اداره پست بودش ساختمون قشنگی داشت خیابونش هم خیابون🏙️ قشنگی بود و قدم زدن توش لذت بخش بود🧕
دلم میخواد برگردم به اون روزایی که میرفتم نمایشگاه های کتاب و غرفه ها رو با لذت میگشتم به اون روزایی که نزدیک های مهرماه با خاله و دخترخالم هماهنگ میکردیم میرفتیم نمایشگاه بسیج و نمایشگاه لوازم التحریر بعد از خرید هم میرفتیم غرفه آشپزیش آش یا ساندویچ 🌯میخوردیم
میرفتم مزار شهدای گمنام حسینیه عاشقان ثارالله بعد از زیارت هم میرفتم یه سر به گالری حجابش میزدم و روسری و چادر هاشو نگاه میکردم بعد هم یه سر به مغازه کناریش میزدم که پر بود از تسبیح📿 و پلاک و قرآن و...
شاید بگیم اون روز ها که اتفاق خاصی نمی افتاد اما اون روزا حس و حال خوبی داشت🙃 و رنگ زندگی داشت کرونا با همه بدی هاش به من یاد داد که قدر لحظات رو بدونم حتی اگه اتفاق خاص و ویژه ای در اون لحظه نیافتاده باشه کسی چه میدونه اصلا شاید معنا زندگی همین باشه
شاید من بدنیا اومدم تا اون روز روی نیمکت بشینم و آهنگ گوش کنم شاید بدنیا اومدم تا از همین چیز های کوچیک لذت ببرم. انقدر از دیدگاه پیچیده ای به زندگی نگاه نکنیم شاید زندگی همین باشه اینکه ما بدنیا اومدیم تا قلبی رو شاد کنیم رو لب کسی لبخند بنشونیم روی یک شونه که در مواقع اندوه گریه کنیم با کسی دوست شیم و از بودن باهاش لذت ببریم
و بخندیم🙃☘️
معلوم نیست چقدر زندگی کنیم یا چقدر از خدا عمر بگیریم بیایم تا دیر نشده به اونایی که دوسشون داریم و لحظات خوشی رو باهاشون داشتم یا به عبارتی باهاش زندگی کردیم بگیم که دوسشون داریم و ازشون ممنونیم که به زندگی مون روح بخشیدن
#میم_نوشت✍️
#عشق #زندگی #دخترانه #موسیقی #شهر #کتابخانه #کتاب #رمان #آهنگ #تکست_خاص #تکست_ناب #لبخند #خنده #کرونا #ایران
میرم به اون روزی که روی نیمکت سنگی جلوی شهرداری سابق شهرمون نشسته ام هندزفری🎧 گذاشتم تو گوشم و دارم آهنگ گوش میدم 🎼اونم تو یه روز خنک بهاری که باد ملایم میزنه🌸🍀
شاید اتفاقی خاصی اون روز نیافتاد اما عوضش اون روز کرونا نبود و حس و حال خوبی داشت
دلم میخواد برگردم به اون روز هایی که با خیال راحت میرفتم کتاب خونه های شهر رو میگشتم📚
به اون روز هایی که میرفتم کلاس زبان📖
کلاس زبان مون توی محوطه اداره پست بودش ساختمون قشنگی داشت خیابونش هم خیابون🏙️ قشنگی بود و قدم زدن توش لذت بخش بود🧕
دلم میخواد برگردم به اون روزایی که میرفتم نمایشگاه های کتاب و غرفه ها رو با لذت میگشتم به اون روزایی که نزدیک های مهرماه با خاله و دخترخالم هماهنگ میکردیم میرفتیم نمایشگاه بسیج و نمایشگاه لوازم التحریر بعد از خرید هم میرفتیم غرفه آشپزیش آش یا ساندویچ 🌯میخوردیم
میرفتم مزار شهدای گمنام حسینیه عاشقان ثارالله بعد از زیارت هم میرفتم یه سر به گالری حجابش میزدم و روسری و چادر هاشو نگاه میکردم بعد هم یه سر به مغازه کناریش میزدم که پر بود از تسبیح📿 و پلاک و قرآن و...
شاید بگیم اون روز ها که اتفاق خاصی نمی افتاد اما اون روزا حس و حال خوبی داشت🙃 و رنگ زندگی داشت کرونا با همه بدی هاش به من یاد داد که قدر لحظات رو بدونم حتی اگه اتفاق خاص و ویژه ای در اون لحظه نیافتاده باشه کسی چه میدونه اصلا شاید معنا زندگی همین باشه
شاید من بدنیا اومدم تا اون روز روی نیمکت بشینم و آهنگ گوش کنم شاید بدنیا اومدم تا از همین چیز های کوچیک لذت ببرم. انقدر از دیدگاه پیچیده ای به زندگی نگاه نکنیم شاید زندگی همین باشه اینکه ما بدنیا اومدیم تا قلبی رو شاد کنیم رو لب کسی لبخند بنشونیم روی یک شونه که در مواقع اندوه گریه کنیم با کسی دوست شیم و از بودن باهاش لذت ببریم
و بخندیم🙃☘️
معلوم نیست چقدر زندگی کنیم یا چقدر از خدا عمر بگیریم بیایم تا دیر نشده به اونایی که دوسشون داریم و لحظات خوشی رو باهاشون داشتم یا به عبارتی باهاش زندگی کردیم بگیم که دوسشون داریم و ازشون ممنونیم که به زندگی مون روح بخشیدن
#میم_نوشت✍️
#عشق #زندگی #دخترانه #موسیقی #شهر #کتابخانه #کتاب #رمان #آهنگ #تکست_خاص #تکست_ناب #لبخند #خنده #کرونا #ایران
۲۳.۰k
۲۶ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.