𝐩𝐭:𝟖.𝐌𝐲 𝐓𝐢𝐠𝐞𝐫 𝐌𝐚𝐟𝐢𝐚
ته ویو:
بعد از پنج مین یه نگاه به ا.ت انداختم که دیدم ا.ت بستنی هارو تموم کرده و دارو لبشو لیس میزنه
ا.ت:چیه؟ چرا اینجوری نیگا میکنی؟ فرشته ندیدی؟
ته:همشو خودت تنهایی خوردی؟
ا.ت:کس دیگه ای اینجاست؟
ته:پس من چییی؟ *مظلوم
ا.ت:فدا سرم..بزار از دلت در بیارم خودتو مظلوم نکن قلبم رفت
ا.ت لباسمو کشید و بپمو بوسید و ولم کرد...چ..چرا با قلبم بازی میکنه...عاشقم شده؟؟
ته:ا..ا.ت..ت..تو منو دوست داری؟
ا.ت:عا راستی...قرار بود پسفردا بگم...ولی الان میگم..نمیتونم خودمو بگیرم که نگم...
ته:بگوو
ا.ت:من تو رو دوستت....ندارم
ته:چ..چی؟؟ چرا؟ ا.ت ولی من عاشقتم..
ا.ت دوباره لباسمو کشید و صورتشو نزدیک صورتم کرد..
ا.ت:من دوست ندارم ته...من عاشقتم خب؟ بیا قرار بزاریم!
ته:من با تو ازدواجم میکنم ا.ت..به زودی..
گردنشو گرفتم و لبام رو روی لباش گذاشتم و شروع کردم به مکیدن که اونم همراهیم کرد...
بعد از چند مین جدا شدیم و ا.ت زود روش رو اونور کرد و سرشو انداخت پایین
ته:لبتو خیس نکن!
ا.ت:*سرشو به طرف ته آورد*تو از کجا...
لبشو سطحی بوسیدم و ماشین رو روشن کردم و رفتیم خونه..بین راه
هیچ حرفی نزدیم..ساعت 11 شب بود و خیابونا خلوت بودن..یه نگاه به ا.ت کردم که دیدم خوابش برده..به کیوتیش خندیدم و توی پارکینگ امارت ماشینم رو پارک کردم
ا.ت رو براید استایل بغل کردم و از ماشین پیاده شدم
بادیگارد:ارباب بدین من خانم لی رو ببرم
ته:نمیخواد، بعدشم...الان دیگه خانم کیم هستن*چشمک و پوزخند*
بادیگارد:تبریک میگم
ته:تنک..در رو باز کن
وارد امارت شدم و رفتم طرف اتاقمون و ا.ت رو روی تخت گذاشتم..کنارس دراز کشیدم و تصمیم گرفتم که توی گروه چت منو دوستای مافیام بهشون پیام بدم و خبر بدم که با ا.ت قرار میزارم
گروه چت:
ته:های گایز خبر خوب دارم!هستین بگم؟
کوک:اووو چیه هیونگ؟
جیهوپ:او ته!چه خبری؟
نامجون:میشنویم
جین:قول میدم نخندم دوباره بگو
جیمین:هممون منتظریم..ولی یونگی هیونگ؟
یونگی:چون بحث جالبیه منم هستم بگو
ته:نفس بکشین!آیشش..خببب من دوست دختر دارم...همون ا.ت ست! خودش گفت قرار بزاریم!
یونگی:پشمام...جالب شد..
جیمین:اوووو خوشحالم براتت
نامجون:مبارکه..
جیهوپ:واو!!خوشبخت شین
جین:ریدم تو سلیقه ی دختره..
نامجون:ببند جین هیونگ
کوک:هووی!تو که نزدیک دخترا نمیشدی!چرااا خیانت کردیییی من موافق نیستمم
ته:ممنونم ازتون
ته:کوک...اون یه دوست خیلی خوشگل داره که تایپ توعه
کوک:ایشالا خوشبخت شین خیلی خوشحالم براتون و ازش بخوای شماره دوستشو برام بفرسته
اعضا:ㅋㅋ😂
ته:حتماا من برم بای
اعضا:بای ته ته
گوشیم رو خواموش کردم و ا.ت رو بغل کردم و آروم خوابیدم..
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟕
______________
امیدوارم خوشتون اومده باشهه🥺🌈
بعد از پنج مین یه نگاه به ا.ت انداختم که دیدم ا.ت بستنی هارو تموم کرده و دارو لبشو لیس میزنه
ا.ت:چیه؟ چرا اینجوری نیگا میکنی؟ فرشته ندیدی؟
ته:همشو خودت تنهایی خوردی؟
ا.ت:کس دیگه ای اینجاست؟
ته:پس من چییی؟ *مظلوم
ا.ت:فدا سرم..بزار از دلت در بیارم خودتو مظلوم نکن قلبم رفت
ا.ت لباسمو کشید و بپمو بوسید و ولم کرد...چ..چرا با قلبم بازی میکنه...عاشقم شده؟؟
ته:ا..ا.ت..ت..تو منو دوست داری؟
ا.ت:عا راستی...قرار بود پسفردا بگم...ولی الان میگم..نمیتونم خودمو بگیرم که نگم...
ته:بگوو
ا.ت:من تو رو دوستت....ندارم
ته:چ..چی؟؟ چرا؟ ا.ت ولی من عاشقتم..
ا.ت دوباره لباسمو کشید و صورتشو نزدیک صورتم کرد..
ا.ت:من دوست ندارم ته...من عاشقتم خب؟ بیا قرار بزاریم!
ته:من با تو ازدواجم میکنم ا.ت..به زودی..
گردنشو گرفتم و لبام رو روی لباش گذاشتم و شروع کردم به مکیدن که اونم همراهیم کرد...
بعد از چند مین جدا شدیم و ا.ت زود روش رو اونور کرد و سرشو انداخت پایین
ته:لبتو خیس نکن!
ا.ت:*سرشو به طرف ته آورد*تو از کجا...
لبشو سطحی بوسیدم و ماشین رو روشن کردم و رفتیم خونه..بین راه
هیچ حرفی نزدیم..ساعت 11 شب بود و خیابونا خلوت بودن..یه نگاه به ا.ت کردم که دیدم خوابش برده..به کیوتیش خندیدم و توی پارکینگ امارت ماشینم رو پارک کردم
ا.ت رو براید استایل بغل کردم و از ماشین پیاده شدم
بادیگارد:ارباب بدین من خانم لی رو ببرم
ته:نمیخواد، بعدشم...الان دیگه خانم کیم هستن*چشمک و پوزخند*
بادیگارد:تبریک میگم
ته:تنک..در رو باز کن
وارد امارت شدم و رفتم طرف اتاقمون و ا.ت رو روی تخت گذاشتم..کنارس دراز کشیدم و تصمیم گرفتم که توی گروه چت منو دوستای مافیام بهشون پیام بدم و خبر بدم که با ا.ت قرار میزارم
گروه چت:
ته:های گایز خبر خوب دارم!هستین بگم؟
کوک:اووو چیه هیونگ؟
جیهوپ:او ته!چه خبری؟
نامجون:میشنویم
جین:قول میدم نخندم دوباره بگو
جیمین:هممون منتظریم..ولی یونگی هیونگ؟
یونگی:چون بحث جالبیه منم هستم بگو
ته:نفس بکشین!آیشش..خببب من دوست دختر دارم...همون ا.ت ست! خودش گفت قرار بزاریم!
یونگی:پشمام...جالب شد..
جیمین:اوووو خوشحالم براتت
نامجون:مبارکه..
جیهوپ:واو!!خوشبخت شین
جین:ریدم تو سلیقه ی دختره..
نامجون:ببند جین هیونگ
کوک:هووی!تو که نزدیک دخترا نمیشدی!چرااا خیانت کردیییی من موافق نیستمم
ته:ممنونم ازتون
ته:کوک...اون یه دوست خیلی خوشگل داره که تایپ توعه
کوک:ایشالا خوشبخت شین خیلی خوشحالم براتون و ازش بخوای شماره دوستشو برام بفرسته
اعضا:ㅋㅋ😂
ته:حتماا من برم بای
اعضا:بای ته ته
گوشیم رو خواموش کردم و ا.ت رو بغل کردم و آروم خوابیدم..
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟕
______________
امیدوارم خوشتون اومده باشهه🥺🌈
۳.۴k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.