وقتی مامان ا.ت بخاطر پول باهاش ازدواج کرده وعاشق تو میشه
وقتی مامان ا.ت بخاطر پول باهاش ازدواج کرده وعاشق تو میشه و...
هیونجین:دیدم که لباس ا.ت خیلی بازه قشنگ یعنی انگار لباس نپوشیدی
این چه وعض لباس پوشیده(عصبی وداد)
ا.ت:چرا داد میزنیقشنگه که
هیونجین:قشنگیش بخوره تو فرق سرم بازه باز
ا.ت:به من چه دوستش داشتم پوشیدمش
هیونجین:تا الان قشنگه ولی وقتی بریم خوبه یه تیکه پارچه کهنه میشه(با نیشخند)
بریم منتظرن
ا.ت:منظوره این چی بود 🤔
رفتیم تو دونفر اومدن سمتمون که فکر کنم مهمونیه مال اونا بوده
چانیون:خوش اومدین جناب هوانگ
هیونجین:خیلی ممنون
چانیون:معرفی نمیکنین (روبه ا.ت)
هیونجین:همسرم هستن
ا.ت:وقتی گفت همسرم هستن پشمام ریخت یعنی چی؟
چانیون:از دیدنتون خوش وقتم بانو
ا.ت:خیلی ممنون
هیونجین داشت با اون مرده همینطور حرف میزد یه حواسم رفت سمت یه مرده که از پشت خیلی خوشتیپ بود با موهای بلوند بعد از چند دقیقه برگشتم که دیدم اون اون فیلیکس بود😶
چش تو چش شدیم کخ چشامو ازش دزدیم و دادم سمت هیونجین یعنی اینجا چیکار میکرد
هیوجین:داشتم با چانیون صحبت میکردم که دشمن قشنگم اومد سمتمون
فیلیکس:هِلو مستر هوانگ
هیونجین:گمشو لی حالو حوصلتو ندارم
فیلیکس:اینطوری نگو زشته (روبه ا.ت)
سلام لیدی زیبا(با چشمک)
معرفی نمیکنی هوانگ
هیونجین:نه معرفی نمیکنم دیگه حق نداری بهش بگی لیدی فهمیدی(باعصبانیت )
فیلیکس:باشه بابا عصبی نشو
ا.ت:تمام اون مدت سرم پایین بود میترسیدم نکنه به هیونجین بگه که اون فیلیکسه ولی همو میشناختن فکرکنمفقط فامیل های همو میدونستن چند دقیقه گذشت فیلیکس از پیش ا.ت و هیون رفته بود
ا.ت:هیونجین من میرم دستشویی
هیونجین :مراقب باش و سریع برگرد
ا.ت:باش
رفتم دستشویی صورتمو آب زدم که وقتی سرمو بالا کردم تو آیینه خودمو ببینم دیدم که پشت سرم......
هیونجین:دیدم که لباس ا.ت خیلی بازه قشنگ یعنی انگار لباس نپوشیدی
این چه وعض لباس پوشیده(عصبی وداد)
ا.ت:چرا داد میزنیقشنگه که
هیونجین:قشنگیش بخوره تو فرق سرم بازه باز
ا.ت:به من چه دوستش داشتم پوشیدمش
هیونجین:تا الان قشنگه ولی وقتی بریم خوبه یه تیکه پارچه کهنه میشه(با نیشخند)
بریم منتظرن
ا.ت:منظوره این چی بود 🤔
رفتیم تو دونفر اومدن سمتمون که فکر کنم مهمونیه مال اونا بوده
چانیون:خوش اومدین جناب هوانگ
هیونجین:خیلی ممنون
چانیون:معرفی نمیکنین (روبه ا.ت)
هیونجین:همسرم هستن
ا.ت:وقتی گفت همسرم هستن پشمام ریخت یعنی چی؟
چانیون:از دیدنتون خوش وقتم بانو
ا.ت:خیلی ممنون
هیونجین داشت با اون مرده همینطور حرف میزد یه حواسم رفت سمت یه مرده که از پشت خیلی خوشتیپ بود با موهای بلوند بعد از چند دقیقه برگشتم که دیدم اون اون فیلیکس بود😶
چش تو چش شدیم کخ چشامو ازش دزدیم و دادم سمت هیونجین یعنی اینجا چیکار میکرد
هیوجین:داشتم با چانیون صحبت میکردم که دشمن قشنگم اومد سمتمون
فیلیکس:هِلو مستر هوانگ
هیونجین:گمشو لی حالو حوصلتو ندارم
فیلیکس:اینطوری نگو زشته (روبه ا.ت)
سلام لیدی زیبا(با چشمک)
معرفی نمیکنی هوانگ
هیونجین:نه معرفی نمیکنم دیگه حق نداری بهش بگی لیدی فهمیدی(باعصبانیت )
فیلیکس:باشه بابا عصبی نشو
ا.ت:تمام اون مدت سرم پایین بود میترسیدم نکنه به هیونجین بگه که اون فیلیکسه ولی همو میشناختن فکرکنمفقط فامیل های همو میدونستن چند دقیقه گذشت فیلیکس از پیش ا.ت و هیون رفته بود
ا.ت:هیونجین من میرم دستشویی
هیونجین :مراقب باش و سریع برگرد
ا.ت:باش
رفتم دستشویی صورتمو آب زدم که وقتی سرمو بالا کردم تو آیینه خودمو ببینم دیدم که پشت سرم......
۶.۶k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.