『حقیقت های پنهان』
『حقیقت های پنهان』
پارت دوم"
{آماریس }
فکرم با حرف هایلونا درگیر شده بود که خندهی جونگ کوک با جذابیت خاصش ، فکر و از سرم پروند:
_خب آماریس خانم خواهر خنگ ما فهمید و شما هنوز نفهمیدی....ولش کن اصلا دارم میرم جایی با یکی قرار خیلی مهم دارم اگه میای برو آماده شو اگه نه که هیچی...
رفتم طبقه ی پایین و از خدا خواسته لباسم رو پوشیدم. از اتاق که اومدم بیرون چشمم به جین افتاد .سریعا رفتم پیشش:
_جین قضیه اینکه جاسوسی لونا به خاطر من بوده چیه .
+سلامتو خوردی؟ بعدا کی درمورد این مورد چیزی بهت گفته؟
_خود جونگ کوک یه چیزایی گفت منم کنجکاو شدم.
+ قضیه از این قراره که جونگ کوک و لونا از همون اول رابطه ی خوبی نداشتن چه برسه جونگ کوک بخواد براش جاسوس بذاره. این کارا به خاطر تو بوده چون جونگ کوک دوستت داره و از لحاظی که دشمن زیاد داره نمیخواسته تویه عمارت باشی.
با حرفش قند تویه دلم آب شد و پرت خیالاتم شدم . وقتی به خودم اومدم دیدم جین رفته بود . رفتم به سمت بیرون .دیدم توی حیاط جین و جونگ کوک خیلی جدی دارن باهم صحبت میکنن. بیرون نرفتم و پشت در موندم که به حرف هاشون گوش بدم. جین با لحن جدی و اعصبانی داشت حرف میزد و جونگ کوک با خونسردی به حرف هاش گوش می داد:
سوکجین :اون خواهرته .اگه بلایی سرش بیاد چی؟ حداقل یه کدوم بادیگارد هارا بفرست دنبالش.
جونگ کوک:اولا که اون خواهر من نیست،حداقل خودش اینطوری گفت ، دوما لونا بلایی سرش نمیاد نگران نباش.
سوکجین:جونگ کوک میفهمی چی میگی تو کلی دشمن داری یکیشون بره سراغ لونا میدونی چه بلایی سرش میاد؟ زورت میاد یکیوبفرستی پیشش؟
جونگ کوک:اگه بلایی سرش بیاد که چی مثلا؟چیزیش نمیشه که دیگه بدترین اتفاق اینکه بدزدنش که باعث میشه حداقل یکم آدم بشه و دیگه بی خبر نره.
با حرف های جونگ کوک خونم به جوش اومد و احساس سنگینی داخل گلوم بهم فشار می آورد . چه شکلی در حق لونا این حرف هارا میزد. رفتم تویه حیاط و جلوی جونگ کوک وایسادم با و بااعصبانیت گفتم:
_چه شکلی این حرف هارا میزنی اون خواهرت هم نباشه انسان که هست.براش بادیگارد بفرست.لطفااا
+شما با اجازه ی کی فالگوش وایسادی؟
_جونگ کوک میفهمی چی میگی الان فالگوش ایستادن من مهمه یا جون خواهرت ؟ بادیگارد میفرستی یانه؟
بعد این حرفم نفس عمیقی با اعصبانیت کشید و قبول کرد که یکیو بفرسته پیشش خیالم حسابی راحت شد و نشستم داخل ماشین.
🤍💫منتظر حمایت هاتون هستیم💫🤍
پارت دوم"
{آماریس }
فکرم با حرف هایلونا درگیر شده بود که خندهی جونگ کوک با جذابیت خاصش ، فکر و از سرم پروند:
_خب آماریس خانم خواهر خنگ ما فهمید و شما هنوز نفهمیدی....ولش کن اصلا دارم میرم جایی با یکی قرار خیلی مهم دارم اگه میای برو آماده شو اگه نه که هیچی...
رفتم طبقه ی پایین و از خدا خواسته لباسم رو پوشیدم. از اتاق که اومدم بیرون چشمم به جین افتاد .سریعا رفتم پیشش:
_جین قضیه اینکه جاسوسی لونا به خاطر من بوده چیه .
+سلامتو خوردی؟ بعدا کی درمورد این مورد چیزی بهت گفته؟
_خود جونگ کوک یه چیزایی گفت منم کنجکاو شدم.
+ قضیه از این قراره که جونگ کوک و لونا از همون اول رابطه ی خوبی نداشتن چه برسه جونگ کوک بخواد براش جاسوس بذاره. این کارا به خاطر تو بوده چون جونگ کوک دوستت داره و از لحاظی که دشمن زیاد داره نمیخواسته تویه عمارت باشی.
با حرفش قند تویه دلم آب شد و پرت خیالاتم شدم . وقتی به خودم اومدم دیدم جین رفته بود . رفتم به سمت بیرون .دیدم توی حیاط جین و جونگ کوک خیلی جدی دارن باهم صحبت میکنن. بیرون نرفتم و پشت در موندم که به حرف هاشون گوش بدم. جین با لحن جدی و اعصبانی داشت حرف میزد و جونگ کوک با خونسردی به حرف هاش گوش می داد:
سوکجین :اون خواهرته .اگه بلایی سرش بیاد چی؟ حداقل یه کدوم بادیگارد هارا بفرست دنبالش.
جونگ کوک:اولا که اون خواهر من نیست،حداقل خودش اینطوری گفت ، دوما لونا بلایی سرش نمیاد نگران نباش.
سوکجین:جونگ کوک میفهمی چی میگی تو کلی دشمن داری یکیشون بره سراغ لونا میدونی چه بلایی سرش میاد؟ زورت میاد یکیوبفرستی پیشش؟
جونگ کوک:اگه بلایی سرش بیاد که چی مثلا؟چیزیش نمیشه که دیگه بدترین اتفاق اینکه بدزدنش که باعث میشه حداقل یکم آدم بشه و دیگه بی خبر نره.
با حرف های جونگ کوک خونم به جوش اومد و احساس سنگینی داخل گلوم بهم فشار می آورد . چه شکلی در حق لونا این حرف هارا میزد. رفتم تویه حیاط و جلوی جونگ کوک وایسادم با و بااعصبانیت گفتم:
_چه شکلی این حرف هارا میزنی اون خواهرت هم نباشه انسان که هست.براش بادیگارد بفرست.لطفااا
+شما با اجازه ی کی فالگوش وایسادی؟
_جونگ کوک میفهمی چی میگی الان فالگوش ایستادن من مهمه یا جون خواهرت ؟ بادیگارد میفرستی یانه؟
بعد این حرفم نفس عمیقی با اعصبانیت کشید و قبول کرد که یکیو بفرسته پیشش خیالم حسابی راحت شد و نشستم داخل ماشین.
🤍💫منتظر حمایت هاتون هستیم💫🤍
۲.۶k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.