🍷پارت72🍷
🍷پارت72🍷
"میسو"
"پایان فلش بک"
از خاطراتم پرت شدم بیرون که متوجه شدم قطره های اشک رو گونم مسابقه میدن
اروم اروم عقب رفتم و دوییدم سمت اشپزخونه
گوشه اشپزخونه نشستم سرمو رو زانو هام گذاشتم و به گریه ادامه دادم
درسته این خاطره شیرینه خیلی هم شیرین
اما وقتی ادمی که برات این خاطره رو ساخته کنارت نباشه میتونه به خازرهیه دردناک تبدیل شه
الانم مینا نبود دلم براش تنگ شده و قلبم درد میکنه
چرا باید این خونه اینارو یادم بیاره
چرا باید نبود مینارو به رخم بکشه
چرا باید نسون بده که من حافظمو از دست دادم چرا
چرا
چرا
چراهایی که تو ذهنم بودن و جوابی براشون نبود
شاید دلیل اومدنم همینجا بود که با واقعیت تلخ اشنا شم
اینکه نمیتونم قاتل مینارو پیدا کنم و انتقاممو ازش بگیرم
اینکه یادم بیاد گذشتم چیه
اما نمیخوام
نمیخوام بفهمم گذشتم چیه چون مطمئنم گذسته شاد و رنگین کمونی نیست و اگه یادم بیاد بیشتر عذاب میکشم
_با صدای کوک از افکارم فاصله گرفتم
_چیکار میکنی
سرمو بلند کردمو نگاش کردم خیس عرق بود و قفسه سینش تند بالا و پایین میشد
اروم بلند شدم و به زمین نگاه کردم
+هیجی دلم گرفته بود
متوجه شدم که داره نزدیک تر میشه
_انقدر یهویی
به چشماش خیره شدم
+ادما یه لحظه ای ان یهو میخندن یهو ناراحت میشن
منم ادمم دیگه
کلشو ریز دو طرف تکون داد
_ادمارو نمیشه درک کرد
برگشت بره که با حرفم وایساد
+یجوری میگی انگار خودت ادم نیستی
پوزخندشو شنیدم
_شک دارم باشم
رفت
معلومه نیستی توفقط یه بانیه اعصاب خورد کنی احمق
میزو چیدم که شکمم به صدا افتاد اه خیلی گشنمه کلمو بلند کردم که کوک و دیدم
دوش گرفته بود بدون مقدمه نشست رو میز و شروع کرد خوردن
با بهت نگاه کردم این اصلا ادب سرش نمیشه
حداقل یه تشکر بکن
انگار خدمتکار شخصیشم پسره.............
_بجای اینکه تو دلت فحشم بدی بشین غذاتو بخور
تند نشستم رو صندلی و زل زدم بهش
+تو غیب گویی
همونجوری که قاشق تو دهنش بود منو نگاه کرد
چشماش درشت شده بود و باعث شده بود خیلی کیوت شه
+یا نکنه ذهن خونی بلدی هوم؟
پوکر نگام کرد
_تو فکر کن بلدم
دوباره سروع کرد خوردن
+اوه باور نکردنیه
خندیدم و دست زدم
+فهمیدی دارم فحشت میدم باید یه کلاس اموزشی....
_دهنتو ببندو بخور فقط
با حرفش که فرقی با داد زدن نداشت دهنمو بستم
+اوکی
شروع کردم به خوردن این چرا انقدر تند میخوره
من اصلا نمیتونستم تند تند بخورم چون تو گلوم گیر میمرد فورا تموم کرد و بلند شد
من فقط دو قاشق خورده بودم
با تعجب زل زدم بهش
_تو زندگی قبلیت لاک پشت بودی نه
لبخند کج زدو رفت
چرا نمیتونه بدون مسخره کردن من از کنارم رد شه
آه در ارامش نشستم غذامو خوردم
بعد از خوردن ظرفارو شستم و رفتم بیرون که دیدم...
😜💖💖
"میسو"
"پایان فلش بک"
از خاطراتم پرت شدم بیرون که متوجه شدم قطره های اشک رو گونم مسابقه میدن
اروم اروم عقب رفتم و دوییدم سمت اشپزخونه
گوشه اشپزخونه نشستم سرمو رو زانو هام گذاشتم و به گریه ادامه دادم
درسته این خاطره شیرینه خیلی هم شیرین
اما وقتی ادمی که برات این خاطره رو ساخته کنارت نباشه میتونه به خازرهیه دردناک تبدیل شه
الانم مینا نبود دلم براش تنگ شده و قلبم درد میکنه
چرا باید این خونه اینارو یادم بیاره
چرا باید نبود مینارو به رخم بکشه
چرا باید نسون بده که من حافظمو از دست دادم چرا
چرا
چرا
چراهایی که تو ذهنم بودن و جوابی براشون نبود
شاید دلیل اومدنم همینجا بود که با واقعیت تلخ اشنا شم
اینکه نمیتونم قاتل مینارو پیدا کنم و انتقاممو ازش بگیرم
اینکه یادم بیاد گذشتم چیه
اما نمیخوام
نمیخوام بفهمم گذشتم چیه چون مطمئنم گذسته شاد و رنگین کمونی نیست و اگه یادم بیاد بیشتر عذاب میکشم
_با صدای کوک از افکارم فاصله گرفتم
_چیکار میکنی
سرمو بلند کردمو نگاش کردم خیس عرق بود و قفسه سینش تند بالا و پایین میشد
اروم بلند شدم و به زمین نگاه کردم
+هیجی دلم گرفته بود
متوجه شدم که داره نزدیک تر میشه
_انقدر یهویی
به چشماش خیره شدم
+ادما یه لحظه ای ان یهو میخندن یهو ناراحت میشن
منم ادمم دیگه
کلشو ریز دو طرف تکون داد
_ادمارو نمیشه درک کرد
برگشت بره که با حرفم وایساد
+یجوری میگی انگار خودت ادم نیستی
پوزخندشو شنیدم
_شک دارم باشم
رفت
معلومه نیستی توفقط یه بانیه اعصاب خورد کنی احمق
میزو چیدم که شکمم به صدا افتاد اه خیلی گشنمه کلمو بلند کردم که کوک و دیدم
دوش گرفته بود بدون مقدمه نشست رو میز و شروع کرد خوردن
با بهت نگاه کردم این اصلا ادب سرش نمیشه
حداقل یه تشکر بکن
انگار خدمتکار شخصیشم پسره.............
_بجای اینکه تو دلت فحشم بدی بشین غذاتو بخور
تند نشستم رو صندلی و زل زدم بهش
+تو غیب گویی
همونجوری که قاشق تو دهنش بود منو نگاه کرد
چشماش درشت شده بود و باعث شده بود خیلی کیوت شه
+یا نکنه ذهن خونی بلدی هوم؟
پوکر نگام کرد
_تو فکر کن بلدم
دوباره سروع کرد خوردن
+اوه باور نکردنیه
خندیدم و دست زدم
+فهمیدی دارم فحشت میدم باید یه کلاس اموزشی....
_دهنتو ببندو بخور فقط
با حرفش که فرقی با داد زدن نداشت دهنمو بستم
+اوکی
شروع کردم به خوردن این چرا انقدر تند میخوره
من اصلا نمیتونستم تند تند بخورم چون تو گلوم گیر میمرد فورا تموم کرد و بلند شد
من فقط دو قاشق خورده بودم
با تعجب زل زدم بهش
_تو زندگی قبلیت لاک پشت بودی نه
لبخند کج زدو رفت
چرا نمیتونه بدون مسخره کردن من از کنارم رد شه
آه در ارامش نشستم غذامو خوردم
بعد از خوردن ظرفارو شستم و رفتم بیرون که دیدم...
😜💖💖
۷۶.۲k
۰۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.