֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_205🎀•
دلبر كوچولو
سمت پرستار رفتم
-برید بیدارش کنید من باید برم بیکار که نیستم
-اقا اینجا بیمارستانه قانون خودشو داره
-گند بزنن به این قانون
یک قرارداد کاری داشتم ابن دهمین باری بود که قرار بود دیر برسم بی توجه به پرستار سمت اتاق دیانا رفتم
دستم روی شونه اش گذاشتم
-بلند شو
-بزار بخابم احمق
چشمام به هم فشردم
-با توام میگم پاشو میخام برم عمارت
یکهویی برگشت و سیلی محکمی تو صورتم زد و یکهو با دیدن من برق گرفته بالآ پرید
-وای فکر کردم نیکاعه
-که فکر کردی نیکاعه اره؟
-بخدا راست میگم
-بیا پایین
-نمیام
-میگم کاریت ندارم بیا پایین
-نه میخای بزنیم
-قول میدم نزنم بیا
پایین اومد که انداختمش روی کولم و جلوی پرستار دویدم
سریع داخل ماشین گذاشتمش
#PART_205🎀•
دلبر كوچولو
سمت پرستار رفتم
-برید بیدارش کنید من باید برم بیکار که نیستم
-اقا اینجا بیمارستانه قانون خودشو داره
-گند بزنن به این قانون
یک قرارداد کاری داشتم ابن دهمین باری بود که قرار بود دیر برسم بی توجه به پرستار سمت اتاق دیانا رفتم
دستم روی شونه اش گذاشتم
-بلند شو
-بزار بخابم احمق
چشمام به هم فشردم
-با توام میگم پاشو میخام برم عمارت
یکهویی برگشت و سیلی محکمی تو صورتم زد و یکهو با دیدن من برق گرفته بالآ پرید
-وای فکر کردم نیکاعه
-که فکر کردی نیکاعه اره؟
-بخدا راست میگم
-بیا پایین
-نمیام
-میگم کاریت ندارم بیا پایین
-نه میخای بزنیم
-قول میدم نزنم بیا
پایین اومد که انداختمش روی کولم و جلوی پرستار دویدم
سریع داخل ماشین گذاشتمش
۳.۴k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.