Part 6
Part 6
از تعجب شوکه شده بودن چیزی که میدیدن رو باو. نمیکردن. هیونجین و فلیکس رو هم خوابیده بودن و لب
میگرفتن
لونا:شما دوتا چه غلطی میکنید
هیون:ا...ممممم چیزه هیچی
دایون:خر خودتونید همه چیو دیدم عوضیا ما فکر میکردیم
این کاراتون رو کنار گذاشتین امااا هوففففففف
فلیکس:نه اونجور که فکر میکنین نیست
لونا:هههه دایون بریم به بچه ها بگیم چی دیدیم
هیونلیکس:نهههههههه تروخدا غلط کردیم
دایون:برا دفعه بدتون که کمتر غلط کنین
فلیکس:هیون میدونی که بدبخت شدیم دیگه مگه نه؟
هیون:بدجورم ولی بیخیال دلم واسه کارامون تنگ شده بود
فردا صبح
دایون:اهمممم میگما لونا دیشب رو یادته
لونا:نیشخندی زد و گفت اوهومم چجورم
هیون:بچه ها نظرتون چیه بریم بیرون
فلیکس:او آره خوبه
استرلا:دایون داشتی چی میگفتی
دایون:اممممممم دیشب.......
فلیکس:عزیزم ی دقیقه میای کارت دارم
رفته بودن کنار دریا کلی خوش گذروندن و وقتی برگشتن
هیون:لونا بیا بریم بخوابیم
لونا:اوکی عزیزم
هیون:بیبی بیا بغلم بخوابیم
لونا:نه من میرم پیش دایون بخوابم تو هم برو به کارای قشنگت با فلیکس برس
هیون:اوممممم بیبی میدونی که نمیتونم بدون تو بخوابم
لونا:چجور دیشب تونستی
هیون:دیشب من که اصلا نخوابیدم
لونا:هوفففف از دست این زبونت
هیون:بدو بیا بغلم
لونا:اوکی ددی
هیون:اووووو انگار اینجا یکی دلش شیطونی میخواد
لونا:میشه اسمش رو گذاشت نیاز به توجه
هیون:بیا تا بهت توجه کنم
و با ی حرکت لونا رو روی تخت انداخت و روش خیمه زد
و لباش رو لبای لونا کوبوند و شروع کرد به کیس مارک گذاشتن بعدش رفت سمت پاهاش و پاهاش رو باز کرد و...............
فعلا خداحافظ🙃
از تعجب شوکه شده بودن چیزی که میدیدن رو باو. نمیکردن. هیونجین و فلیکس رو هم خوابیده بودن و لب
میگرفتن
لونا:شما دوتا چه غلطی میکنید
هیون:ا...ممممم چیزه هیچی
دایون:خر خودتونید همه چیو دیدم عوضیا ما فکر میکردیم
این کاراتون رو کنار گذاشتین امااا هوففففففف
فلیکس:نه اونجور که فکر میکنین نیست
لونا:هههه دایون بریم به بچه ها بگیم چی دیدیم
هیونلیکس:نهههههههه تروخدا غلط کردیم
دایون:برا دفعه بدتون که کمتر غلط کنین
فلیکس:هیون میدونی که بدبخت شدیم دیگه مگه نه؟
هیون:بدجورم ولی بیخیال دلم واسه کارامون تنگ شده بود
فردا صبح
دایون:اهمممم میگما لونا دیشب رو یادته
لونا:نیشخندی زد و گفت اوهومم چجورم
هیون:بچه ها نظرتون چیه بریم بیرون
فلیکس:او آره خوبه
استرلا:دایون داشتی چی میگفتی
دایون:اممممممم دیشب.......
فلیکس:عزیزم ی دقیقه میای کارت دارم
رفته بودن کنار دریا کلی خوش گذروندن و وقتی برگشتن
هیون:لونا بیا بریم بخوابیم
لونا:اوکی عزیزم
هیون:بیبی بیا بغلم بخوابیم
لونا:نه من میرم پیش دایون بخوابم تو هم برو به کارای قشنگت با فلیکس برس
هیون:اوممممم بیبی میدونی که نمیتونم بدون تو بخوابم
لونا:چجور دیشب تونستی
هیون:دیشب من که اصلا نخوابیدم
لونا:هوفففف از دست این زبونت
هیون:بدو بیا بغلم
لونا:اوکی ددی
هیون:اووووو انگار اینجا یکی دلش شیطونی میخواد
لونا:میشه اسمش رو گذاشت نیاز به توجه
هیون:بیا تا بهت توجه کنم
و با ی حرکت لونا رو روی تخت انداخت و روش خیمه زد
و لباش رو لبای لونا کوبوند و شروع کرد به کیس مارک گذاشتن بعدش رفت سمت پاهاش و پاهاش رو باز کرد و...............
فعلا خداحافظ🙃
۳.۱k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.