به او گفتم پس ازین دنیا، دنیای دیگر وجود ندارد که در آن ب
به او گفتم پس ازین دنیا، دنیای دیگر وجود ندارد که در آن بخندم و نگاهی به زخم دستم کردم، او به من خندید و متوجه نشد که مدت هاست زندگی درین دنیای پوچ دلم را زده است، مانند فردی که هر روز زهر مار تناول میکند.
به او گفتم میخواهم زخم ها مرا ازین دنیا ببرد اما قدرت زخم ها از مرگ کمتر است، باز هم خندید گمان کرد دلقکی هستم که بوجود آمده تا دیگران را بخنداند، به او گفتم سالیان متمادی است که نمیتوانم مانند او بخندم، باز هم خندید.
دیگر برایش از قلبی که مدت هاست درد میکند نگفتم، یا رفتنی که مدت هاست به آن فکر میکنم، من هم خندیدم.
پس ازین بار زخم ها زیاد شدند، زخم ها مرا بردند، من با تمام جوانه های سبز درونم خاک شدم، من خود را به زخم های زیاد شده دستان سپردم.
من رفته ام ولی او دیگر نمیخندد.
پن:آدما تا یه حدی میتونن ادامه بدن، بعد دیگه نمیتونن.
آدمارو دوست داشته باشید ما نمیدونیم هر کسی چقدر خستس
به او گفتم میخواهم زخم ها مرا ازین دنیا ببرد اما قدرت زخم ها از مرگ کمتر است، باز هم خندید گمان کرد دلقکی هستم که بوجود آمده تا دیگران را بخنداند، به او گفتم سالیان متمادی است که نمیتوانم مانند او بخندم، باز هم خندید.
دیگر برایش از قلبی که مدت هاست درد میکند نگفتم، یا رفتنی که مدت هاست به آن فکر میکنم، من هم خندیدم.
پس ازین بار زخم ها زیاد شدند، زخم ها مرا بردند، من با تمام جوانه های سبز درونم خاک شدم، من خود را به زخم های زیاد شده دستان سپردم.
من رفته ام ولی او دیگر نمیخندد.
پن:آدما تا یه حدی میتونن ادامه بدن، بعد دیگه نمیتونن.
آدمارو دوست داشته باشید ما نمیدونیم هر کسی چقدر خستس
۱۹.۳k
۱۶ آذر ۱۴۰۱