𝐩𝐭:𝟗.𝐌𝐲 𝐓𝐢𝐠𝐞𝐫 𝐌𝐚𝐟𝐢𝐚
گوشیم رو خواموش کردم و ا.ت رو بغل کردم و آروم خوابیدم..
صبح با نور شدیدی که تو چشام بود بیدار شدم...ا.ت رو آروم از بغلم خارج کردم و پتو روش کشیدم و رفتم پایین تا صبحونه آماده کنم..امروز کلی کار داشتیم
ا.ت ویو:
با تکون خوردن تخت فهمیدم که تهیونگ رفته..ولی دوباره خوابیدم..بعد از چند مین با صدای خدمتکار از خواب بیدار شدم
ا.ت:هوم؟
خدمتکار:خانوم بیاین پایین ارباب براتون صبحونه آماده کردن
ا.ت:باشه تو برو من باید یه تماس بگیرم زود میام
خدمتکار:چشم
خدمتکار از اتاق رفت بیرون و وقتی صدای دور شدن پاهاش رو شنیدم گوشیم رو برداشتم و به گارام زنگ زدم
ا.ت:اونی گاراممم خوبییی؟ دلم برات تنگ شده بوددد
گارام:ا.تتتت کجا بودی تووو کلی نگرانت بودممم بچههه
ا.ت:اونی من خوبم نگران نباشش
گارام:کجایی؟ چرا یه دفعه غیبت زد؟؟
ا.ت:*همچیو توضیح میده*
گارام:واووو به آرزوت رسیدی و یه مافیا عاشقت شد و الان قرار میزاریننن اوووو هعیی امان از سینگلیی
ا.ت:اونی امروز میای؟؟ به ته میگم که به دوستش بگه اونم بیاد انقد کراشن دوستاش..
گارام:حتماااااا لوکیشن رو بفرست
ا.ت:اوکی بایی من برم صبحونه بخورم
گارام:اوکی بای
گوشیمو خواموش کردم و رو تخت انداختمش و خواستم برم پیش ته تا به اونم خبر بدم
تا در رو باز کردم یه چیز سنگین افتاد روم و روی زمین پرت شدم ته ته بود..موهامو که رو صورتم ریخته بودکنار زدم و بلند شدم و بهش نگاه کردم
ا.ت:ت..ته تو اینجا چیکار میکنی؟ از کی تا حالا اینجایی هوم؟
ته:میخواستم صدات کنم دیدم داری با دوستت گارام حرف میزنی و همچیو گفتی...و امروز قراره..بیاد؟ دوستت قابل اعتماده؟
ا.ت:اوهوم اون به هیچکس نمیگه
ته:اوه راستی..گفتی به یکی از دوستای من میخوای زنگ بزنی...به کوک میگم بیاد اون سینگل بدبخته
ا.ت:*خنده*خوبهㅋㅋ
ته:بیا پایین صبحونه بخوریم
ا.ت:باوشه ته ته اوپا
ته:کیوت~
رفتیم پایین و دیدم ته کلی غذا درست کرده با دهن باز به میز نگاه کردم
ا.ت:خودت همشو درست کردیی؟
ته:اوهوم!البته آجوما تو چیدن ویز کمکم کردʕ – ᴥ – ʔ
ا.ت:بیا بخوریمم...واوو!!خوشمزستتتت
ته:واقعاا؟
ا.ت:اوهوممم بیا بخورر
اومد پیشم نشست و با چاپستیک یکم جاجانگمیون گذاشتم توی دهنش و چشماش گرد شد و بهم نگاه کرد
ته:واوو عالیهه
ا.ت:کیوتتت
شروع کردیم به خوردن و بعد از چند مین میز رو جمع کردیم و با همدیگه ظرفا رو شستیم
بعد از چند مین روی کاناپه نشستیم و ته به کوک زنگ زد که بیاد و بعد که قطع کرد تلویزیون رو روشن کردم و یکم فیلم دیدیم..
داشتیم میخندیدیم و حرف میزدیم که یکی زنگ امارت رو زد..
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟖
____________________
ببخشید که دیشب پارت بعدی رو آپ نکردم🙇♀️و شرط رو یکم آوردم بالا چون فردا امتحان فیزیک دارم باید برم بخونم~
ببخشید اگه بد شده..
صبح با نور شدیدی که تو چشام بود بیدار شدم...ا.ت رو آروم از بغلم خارج کردم و پتو روش کشیدم و رفتم پایین تا صبحونه آماده کنم..امروز کلی کار داشتیم
ا.ت ویو:
با تکون خوردن تخت فهمیدم که تهیونگ رفته..ولی دوباره خوابیدم..بعد از چند مین با صدای خدمتکار از خواب بیدار شدم
ا.ت:هوم؟
خدمتکار:خانوم بیاین پایین ارباب براتون صبحونه آماده کردن
ا.ت:باشه تو برو من باید یه تماس بگیرم زود میام
خدمتکار:چشم
خدمتکار از اتاق رفت بیرون و وقتی صدای دور شدن پاهاش رو شنیدم گوشیم رو برداشتم و به گارام زنگ زدم
ا.ت:اونی گاراممم خوبییی؟ دلم برات تنگ شده بوددد
گارام:ا.تتتت کجا بودی تووو کلی نگرانت بودممم بچههه
ا.ت:اونی من خوبم نگران نباشش
گارام:کجایی؟ چرا یه دفعه غیبت زد؟؟
ا.ت:*همچیو توضیح میده*
گارام:واووو به آرزوت رسیدی و یه مافیا عاشقت شد و الان قرار میزاریننن اوووو هعیی امان از سینگلیی
ا.ت:اونی امروز میای؟؟ به ته میگم که به دوستش بگه اونم بیاد انقد کراشن دوستاش..
گارام:حتماااااا لوکیشن رو بفرست
ا.ت:اوکی بایی من برم صبحونه بخورم
گارام:اوکی بای
گوشیمو خواموش کردم و رو تخت انداختمش و خواستم برم پیش ته تا به اونم خبر بدم
تا در رو باز کردم یه چیز سنگین افتاد روم و روی زمین پرت شدم ته ته بود..موهامو که رو صورتم ریخته بودکنار زدم و بلند شدم و بهش نگاه کردم
ا.ت:ت..ته تو اینجا چیکار میکنی؟ از کی تا حالا اینجایی هوم؟
ته:میخواستم صدات کنم دیدم داری با دوستت گارام حرف میزنی و همچیو گفتی...و امروز قراره..بیاد؟ دوستت قابل اعتماده؟
ا.ت:اوهوم اون به هیچکس نمیگه
ته:اوه راستی..گفتی به یکی از دوستای من میخوای زنگ بزنی...به کوک میگم بیاد اون سینگل بدبخته
ا.ت:*خنده*خوبهㅋㅋ
ته:بیا پایین صبحونه بخوریم
ا.ت:باوشه ته ته اوپا
ته:کیوت~
رفتیم پایین و دیدم ته کلی غذا درست کرده با دهن باز به میز نگاه کردم
ا.ت:خودت همشو درست کردیی؟
ته:اوهوم!البته آجوما تو چیدن ویز کمکم کردʕ – ᴥ – ʔ
ا.ت:بیا بخوریمم...واوو!!خوشمزستتتت
ته:واقعاا؟
ا.ت:اوهوممم بیا بخورر
اومد پیشم نشست و با چاپستیک یکم جاجانگمیون گذاشتم توی دهنش و چشماش گرد شد و بهم نگاه کرد
ته:واوو عالیهه
ا.ت:کیوتتت
شروع کردیم به خوردن و بعد از چند مین میز رو جمع کردیم و با همدیگه ظرفا رو شستیم
بعد از چند مین روی کاناپه نشستیم و ته به کوک زنگ زد که بیاد و بعد که قطع کرد تلویزیون رو روشن کردم و یکم فیلم دیدیم..
داشتیم میخندیدیم و حرف میزدیم که یکی زنگ امارت رو زد..
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟖
____________________
ببخشید که دیشب پارت بعدی رو آپ نکردم🙇♀️و شرط رو یکم آوردم بالا چون فردا امتحان فیزیک دارم باید برم بخونم~
ببخشید اگه بد شده..
۳.۳k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.