عشق یک طرفه پارت
عشق یک طرفه پارت 6
ویو ات
درسامون تموم شد و رفتیم حیاط
نمیدونم چند روزی بود که یه حسایی به تهیونگ داشتم نمیدونستم چطوری بهش بگم
تو همین حال و هوا بودم که دیدم تهیونگ داره با تلفن حرف میزنه انگاری دوست دخترش بود خیلی داشت عاشقونه باهاش حرف میزد حسودیم شد ولی از طرفی هم انگار قلبم شکست 🥺💔
ویو تهیونگ
بعد این که کلاس تموم شد اومدم تو حیاط که جینسو زنگ زد و جواب دادم و داشتم با جینسو حرف میزدم که یهو چشمم افتاد به ات
داشت با غم نگام میکرد ولی اندازه یه مورچه هم برام مهم نبود بیخیال شدم و اومدم اینور
(مکالمه تهیونگ و جینسو )
تهیونگ : سلام بیب خوبی
جینسو : سلام ددی ممنون تو خوبی
ددی میگم میشه شب بیای بریم بار
تهیونگ :چراکه نه بیب دورت بگردم من میام میریم
جینسو: واقعا آخ جون 😍
ددی پس فعلا کاری نداری من برم آماده شم
تهیونگ :نه بیب برو خدا حافظ
جینسو : خدا حافظ
ویو ات
بعد اینکه فهمیدم تهیونگ دوست دختر داره با ناراحتی رفتم سر کلاسم
حالم خوب نبود و حواسمم پیش استادم نبود
ویو تهیونگ
بعد اینکه تماس رو قطع کردم رفتم سر کلاسم و نشستم رو صندلی خودم که استاد اومد وسط های درس بود که دیدم ات انگار حالش خوب نیست و اصلا حواسش هم به درس نیست ولی اهمیتی ندادم و به درس گوش دادم
ویو ات
حالم خوب نبود برای همین حوصله هیچی نداشتم بعد اینکه کلاس تموم شد وسایل هامو جمع کردم و رفتم پیش جیمین و باهم رفتیم خونه
ات : جیمینا
جیمین:جونم
ات :میشه امشب بریم بار من حالم خوب نیست 🥺
جیمین :باشه ولی خواهر جونم چیزی شده کسی ناراحتت کرده
ات : اوم عاشق یکی شدم ولی اون انگار دوست دختر داره
جیمین : کیه حالا
ات : کیم تهیونگ
جیمین : چیییییی ت تو عاشق کیم تهیونگ شدی؟
ات :آره 🥺💔
جیمین :خوب بهش بگو دیگه شاید دوست دخترش رو هم نمیخواد یا به زور باهاشه تو بهش بگو بازم دلت آروم میشه
ات : تلاشم رو میکنم ببینم چی میشه
جیمین : باش پس بریم خونه که شب بریم بار
ارمیا نظرتون چیه ؟
تو کامنت ها بگین ببینم به نظرتون ات به تهیونگ میگه تهیونگ قبول میکنه؟
ویو ات
درسامون تموم شد و رفتیم حیاط
نمیدونم چند روزی بود که یه حسایی به تهیونگ داشتم نمیدونستم چطوری بهش بگم
تو همین حال و هوا بودم که دیدم تهیونگ داره با تلفن حرف میزنه انگاری دوست دخترش بود خیلی داشت عاشقونه باهاش حرف میزد حسودیم شد ولی از طرفی هم انگار قلبم شکست 🥺💔
ویو تهیونگ
بعد این که کلاس تموم شد اومدم تو حیاط که جینسو زنگ زد و جواب دادم و داشتم با جینسو حرف میزدم که یهو چشمم افتاد به ات
داشت با غم نگام میکرد ولی اندازه یه مورچه هم برام مهم نبود بیخیال شدم و اومدم اینور
(مکالمه تهیونگ و جینسو )
تهیونگ : سلام بیب خوبی
جینسو : سلام ددی ممنون تو خوبی
ددی میگم میشه شب بیای بریم بار
تهیونگ :چراکه نه بیب دورت بگردم من میام میریم
جینسو: واقعا آخ جون 😍
ددی پس فعلا کاری نداری من برم آماده شم
تهیونگ :نه بیب برو خدا حافظ
جینسو : خدا حافظ
ویو ات
بعد اینکه فهمیدم تهیونگ دوست دختر داره با ناراحتی رفتم سر کلاسم
حالم خوب نبود و حواسمم پیش استادم نبود
ویو تهیونگ
بعد اینکه تماس رو قطع کردم رفتم سر کلاسم و نشستم رو صندلی خودم که استاد اومد وسط های درس بود که دیدم ات انگار حالش خوب نیست و اصلا حواسش هم به درس نیست ولی اهمیتی ندادم و به درس گوش دادم
ویو ات
حالم خوب نبود برای همین حوصله هیچی نداشتم بعد اینکه کلاس تموم شد وسایل هامو جمع کردم و رفتم پیش جیمین و باهم رفتیم خونه
ات : جیمینا
جیمین:جونم
ات :میشه امشب بریم بار من حالم خوب نیست 🥺
جیمین :باشه ولی خواهر جونم چیزی شده کسی ناراحتت کرده
ات : اوم عاشق یکی شدم ولی اون انگار دوست دختر داره
جیمین : کیه حالا
ات : کیم تهیونگ
جیمین : چیییییی ت تو عاشق کیم تهیونگ شدی؟
ات :آره 🥺💔
جیمین :خوب بهش بگو دیگه شاید دوست دخترش رو هم نمیخواد یا به زور باهاشه تو بهش بگو بازم دلت آروم میشه
ات : تلاشم رو میکنم ببینم چی میشه
جیمین : باش پس بریم خونه که شب بریم بار
ارمیا نظرتون چیه ؟
تو کامنت ها بگین ببینم به نظرتون ات به تهیونگ میگه تهیونگ قبول میکنه؟
- ۳.۵k
- ۰۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط