پارت8
پارت8
فاطمه:ببین اون گوش پاکن در بیار بزارم که دریا ازم بگیری دریا دختر منه
من:دختر منم هست تمام این سه سال ازم پنهونش کردی می دونی من چقدر گشتم دنبال تو دخترم ها اون دختر منم هست
فاطمه:تو حق نداری بگی دختره تو هم هست هیچ کاری نکردی براش هیچی
تو حتی نمی تونی به یکی وفاع دار باشی همش پرش می کنی تو بلد نیستی مسﺋولیت پذیری تو مستقل نمی دونه چی ببین امیر سه سال پیش تو زندگی که با عشق شروع کردمو ازم گرفتی غرورمو شکوندی ابروم و بردی جلوی فامیل انگشت نمام کردی حرف پدر و مادرمو برام گذاشتی من ساکت موندم اما این دفعه نمیزارم حقمو ازم بگیری
من :تو که وکیلی می دونی دختر تا سن قانونی پیش پدرشه منتظر نامه دادگاه باش
از خونه زدم بیرون حرفاش واقعا سنگین بود اما تنها راه برای اوردن دوباره اش کنار خودم گرفتن دریایی
رمان از زبان فاطمه
من:دست شما درد نکنه عرشیا که راز دار بودی مانل خانم رفیق شفیف من دستت بابت از بین بردن من درد نکنه تمام این سه سال در خفاف زندگی کردم الان چی ها الان امیر می تونه جیگر گوشه منو بگیره
مانل:فاطمه
........
روز ها گذشت نامه دادگاه اومد دادگاه حکم صادر کرد که دریا تا 19سالگی پیش امیربمونه از اون موقعه همش سردرد دارم
دریا:ماما جونم باید من برم از پیش تو
من:نه عزیزم کی گفته
دریا:خاله و عکو داشتن می گفتن ماما بیا بریم خونه بریم دریا شنا کنیم بریم شن بازی بریم ماهی بخوریم بریم من دوست ندارم از تتو برم من تو دوست دارم من بابا نمی خواهم ماما من تو می خواهم
من:دریا منم نمی خواهم برم اشتباه کردم که اوردمت تهران نباید اصلا تو ایران می موندم
مانل:امیر اومد
من:دریا تو چند روز پیش عمو امیر می مونی من قول میدم زود بیای
دریا:باشه
رفتیم بیرون
امیر: سلام دریا خانم
دریا:سلام ماما جون من خاله گزی می خواهم
من:اون تو خونه تو شماله
دریا :من می خواهمممممم
امیر: بریم من برات می خرم
دریا: تو نمی فهمی من خاله گزی می خواهمممم
من:باشع من میرم برات میارم شب کنارته
دریا رفت تو ماشین
امیر: به پیشنهادم فکر کن این جوری تو هم زندگی می کنی
من: فکر کنم قانون منو یادت رفته یه بار ادم می بازه دوبار قرار نیست من یه بار بهت اعتماد کردم قلبمو دادم دیدم چیکار کردی باهاش
امیر: بس با دریا خداحافظی کن
من: متما باش دریا بگیری من نمیام من برای همیشه دیگه میزارم میرم
امیر:فعلا
رفتم بالا سویچ ماشین برداشتم
مانل:کجا
من: به تو چه
از اون روز دیگه با مانل حرف نزدم یا سر صحبت کردم
برم تا شمال عروسک دریا بیارم
تو راه بودم که بارون گرفت گفتم بند میاد دیگه تو جاده حساسی بودم بارون سریعی تر میشد همش به یاد دریا بودم اشکام می ریخت لعنتی الان جاش نبود سرم درد گرفت کنترل ماشین خارج شدم رفتم تو کوه ....
فاطمه:ببین اون گوش پاکن در بیار بزارم که دریا ازم بگیری دریا دختر منه
من:دختر منم هست تمام این سه سال ازم پنهونش کردی می دونی من چقدر گشتم دنبال تو دخترم ها اون دختر منم هست
فاطمه:تو حق نداری بگی دختره تو هم هست هیچ کاری نکردی براش هیچی
تو حتی نمی تونی به یکی وفاع دار باشی همش پرش می کنی تو بلد نیستی مسﺋولیت پذیری تو مستقل نمی دونه چی ببین امیر سه سال پیش تو زندگی که با عشق شروع کردمو ازم گرفتی غرورمو شکوندی ابروم و بردی جلوی فامیل انگشت نمام کردی حرف پدر و مادرمو برام گذاشتی من ساکت موندم اما این دفعه نمیزارم حقمو ازم بگیری
من :تو که وکیلی می دونی دختر تا سن قانونی پیش پدرشه منتظر نامه دادگاه باش
از خونه زدم بیرون حرفاش واقعا سنگین بود اما تنها راه برای اوردن دوباره اش کنار خودم گرفتن دریایی
رمان از زبان فاطمه
من:دست شما درد نکنه عرشیا که راز دار بودی مانل خانم رفیق شفیف من دستت بابت از بین بردن من درد نکنه تمام این سه سال در خفاف زندگی کردم الان چی ها الان امیر می تونه جیگر گوشه منو بگیره
مانل:فاطمه
........
روز ها گذشت نامه دادگاه اومد دادگاه حکم صادر کرد که دریا تا 19سالگی پیش امیربمونه از اون موقعه همش سردرد دارم
دریا:ماما جونم باید من برم از پیش تو
من:نه عزیزم کی گفته
دریا:خاله و عکو داشتن می گفتن ماما بیا بریم خونه بریم دریا شنا کنیم بریم شن بازی بریم ماهی بخوریم بریم من دوست ندارم از تتو برم من تو دوست دارم من بابا نمی خواهم ماما من تو می خواهم
من:دریا منم نمی خواهم برم اشتباه کردم که اوردمت تهران نباید اصلا تو ایران می موندم
مانل:امیر اومد
من:دریا تو چند روز پیش عمو امیر می مونی من قول میدم زود بیای
دریا:باشه
رفتیم بیرون
امیر: سلام دریا خانم
دریا:سلام ماما جون من خاله گزی می خواهم
من:اون تو خونه تو شماله
دریا :من می خواهمممممم
امیر: بریم من برات می خرم
دریا: تو نمی فهمی من خاله گزی می خواهمممم
من:باشع من میرم برات میارم شب کنارته
دریا رفت تو ماشین
امیر: به پیشنهادم فکر کن این جوری تو هم زندگی می کنی
من: فکر کنم قانون منو یادت رفته یه بار ادم می بازه دوبار قرار نیست من یه بار بهت اعتماد کردم قلبمو دادم دیدم چیکار کردی باهاش
امیر: بس با دریا خداحافظی کن
من: متما باش دریا بگیری من نمیام من برای همیشه دیگه میزارم میرم
امیر:فعلا
رفتم بالا سویچ ماشین برداشتم
مانل:کجا
من: به تو چه
از اون روز دیگه با مانل حرف نزدم یا سر صحبت کردم
برم تا شمال عروسک دریا بیارم
تو راه بودم که بارون گرفت گفتم بند میاد دیگه تو جاده حساسی بودم بارون سریعی تر میشد همش به یاد دریا بودم اشکام می ریخت لعنتی الان جاش نبود سرم درد گرفت کنترل ماشین خارج شدم رفتم تو کوه ....
۸.۹k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.