عشق.واقعی.من
#عشق.واقعی.من
#پارت11
کردم یهو یاد مامان اینا افتادم از جیب هودی ک پوشیدع بودم گپشیمو در اوردم اوه اوه ۵۰میس کال از مامان ۴۵تا از بابا ١۰تام از مهراد اوفف زنگ زدم مامانم رو دومین بوق جواب داد گفت کجایی تو میدونی مردم از استرس هان
اروم گفتم ببخشید مامان واس یکی از دوستام یع اتفاقی افتادع بود واس همین وقت نکردم بزنگم
گفت اوفف میدونی ساعت چندع
گفتم ن چندع
گفت ٢و نیم نصف شبع
گفتم وای ببخشید واقعن مامان
گفت کی میای خونع
ب طاها نگا کردم ک اروم گفت بگو یع چن روز میمونم احتمالن میخایم بریم شمال
گفتم اممم مامان قرار با فریال اینا برم شمال همینجا میمونم از همین ور میرم
اروم گفت باش عزیزم خوش بگذرع فقد لباس ک میای برمیداری
گفتم امم لباس
ک باز طاها گفت بگو ن میخرم
گفتم ن مامان میخرم گفت باش عزیزم شب بخیر
گفتم شب بخیر فلن
گوشیو غط کردم ک طاها گفت بیا ب بغلش اشارع زد
با لبخند رفتم سمتش رفتم تو بغلش منو کشید رو خودش سرمو چسبوند ب قفسع سینم گفت گوش کن صدا قلبمو وقتی هستی
اروم خندیدم ب صدای قلبش گوش دادم یکم ک گذشت چشام گرم شد خابیدم...
ادامه دارد....
#پارت11
کردم یهو یاد مامان اینا افتادم از جیب هودی ک پوشیدع بودم گپشیمو در اوردم اوه اوه ۵۰میس کال از مامان ۴۵تا از بابا ١۰تام از مهراد اوفف زنگ زدم مامانم رو دومین بوق جواب داد گفت کجایی تو میدونی مردم از استرس هان
اروم گفتم ببخشید مامان واس یکی از دوستام یع اتفاقی افتادع بود واس همین وقت نکردم بزنگم
گفت اوفف میدونی ساعت چندع
گفتم ن چندع
گفت ٢و نیم نصف شبع
گفتم وای ببخشید واقعن مامان
گفت کی میای خونع
ب طاها نگا کردم ک اروم گفت بگو یع چن روز میمونم احتمالن میخایم بریم شمال
گفتم اممم مامان قرار با فریال اینا برم شمال همینجا میمونم از همین ور میرم
اروم گفت باش عزیزم خوش بگذرع فقد لباس ک میای برمیداری
گفتم امم لباس
ک باز طاها گفت بگو ن میخرم
گفتم ن مامان میخرم گفت باش عزیزم شب بخیر
گفتم شب بخیر فلن
گوشیو غط کردم ک طاها گفت بیا ب بغلش اشارع زد
با لبخند رفتم سمتش رفتم تو بغلش منو کشید رو خودش سرمو چسبوند ب قفسع سینم گفت گوش کن صدا قلبمو وقتی هستی
اروم خندیدم ب صدای قلبش گوش دادم یکم ک گذشت چشام گرم شد خابیدم...
ادامه دارد....
۱۵.۷k
۲۶ بهمن ۱۳۹۹