روانی دوست داشتنی من
#روانی_دوست_داشتنی_من
P:9
(ویو ا.ت)
بلند شدم
ولی با حس اینکه چیز گرمی ازم خارج شد خشک شدم واییییییییییی الان اخه؟
شلوارم سفیدههههههههههههه
آروم سرمو پایین انداختم و به شلوارم نگاه کردم
که دیدم بله شلوارم خونیه
سرمو بلند کردم دیدم همه دارن به شلوارم نگاه میکنن
دلم میخاست آب شم برم تو زمین
همه یه جوری نگام میکردن
منم انگار خشک شده بودم و هیچ حرکتی نمیکردم
یهو احساس کردم دستی دورم قرار گرفت و من به سمت خودش کشید
وقتی به سمتش برگشتم دیدم صاحب اون دست فلیکسه
با تعجب نگاهش میکردم
که سویشرت خودشو در آورد و جلوم زانو زد
و رویه اون قسمت شلوارم که خونی بود پیچید و آستینِ سویشرت رو دور کمرم گره زد
( جنتلمن فقط خودت 🥹)
دستاشو دورم حلقه کردم و منو به خودش چسبوند و بدون حرفی منو به سمت چادر برد
منم تا اون موقع فقط لال بودمو همراهش حرکت میکردم
وقتی به چادر رسیدیم دستشو از دور کمرم برداشت و رو بهم گفت
فلیکس : بهتره استراحت کنی من به دوستت سوهی میگم بیاد پیشت
ا.ت: باشه
و داخل چادر رفتم
ولی قبل اینکه فلیکس بره گفتم
ا.ت: فلیکس
به طرفم برگشت و با حالت سوالی نگاهم کرد
ا.ت: چیزه........ میگم ....... وقتی خسته شدی میتونی بیای تو چادر نگران من نباش
فلیکس: ( با لبخند) باشه
[ رفت]
خاستم به سمت چادر برم که صدایه سوهی باعث شد از حرکت وایستادم
سوهی: اوووووووووووو
من گفتم یه خبراییه
ا.ت: ای خدا الانم ول نمیکنه
سوهی: نچ ببخشید نمیشه
و به سمت اومد و نایلونی رو به سمتم پرت کرد که رو هوا گرفتم
سوهی: ولی دختر از من گفتن این یه حس هایی بهت داره تویه بازی ام گفت از یه نفر خوشش میاد
ا.ت: خب؟
سوهی: خب انگل این کیو به غیر تو میشناسه که ازش خوشش بیاد ؟
ا.ت: آخه چه ربطی داره؟ شاید از یکی از دخترا خوشش اومده
[ از همین تریبون اعلام میکنم ا.ت داره دعا میکنه که فلیکس از دختر دیگه ای خوشش نیاد ولی جلو سوهی داره گوه میخوره😐]
سوهی: یعنی خود خری نه اینکه مثل خری
مستریه
معنی مستری میده
ا.ت: برو بابا حال داری
سوهی : اوکی برو استراحت کن ولی من که میدونم آخر به حرف من میرسی
ا.ت: اوکی باشه
و بعد به نایلون اشاره کردمو گفتم
ا.ت: پد بهداشتیه دیگه؟
سوهی: آره
ا.ت: اها راستی فلیکس داشت دنبالت میگشت بگه بیای پیش من ببین داره هنوز دنبالت میگرده یا نه
سوهی: اوکی
و رفت
رفتم تو چادر و بعد از عوض کردن لباسم با یه ست پیراهن و شلوار سیاه
گرفتم دراز کشیدم و پتورو روخودم کشیدم
و سعی کردم به درد معدم فکر نکنم
ولی لامصب درد شکمم یه طرفو شکلات خاستنم یه طرف دیگه
خلاصه بعد از کلی تلاش و سعی در فکر نکردن به شکلات خوابیدم
ولی دوباره اون خواب ها
........میای بغلم؟........ اگه یکی ببینه چی؟........ولی من دلم بغل میخاد ....
پایان پارت ۹
P:9
(ویو ا.ت)
بلند شدم
ولی با حس اینکه چیز گرمی ازم خارج شد خشک شدم واییییییییییی الان اخه؟
شلوارم سفیدههههههههههههه
آروم سرمو پایین انداختم و به شلوارم نگاه کردم
که دیدم بله شلوارم خونیه
سرمو بلند کردم دیدم همه دارن به شلوارم نگاه میکنن
دلم میخاست آب شم برم تو زمین
همه یه جوری نگام میکردن
منم انگار خشک شده بودم و هیچ حرکتی نمیکردم
یهو احساس کردم دستی دورم قرار گرفت و من به سمت خودش کشید
وقتی به سمتش برگشتم دیدم صاحب اون دست فلیکسه
با تعجب نگاهش میکردم
که سویشرت خودشو در آورد و جلوم زانو زد
و رویه اون قسمت شلوارم که خونی بود پیچید و آستینِ سویشرت رو دور کمرم گره زد
( جنتلمن فقط خودت 🥹)
دستاشو دورم حلقه کردم و منو به خودش چسبوند و بدون حرفی منو به سمت چادر برد
منم تا اون موقع فقط لال بودمو همراهش حرکت میکردم
وقتی به چادر رسیدیم دستشو از دور کمرم برداشت و رو بهم گفت
فلیکس : بهتره استراحت کنی من به دوستت سوهی میگم بیاد پیشت
ا.ت: باشه
و داخل چادر رفتم
ولی قبل اینکه فلیکس بره گفتم
ا.ت: فلیکس
به طرفم برگشت و با حالت سوالی نگاهم کرد
ا.ت: چیزه........ میگم ....... وقتی خسته شدی میتونی بیای تو چادر نگران من نباش
فلیکس: ( با لبخند) باشه
[ رفت]
خاستم به سمت چادر برم که صدایه سوهی باعث شد از حرکت وایستادم
سوهی: اوووووووووووو
من گفتم یه خبراییه
ا.ت: ای خدا الانم ول نمیکنه
سوهی: نچ ببخشید نمیشه
و به سمت اومد و نایلونی رو به سمتم پرت کرد که رو هوا گرفتم
سوهی: ولی دختر از من گفتن این یه حس هایی بهت داره تویه بازی ام گفت از یه نفر خوشش میاد
ا.ت: خب؟
سوهی: خب انگل این کیو به غیر تو میشناسه که ازش خوشش بیاد ؟
ا.ت: آخه چه ربطی داره؟ شاید از یکی از دخترا خوشش اومده
[ از همین تریبون اعلام میکنم ا.ت داره دعا میکنه که فلیکس از دختر دیگه ای خوشش نیاد ولی جلو سوهی داره گوه میخوره😐]
سوهی: یعنی خود خری نه اینکه مثل خری
مستریه
معنی مستری میده
ا.ت: برو بابا حال داری
سوهی : اوکی برو استراحت کن ولی من که میدونم آخر به حرف من میرسی
ا.ت: اوکی باشه
و بعد به نایلون اشاره کردمو گفتم
ا.ت: پد بهداشتیه دیگه؟
سوهی: آره
ا.ت: اها راستی فلیکس داشت دنبالت میگشت بگه بیای پیش من ببین داره هنوز دنبالت میگرده یا نه
سوهی: اوکی
و رفت
رفتم تو چادر و بعد از عوض کردن لباسم با یه ست پیراهن و شلوار سیاه
گرفتم دراز کشیدم و پتورو روخودم کشیدم
و سعی کردم به درد معدم فکر نکنم
ولی لامصب درد شکمم یه طرفو شکلات خاستنم یه طرف دیگه
خلاصه بعد از کلی تلاش و سعی در فکر نکردن به شکلات خوابیدم
ولی دوباره اون خواب ها
........میای بغلم؟........ اگه یکی ببینه چی؟........ولی من دلم بغل میخاد ....
پایان پارت ۹
۷.۰k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.