پارت نگاه از پشت شیشه

📍 پارت ۲: نگاه از پشت شیشه
📍 ویو: جونگ‌کوک
📍 حس غالب: «اخراجش کردم. ولی چرا حس می‌کنم خودمو خالی کردم؟»

بارون می‌بارید.
آروم، بی‌صدا، ولی سنگین.
مثل چیزی که توی گلوم گیر کرده بود.

ا.ت رفت.
در رو بست.
ولی صداش هنوز توی گوشم بود.
«من حذف نمی‌شم.»

چرا این جمله انقدر توی ذهنم مونده؟
من هزار نفر رو اخراج کردم.
بعضی‌ها رو حتی از زندگی.
ولی اون فرق داشت.

پرونده‌اش هنوز روی میزه.
مهر قرمز. امضای من.
ولی نمی‌تونم نگاش کنم.

رفتم سمت پنجره.
پشت شیشه‌ی بخار گرفته، دیدمش.
اون طرف خیابون.
کافی‌شاپ کوچیک.
نشسته بود.
دست‌هاش دور لیوان.
نگاهش خیره به خیابون.

یه لحظه خواستم برم.
بشینم روبه‌روش.
بگم که اخراجش کردم چون...
چون زیادی واقعی بود.
زیادی شبیه چیزی که نمی‌تونم داشته باشم.

ولی نرفتم.
فقط نگاه کردم.
از پشت شیشه.
از فاصله‌ای که خودم ساختم.

تلفنم توی دستم بود.
یه پیام نوشتم.
«تو هنوز حذف نشدی. فقط جابه‌جا شدی.»

فرستادم.
بدون اسم.
بدون امضا.
فقط یه جمله.

اون خیره شد به گوشی‌ش.
چشم‌هاش یه لحظه لرزید.
و من...
برای اولین بار، حس کردم شاید اشتباه کردم.
دیدگاه ها (۰)

📍 پارت ۱: اخراج📍 ژانر: مافیایی، عاشقانه، درام شهری 📍 حس غال...

✨ معرفی پیج فیکشن «اخراج شده»به دنیای تاریک و پررمز و راز خو...

پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط