پارت ۱۰۳ رمان کت رنگی
پارت ۱۰۳ رمان کت رنگی
#جونگکوک
متعجب نگاهم میکرد ..
سومی: چرا تنبیه چرا اخه ؟!!
من: چرا اینطوری میگردی تو اتاقت ؟!
سومی: مگه چشه!؟ لباس راحتیه!
من: مگه تو اینترنت ندیدی یهو یکی میاد تو اتاق و حمله میکنن به دختر های بیچاره ! هر چی تو لباس کمتر بپوشی فرصت کمتری رو به اون حروم زاده دادی !!!
سومی: اینجا امنه کوکی !
من: تو نمیدونی ! تو جذابی سومی ! هر آدم عادی و سالمی هم رون های خوش فرم و ترقوه های برجسته ات رو ببینه دیوونه میشه! کار کنان اینجا خطرناک آن برای تو ! تو ظریفی و نمیتونی زیر دستشون دووم بیاری !
سومی: نه خیرم ! من قوی ام !
من: میخوایی امتحان کنیم ؟! من نقش آدمی میشم که میخواد بهت تجاوز کنه ببینم میتونی از زیر دست من در بیایی !! لباست رو بپوش !
سومی: باشه ! ... لباسشو پوشید ..
بهش حمله کردم. محکم چسپوندمش به دیوار .. زیر دستم خیلی وول می خورد. برای اینکه بهش ثابت کنم مشکل از لباسشه یقه لباسشو گرفت و تا پایین جرش دادم. و از تنش در آوردم.. متعجب نگاه بدنش میکرد. انتظار نداشت ..
هولش دادم روی تخت و سریع اومدم روش یکی از زانو هامو گذاشتم روی رونش و پاهاشو از هم باز کردم
سومی: نه !! ولم کن ! نه !..
دستمو گذاشتم روی سینه هاش و ماساژ میدادم و لبامو محکم روی لباش گذاشتم و کار میگرفتم شل شده بود و توانی نداشت ! من نمیخواستم که بهش تجاوز کنم فقط میخواستم بدونه که چه طوری بود .. چند ثانیه بدون هیچ حرکتی وایستادم و چشم تو چشم نگاهش میکردم...
من: دیدی نتونستی!!
از روش بلند شدم و نشستم روی تخت !
سومی: اره راست میگی ! م..من ضعیفم! اهع 😭
برگشتم و نگاهش کردم دیدم داره گریه میکنه ! دیوونه شده بود از روی تخت بلند شد و مرتبا دست میکرد توی موهاش ! بلند شدم و محکم بغلش کردم
من: آروم باش سومی ! آروم باش !
سومی: از اینکه زنم از خودم متنفرم ! همیشه ضعیفم!
منو پس زد و داشت سوتینش رو در میاورد... دیوونه شده بود به سرعت رفتم و محکم بغلش کردم و از حرکت نگهش داشتم
من: ای دیوونه ! چیکار میکنی !؟ بس کن سومی ! من فقط نشونت دادم ! ببخش اگه ناراحت شدی! این کارا رو نکن و منو دیوونه نکن !
توی بغلم وول میخورد و بی تابی میکرد. یکمی که آروم شد نشوندمش روی تخت و یه تی شرت مشکی با یه شلوار گشاد براش اوردم و کردم تنش !
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#جونگکوک
متعجب نگاهم میکرد ..
سومی: چرا تنبیه چرا اخه ؟!!
من: چرا اینطوری میگردی تو اتاقت ؟!
سومی: مگه چشه!؟ لباس راحتیه!
من: مگه تو اینترنت ندیدی یهو یکی میاد تو اتاق و حمله میکنن به دختر های بیچاره ! هر چی تو لباس کمتر بپوشی فرصت کمتری رو به اون حروم زاده دادی !!!
سومی: اینجا امنه کوکی !
من: تو نمیدونی ! تو جذابی سومی ! هر آدم عادی و سالمی هم رون های خوش فرم و ترقوه های برجسته ات رو ببینه دیوونه میشه! کار کنان اینجا خطرناک آن برای تو ! تو ظریفی و نمیتونی زیر دستشون دووم بیاری !
سومی: نه خیرم ! من قوی ام !
من: میخوایی امتحان کنیم ؟! من نقش آدمی میشم که میخواد بهت تجاوز کنه ببینم میتونی از زیر دست من در بیایی !! لباست رو بپوش !
سومی: باشه ! ... لباسشو پوشید ..
بهش حمله کردم. محکم چسپوندمش به دیوار .. زیر دستم خیلی وول می خورد. برای اینکه بهش ثابت کنم مشکل از لباسشه یقه لباسشو گرفت و تا پایین جرش دادم. و از تنش در آوردم.. متعجب نگاه بدنش میکرد. انتظار نداشت ..
هولش دادم روی تخت و سریع اومدم روش یکی از زانو هامو گذاشتم روی رونش و پاهاشو از هم باز کردم
سومی: نه !! ولم کن ! نه !..
دستمو گذاشتم روی سینه هاش و ماساژ میدادم و لبامو محکم روی لباش گذاشتم و کار میگرفتم شل شده بود و توانی نداشت ! من نمیخواستم که بهش تجاوز کنم فقط میخواستم بدونه که چه طوری بود .. چند ثانیه بدون هیچ حرکتی وایستادم و چشم تو چشم نگاهش میکردم...
من: دیدی نتونستی!!
از روش بلند شدم و نشستم روی تخت !
سومی: اره راست میگی ! م..من ضعیفم! اهع 😭
برگشتم و نگاهش کردم دیدم داره گریه میکنه ! دیوونه شده بود از روی تخت بلند شد و مرتبا دست میکرد توی موهاش ! بلند شدم و محکم بغلش کردم
من: آروم باش سومی ! آروم باش !
سومی: از اینکه زنم از خودم متنفرم ! همیشه ضعیفم!
منو پس زد و داشت سوتینش رو در میاورد... دیوونه شده بود به سرعت رفتم و محکم بغلش کردم و از حرکت نگهش داشتم
من: ای دیوونه ! چیکار میکنی !؟ بس کن سومی ! من فقط نشونت دادم ! ببخش اگه ناراحت شدی! این کارا رو نکن و منو دیوونه نکن !
توی بغلم وول میخورد و بی تابی میکرد. یکمی که آروم شد نشوندمش روی تخت و یه تی شرت مشکی با یه شلوار گشاد براش اوردم و کردم تنش !
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
۱۸.۳k
۱۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.