میراث ابدی 💜پـارت⁹💜 کپ👇
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وانگ: میخوای یادت بدم؟
ــ واقعا میتونی؟
وانگ: آره چرا که نه. بالاخره باید لطفتو جبران کنم.
ــ ممنون.
رسیدیم به مهمونخونه. رفتیم داخل. با صاحبش حرف زدم و گفتم که مهمون شخصی منه. یه اتاق داد. رفتم و اتاقو بهش نشون دادم.....
ــ اینجا اتاقته. اینم کلید قفل اتاقت.
وانگ: ممنون. کی شروع کنیم.
ــ از فردا خوبه؟
وانگ: خوبه. پس، فردا میبینمت.
ــ باشه. بدرود.
مستقیم رفتم عمارت. واییی حالا کی با داداشم طرف میشه؟ خداکنه خوابیده باشه. آخه کی این وقت شب بیدار میمونه به غیر از من؟ راستی چه زود باهاش دوست شدم. خب از من بعید نبود هر چی باشه من دختر لیلی بانو هستم. آروم از کنار اتاق داداشم رد شدم که یهو در باز شد. جیغ آرومی کشیدم. یا خدا غلط کردم دیگه به وسایلاش دست نمیزنم. چهرش خیلی اعصبانی بود. اومد جلو......
ــ داداشی غلط کردم دیگه دست نمیزنم. ببخش خب؟ غلط کردم.
داداش: این چندمین بارت بود به وسایلام دست میزنی؟ و میگی غلط کردم و دیگه دست نمیزنم؟
وایییی حسابش از دستم در رفته. لبخندی زدم.....
ــ قول میدم که دیگه این آخریه آخریشه. داداشی ببخش دیگه. گفتم که میخرم یکی دیگشو برات.
داداش: با این که چشم آب نمیخوره ولی باشه. وایسا ببینم تا این وقت شب کجا بودی؟
ــ عه خب. خب یه مهمون و بردم به یکی از مهمونخونه ها بیچاره گم شده بود.
داداش: کی بود؟
ــ یه دختر خوشگل همسن خودت.
داداش: داری دروغ میگی.
ــ نه به جان.. خب میدونی چیه بهش قول دادم به هیشکی نگم کیه؟
داداش: عه پس فردا من میرم سراغش تا ببینم کی بود.
ــ عه داداش اگه اینکارو کنی دیگه بهم زبان یاد نمیده.
داداش: معلمه؟
ــ نه.
داداش: پس از کجا میدونی یادت میده؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#لایک یادت نرههه💜 اگه خوشت کامنت بزار💜💜
#میراث_ابدی #فیک #بی_تی_اس
وانگ: میخوای یادت بدم؟
ــ واقعا میتونی؟
وانگ: آره چرا که نه. بالاخره باید لطفتو جبران کنم.
ــ ممنون.
رسیدیم به مهمونخونه. رفتیم داخل. با صاحبش حرف زدم و گفتم که مهمون شخصی منه. یه اتاق داد. رفتم و اتاقو بهش نشون دادم.....
ــ اینجا اتاقته. اینم کلید قفل اتاقت.
وانگ: ممنون. کی شروع کنیم.
ــ از فردا خوبه؟
وانگ: خوبه. پس، فردا میبینمت.
ــ باشه. بدرود.
مستقیم رفتم عمارت. واییی حالا کی با داداشم طرف میشه؟ خداکنه خوابیده باشه. آخه کی این وقت شب بیدار میمونه به غیر از من؟ راستی چه زود باهاش دوست شدم. خب از من بعید نبود هر چی باشه من دختر لیلی بانو هستم. آروم از کنار اتاق داداشم رد شدم که یهو در باز شد. جیغ آرومی کشیدم. یا خدا غلط کردم دیگه به وسایلاش دست نمیزنم. چهرش خیلی اعصبانی بود. اومد جلو......
ــ داداشی غلط کردم دیگه دست نمیزنم. ببخش خب؟ غلط کردم.
داداش: این چندمین بارت بود به وسایلام دست میزنی؟ و میگی غلط کردم و دیگه دست نمیزنم؟
وایییی حسابش از دستم در رفته. لبخندی زدم.....
ــ قول میدم که دیگه این آخریه آخریشه. داداشی ببخش دیگه. گفتم که میخرم یکی دیگشو برات.
داداش: با این که چشم آب نمیخوره ولی باشه. وایسا ببینم تا این وقت شب کجا بودی؟
ــ عه خب. خب یه مهمون و بردم به یکی از مهمونخونه ها بیچاره گم شده بود.
داداش: کی بود؟
ــ یه دختر خوشگل همسن خودت.
داداش: داری دروغ میگی.
ــ نه به جان.. خب میدونی چیه بهش قول دادم به هیشکی نگم کیه؟
داداش: عه پس فردا من میرم سراغش تا ببینم کی بود.
ــ عه داداش اگه اینکارو کنی دیگه بهم زبان یاد نمیده.
داداش: معلمه؟
ــ نه.
داداش: پس از کجا میدونی یادت میده؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#لایک یادت نرههه💜 اگه خوشت کامنت بزار💜💜
#میراث_ابدی #فیک #بی_تی_اس
۱۶.۸k
۲۰ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.