֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_207🎀•
دلبر كوچولو
بدون حرفی سمت عمارت رانندگی کردم
مثل یک جوجه تخس نشسته بود و به جلو خیره شده بود با رسیدن به عمارت پیاده شدم در بستم ولی هنوز بیرون نیومده بود
-نکنه میخای برات دعوتنامه بفرستم
با حرفم یکهو از جاش پرید
-اروم مرتیکه زهرع ترکم کردی
-باشه یالا بیا پایین
سریع پایین پرید و خودش به عمارت رسوند با دیدن امیر که جلوی نیکا ایستاده بود نیشخندی زده بود
و حرف میزد ابروهام تو هم رفت
و نزدیکشون شدم
-چیشده با خدمتکار عمارت گرم میگیری
با دیدن اشکایی کع تو چشمای نیکا جمع شده بود خشمم بیشتر شد
-برو تو اشپزخونه نیکا
-چطوری تو میتونی با دیانا بری اینور اونور منم با نیکا کار داشتم
- دیانا خدمتکار منه
-توجهاتت اینو نمیرسونه
-نباید به تو برسونه بهتره سرت تو کار خودت باشه
-تو هم تو کارای من دخالت نکن
#PART_207🎀•
دلبر كوچولو
بدون حرفی سمت عمارت رانندگی کردم
مثل یک جوجه تخس نشسته بود و به جلو خیره شده بود با رسیدن به عمارت پیاده شدم در بستم ولی هنوز بیرون نیومده بود
-نکنه میخای برات دعوتنامه بفرستم
با حرفم یکهو از جاش پرید
-اروم مرتیکه زهرع ترکم کردی
-باشه یالا بیا پایین
سریع پایین پرید و خودش به عمارت رسوند با دیدن امیر که جلوی نیکا ایستاده بود نیشخندی زده بود
و حرف میزد ابروهام تو هم رفت
و نزدیکشون شدم
-چیشده با خدمتکار عمارت گرم میگیری
با دیدن اشکایی کع تو چشمای نیکا جمع شده بود خشمم بیشتر شد
-برو تو اشپزخونه نیکا
-چطوری تو میتونی با دیانا بری اینور اونور منم با نیکا کار داشتم
- دیانا خدمتکار منه
-توجهاتت اینو نمیرسونه
-نباید به تو برسونه بهتره سرت تو کار خودت باشه
-تو هم تو کارای من دخالت نکن
۳.۰k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.