P7🧸💕
P7🧸💕
ا.ت«وسط های فیلم بود که دستی روی شونم گذاشته شد...جیغ خفیفی کشیدم که اون دستش رو گذاشت رو دهنم
ته«هیشششش ساکت منم...دستم رو از دهنش برداشتم
ا.ت«سلام
ته«سلام...چرا ترسیدی؟
ا.ت«خب داشتم فیلم نگاه میکردم حواسم نبود
ته«خب اشکال نداره...از اونجا رفتم به اتاقم و رو تخت دراز کشیدم...اون دختر تو خوابهام کیه...چرا شبیه ا.ته...هوففف خدا اون دختر کیه
کوک«بعد از معامله از عمارت (یه نفری)خارج شدم و به سمت عمارت رفتم...همهچی عادی بود...ساعت۷ بود ۳ساعت دیگه باید میرفتیم بار...شام خوردیم و رفتیم آماده شیم یه کت شلوار پوشیدم و رفتم بیرون...ته هم آماده بود...باهم منتظر بودیم ا.ت بیاد
ا.ت«یکی از لباس هارو که تازه خریده بودیم رو پوشیدم...این لباس رو با کلی خواهش و گریه زاری کوک خرید...موهام رو که کمی بلند شده بود رو موج دار کردم و یه تل مرواریدی زدم و دوتا سوسکی ریختم....رژ مو زدم...عطری رو که جلو آینه بود زدم...برای آخ ین لار نگاهی به خودم انداختم و رفتم پایین
کوک«با صدای پاشنه کفش سرم رو بالا گرفتم و به صاحب کفش ها نگاه کردم...دلم میخواست برم و بغلش کنم و بگم که چقدر دوسش دارم...ولی غرورم اجازه نمیداد...یا اگه این عشق یک طرفه باشه چی
ا.ت«با دیدن کوک قلبم شروع کرد به تند زدن...سعی کردم آرومش کنم تا متوجه نشدن...درسته من عاشق شدم...عاشق رئیسم...چندین بار سعی کردم این عشق رو ازبین ببرم...چون مطمئنم این عشق یه طرفس...به طرف بار ...موقع اجرا نگاه های یه نفر بد جوری رو اعصابم بود...اون مرد جیهون بود ...رئیس قبلیم ولی اینجا چیکار میکرد...دلم میخواست برم پایین و فکش رو بیارم پایین
کوک«اون مرده...جیهون خیلی بد به ا.ت نگاه میکرد...دلم میخواست خفش کنم...از اعصبانیت دستم رو مشت کرده بودم
جیمین«داداش آروم باش
کوک«من آرومم
ته«خیلی آرومی
جیمین«تو وقتی اعصبانی میشی دستت رو مشت میکنی بگو چیشده
کوک«چیزی نیست(همون طور که به ا.ت نگاه میکرد)
ته«رد نگاه کوک رو گرفتم...به ا.ت بود«عوووووو به خاطر ا.ت...نمردیم و دیدیم کوک عاشق شده
جیمین«واقعا...کوک ته راست میگه
کوک«نه بابا الکی میگه
ته«دروغ نگو چشمات اینو نمیگه
کوک«هوففففف باشه...آره من عاشقش شدم
جیمین«پس مبارکهههه
ته«مبارکه
کوک«چی چیو مبارکه من هنوز چیزی در موردش نمیدونم...شاید این حس یک طرفه باشه
اسلاید ۲ لباس ا.ت
اسلاید ۳ میکاپ ا.ت
اسلاید ۴ رژ ا.ت
ا.ت«وسط های فیلم بود که دستی روی شونم گذاشته شد...جیغ خفیفی کشیدم که اون دستش رو گذاشت رو دهنم
ته«هیشششش ساکت منم...دستم رو از دهنش برداشتم
ا.ت«سلام
ته«سلام...چرا ترسیدی؟
ا.ت«خب داشتم فیلم نگاه میکردم حواسم نبود
ته«خب اشکال نداره...از اونجا رفتم به اتاقم و رو تخت دراز کشیدم...اون دختر تو خوابهام کیه...چرا شبیه ا.ته...هوففف خدا اون دختر کیه
کوک«بعد از معامله از عمارت (یه نفری)خارج شدم و به سمت عمارت رفتم...همهچی عادی بود...ساعت۷ بود ۳ساعت دیگه باید میرفتیم بار...شام خوردیم و رفتیم آماده شیم یه کت شلوار پوشیدم و رفتم بیرون...ته هم آماده بود...باهم منتظر بودیم ا.ت بیاد
ا.ت«یکی از لباس هارو که تازه خریده بودیم رو پوشیدم...این لباس رو با کلی خواهش و گریه زاری کوک خرید...موهام رو که کمی بلند شده بود رو موج دار کردم و یه تل مرواریدی زدم و دوتا سوسکی ریختم....رژ مو زدم...عطری رو که جلو آینه بود زدم...برای آخ ین لار نگاهی به خودم انداختم و رفتم پایین
کوک«با صدای پاشنه کفش سرم رو بالا گرفتم و به صاحب کفش ها نگاه کردم...دلم میخواست برم و بغلش کنم و بگم که چقدر دوسش دارم...ولی غرورم اجازه نمیداد...یا اگه این عشق یک طرفه باشه چی
ا.ت«با دیدن کوک قلبم شروع کرد به تند زدن...سعی کردم آرومش کنم تا متوجه نشدن...درسته من عاشق شدم...عاشق رئیسم...چندین بار سعی کردم این عشق رو ازبین ببرم...چون مطمئنم این عشق یه طرفس...به طرف بار ...موقع اجرا نگاه های یه نفر بد جوری رو اعصابم بود...اون مرد جیهون بود ...رئیس قبلیم ولی اینجا چیکار میکرد...دلم میخواست برم پایین و فکش رو بیارم پایین
کوک«اون مرده...جیهون خیلی بد به ا.ت نگاه میکرد...دلم میخواست خفش کنم...از اعصبانیت دستم رو مشت کرده بودم
جیمین«داداش آروم باش
کوک«من آرومم
ته«خیلی آرومی
جیمین«تو وقتی اعصبانی میشی دستت رو مشت میکنی بگو چیشده
کوک«چیزی نیست(همون طور که به ا.ت نگاه میکرد)
ته«رد نگاه کوک رو گرفتم...به ا.ت بود«عوووووو به خاطر ا.ت...نمردیم و دیدیم کوک عاشق شده
جیمین«واقعا...کوک ته راست میگه
کوک«نه بابا الکی میگه
ته«دروغ نگو چشمات اینو نمیگه
کوک«هوففففف باشه...آره من عاشقش شدم
جیمین«پس مبارکهههه
ته«مبارکه
کوک«چی چیو مبارکه من هنوز چیزی در موردش نمیدونم...شاید این حس یک طرفه باشه
اسلاید ۲ لباس ا.ت
اسلاید ۳ میکاپ ا.ت
اسلاید ۴ رژ ا.ت
۵۱.۱k
۰۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.