Part¹⁷
Part¹⁷
_س...لام..بیب(بی حال)
+(آروم بغلش کرد)سلام تهیونگ...خوبی؟
_هر جا که تو باشی...حالم خوبه...
+(هق هقام شروع شد)لعنتی تو شیطانی..هق...چطور..هق این اتفاق افتاد؟
_اولین بارمه که آسیب میبینم...
+هوف...
+(بغلش کردم تا حالش بهتر شه)
ویو کوک
بیدار شدم...الان...تو بیمارستانم..رومو که اونور کردم دیدم ات...تهیونگو....بغل کرده..رومو اونور کردم و آروم اشک ریختم...این عشق متعلق به من نیست:)...رومو به طرفشون کردم
^س...سلام...
+اوووو سلام آقای جئون
^لطفا...جونگکوک صدام کنید...
+باشه...خوبید؟
^مرسی...
_جونگکوکی حالت خوبی؟
^اوهوم...(بغض)
_بغضت گرفته حالت خوبه؟
^آره...(بغض)
_دوروغ نگو
^هیونگ بخدا راستشو میگم...
_اوک...
+تهیونگ شی...
_هوم؟
+من برم به دکتر بگم کی تو و جونگکوک مرخص میشید
_اوکی...
ویو ات
رفتم به سمت دکتر و گفتم به هوش اومدن و گفتم که کی مرخص میشن
...خب...وضعیتشون تاحالا خوب بوده ولی بهتره که تا ² روز دیگه اینجا باشن
+آها مرسی
...خواهش میکنم...
+میشه من شب اینجا باشم؟
...بله حتما..
+مرسی
رفتم تو اتاق و بهشون گفتم که تا دو روز دیگه اینجان
_یااا من میخام بیام خونههه
+تهیونگی اینقدر نگران من نباش
_اگه کسی بیاد و اتفاقی برات بیوفته خودمو هیچوقت نمیبخشم..
+(لبخند)کسی نمیاد تو فعلا مراقب خودت باش
_اوهوم...ات
+بله؟
_صورتتو بیار جلو
+اوک...
ویو ته
صورتشو نزدیکم کرد که گردنشو با یه دستم گرفتم و لبمو به لبش زدم و بوسیدمش...بعد از ⁵ مین جدا شدیم
ویو کوک
وقتی که دیدم تهیونگ اتو بوسید اشکام سراریز شد ولی زود صورتمو اونور کردم...اگه اون نمیتونه منو دوست داشته باشه...پس سعی میکنم دوست خوبی براش باشم:)..بعد از ⁶ مین که اشکام تموم شد رومو اونور کردم دیدم از هم جدا شدن
+جونگکوک شی خوبی؟
^آره...
+چرا گریه کردی؟
^دلم درد میکنه...
+الان به دکتر میگم بیاد
ویو ات
به دکتر گفتم که بیاد و وقتی که رفتیم تو و دکتر معاینش کرد گفت...
...چیزی نیست فقط ضربان قلبشون تند میزنه
^..
(² روز بعد)
ویو ات
رفتم دنبال تهیونگ و جونگکوک و وقتی رسیدیم و کارارو کردم و سوار ماشین شدیم وقتی داشتم رانندگی میکردم گفتم
+جونگکوک میخوای امروز بیای عمارت ته؟
_آره اینجوریم بهتره کوک
^نمیدونم...
+جونگکوک یوقت اتفاقی میوفته بیا دیگه
^باشه...
_آفرین
^(لبخند)
وقتی رسیدیم خونه به تهیونگ پیشنهاد دادم که گیم بزنیم اونم قبول کرد
^ات میشه بعد هم من باهات بازی کنم؟
+اوکی
_خب خب شرط میبندیم
+اوک
_اگه من بردم باید منو ببوسی
+ودف...و اگه من برنده شدم باید واسم یه باکس شیر کاکائو بخری
_اوک
ویو ات
داشتیم بازی میکردیم و...به جاهای حساس رسید...
+من میتونممم
_نه نه...هووووو آرهههه
+هوف....
_من بردم
+اوک..
_خب خب بدو
لایک:³⁰
کامنت:²⁰
_س...لام..بیب(بی حال)
+(آروم بغلش کرد)سلام تهیونگ...خوبی؟
_هر جا که تو باشی...حالم خوبه...
+(هق هقام شروع شد)لعنتی تو شیطانی..هق...چطور..هق این اتفاق افتاد؟
_اولین بارمه که آسیب میبینم...
+هوف...
+(بغلش کردم تا حالش بهتر شه)
ویو کوک
بیدار شدم...الان...تو بیمارستانم..رومو که اونور کردم دیدم ات...تهیونگو....بغل کرده..رومو اونور کردم و آروم اشک ریختم...این عشق متعلق به من نیست:)...رومو به طرفشون کردم
^س...سلام...
+اوووو سلام آقای جئون
^لطفا...جونگکوک صدام کنید...
+باشه...خوبید؟
^مرسی...
_جونگکوکی حالت خوبی؟
^اوهوم...(بغض)
_بغضت گرفته حالت خوبه؟
^آره...(بغض)
_دوروغ نگو
^هیونگ بخدا راستشو میگم...
_اوک...
+تهیونگ شی...
_هوم؟
+من برم به دکتر بگم کی تو و جونگکوک مرخص میشید
_اوکی...
ویو ات
رفتم به سمت دکتر و گفتم به هوش اومدن و گفتم که کی مرخص میشن
...خب...وضعیتشون تاحالا خوب بوده ولی بهتره که تا ² روز دیگه اینجا باشن
+آها مرسی
...خواهش میکنم...
+میشه من شب اینجا باشم؟
...بله حتما..
+مرسی
رفتم تو اتاق و بهشون گفتم که تا دو روز دیگه اینجان
_یااا من میخام بیام خونههه
+تهیونگی اینقدر نگران من نباش
_اگه کسی بیاد و اتفاقی برات بیوفته خودمو هیچوقت نمیبخشم..
+(لبخند)کسی نمیاد تو فعلا مراقب خودت باش
_اوهوم...ات
+بله؟
_صورتتو بیار جلو
+اوک...
ویو ته
صورتشو نزدیکم کرد که گردنشو با یه دستم گرفتم و لبمو به لبش زدم و بوسیدمش...بعد از ⁵ مین جدا شدیم
ویو کوک
وقتی که دیدم تهیونگ اتو بوسید اشکام سراریز شد ولی زود صورتمو اونور کردم...اگه اون نمیتونه منو دوست داشته باشه...پس سعی میکنم دوست خوبی براش باشم:)..بعد از ⁶ مین که اشکام تموم شد رومو اونور کردم دیدم از هم جدا شدن
+جونگکوک شی خوبی؟
^آره...
+چرا گریه کردی؟
^دلم درد میکنه...
+الان به دکتر میگم بیاد
ویو ات
به دکتر گفتم که بیاد و وقتی که رفتیم تو و دکتر معاینش کرد گفت...
...چیزی نیست فقط ضربان قلبشون تند میزنه
^..
(² روز بعد)
ویو ات
رفتم دنبال تهیونگ و جونگکوک و وقتی رسیدیم و کارارو کردم و سوار ماشین شدیم وقتی داشتم رانندگی میکردم گفتم
+جونگکوک میخوای امروز بیای عمارت ته؟
_آره اینجوریم بهتره کوک
^نمیدونم...
+جونگکوک یوقت اتفاقی میوفته بیا دیگه
^باشه...
_آفرین
^(لبخند)
وقتی رسیدیم خونه به تهیونگ پیشنهاد دادم که گیم بزنیم اونم قبول کرد
^ات میشه بعد هم من باهات بازی کنم؟
+اوکی
_خب خب شرط میبندیم
+اوک
_اگه من بردم باید منو ببوسی
+ودف...و اگه من برنده شدم باید واسم یه باکس شیر کاکائو بخری
_اوک
ویو ات
داشتیم بازی میکردیم و...به جاهای حساس رسید...
+من میتونممم
_نه نه...هووووو آرهههه
+هوف....
_من بردم
+اوک..
_خب خب بدو
لایک:³⁰
کامنت:²⁰
۱۱.۶k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.