وانشات از Jungkook
موج های دریا موّاج تر از روز های قبل بودن.
دستی ای از موهاش با نسیم خنکی که می وزید به پرواز در اومده بود.
_ جونگ کوکا دریا خیلی قشنگه، من عاشق دریام.
جونگ کوک ریز خندید و دستی به بینی سرخ شده دخترک کشید.
+ منم عاشق تو ام دلبرکم!
دخترک خنده ای ریزی کرد و دستش رو دور کمر جونگکوک حلقه کرد و سرش رو مماس سینه جونگکوک قرار داد.
جونگکوک هم دستش رو نوازش وار روی سر دخترک کشید. یکدفعه باد شدیدی وزیدن گرفت، ا/ت به خودش لرزید خودشو بیشتر به جونگکوک چسبوند.
+ سردته؟؟ چرا ژاکتت رو با خودت نیاوردی؟
در حالی که از شدت سرما دندونش به هم میخوردن بریده بریده لب زد:
_ ت..تو..ما..ماشینه
با گرفتن بازوهای دخترک، اونو از خودش جدا کرد به چشماش خیره شد.
+ پس همینجا بمون من میرم بیارمش
دخترک درحالی که بازوهاش رو بغل میگرفت سرشو تکون داد.
جونگکوک با دو به سمت ماشین حرکت کرد در همین حین ا/ت صدای ضعیف بچه ای رو شنید که جیغ میکشید، توجه اش به سمت دریا جلب شد و نزدیک دریا شد، دستای بچه ای رو دید که تقلا میکرد از میون امواج دریا خودش رو نجات بده. ا/ت بدون اینکه به چیزی فکر کنه به سمت موج ها حرکت کرد، دریا بی رحم تر از روزای دیگه بود، موج ها بی رحمانه به ساحل برخورد میکردن، دخترک کاملا سرما رو فراموش کرد و موهاش رو پشت گردنش زد و به سمت موج ها حرکت کرد.
جونگ کوک با ژاکتی که دستش بود به دریا نگاهی انداخت و جای خالی ا/ت رو دید با حال گیجی اطراف رو نگاه کرد، پسر بچه ی کوچیکی رو نزدیک دریا دید که به شدت اشک میریخت، تموم لباساش خیس شده بودن و از ترس و سرما به خودش می لرزید، نزدیکش شد و زانو زد تا هم قدش بشه، با دیدن حال پسرک، دلش براش سوخت و با چشمای نگران به چشمای معصوم پسرک خیره شد.
+ چرا گریه میکنی پسر جون؟؟ تو..تو دختر خانومی رو این اطراف ندیدی؟؟
پسرک میون هق هق هاش با لحن بچه گونه ای لب زد:.
_ نو...نا... نو..نا
چشمای جونگکوک به سمت دست کوچیک پسر حرکت کرد که به سمت دریا اشاره میکرد.
جونگکوک لب هاش رو با زبونش تر کرد و اب دهنش رو به سختی قورت داد.
+ نونا چی ؟ هاا؟؟
تکون کوچیکی به پسر داد که زود تر به حرف بیاد.
_ نو..نا.. تو..توی.. در..دریاست!
جونگ کوک به سختی از جاش بلند شد و ژاکت از دستش افتاد و به سمت دریا هجوم اورد.
و فریاد کشید:
+ ا/تتتت، ا/تتتت
همینطور که میون موج های دریا با همه توانش فریاد میکشید، به سمت جلو حرکت میکرد. تا کمر توی اب بود، با گیجی به اطراف نگاه میکرد. با دستش به موج های دریا میکوبید. قطره های اب به صورت و موهاش پاچیده میشد.
+ دریای لعنتی حق نداری ا/ت ی منو ازم بگیری! حق ندارییی!
با اومدن موج بعدی دستای ظریف ا/ت رو دید، با همه قدرتش پاهاش رو حرکت داد تا خودش رو به ا/ت برسونه.
با دو دستش دستای ا/ت رو گرفت و بالا کشید و موهای پریشون و خیس دخترک رو از صورتش کنار زد و تکونش داد.
+ ا/ت ی من چشمات رو باز کن!
با دیدن لب های رنگ پریده ا/ت، چشماش پر از اشک شدن. با یه حرکت دخترک رو بلند کرد، موج های دریا به تار موهای ا/ت برخورد میکرد، موهای دخترک با موج های دریا هم سو شده بود. دستای دخترک که هیچ اراده ای روشون نداشت، سست بودن و با هر قدم جونگکوک به اب دریا برخورد میکردن، جونگکوک به سختی قدم برمیداشت و موج ها فشار زیادی رو به پاهاش وارد میکردن با رفت و امد موج، صورت رنگ پریده ا/ت و صورت جونگکوک خیس میشدن، اشک های جونگکوک میون قطره های اب گم شده بودن.
به هر سختی بود خودشو به ساحل رسوند و جسم سرد دختر رو به ارومی روی شن های سرد ساحل قرار داد.
دستاش رو به حالت ضربدری روی سینه دخترک گذاشت و چند بار فشار اورد.
+ اینطوری منو تنها نذار، پاشو ا/ت، بلند شو به چشمام نگاه کن، مگه سرد نبود ها؟ برات ژاکتت رو اوردم ببین!!
بعد از اینکه واکنشی از دختر ندید ، لباشو نزدیک لبای ا/ت کرد و آروم روی لباش گذاشت و نفس هاش رو تقدیم دخترک کرد.
دوباره دستاش رو روی سینه دخترک گذاشت، نفس های جونگ کوک نامنظم شده بود و حالش اشفته.
+ التماسمت میکنم چشماتو باز کن، التماست میکنم!
بعد از چند بار تنفس مصنوعی، یکدفعه از گوشه لب ا/ت مقداری اب بیرون ریخت، جونگکوک کارش رو چند بار تکرار کرد و دخترک به سرفه افتاد، اب اضافه ریه هاش تخلیه شد. نفس های نامنظم جونگکوک به صورت خیس دخترک برخورد میکرد و دخترک درد بدی توی سینه اش احساس میکرد.
جونگکوک دخترک رو کمی بلند کرد و با دستش کمر ا/ت رو ماساژ داد. اونقدر از به هوش اومدن دخترک خوشحال بود که بی وقفه اشک میریخت.
+حالت خوبه ا/ت؟
دخترک آروم و به زحمت سرش رو تکون داد و همون باعث شد جونگکوک بغلش کنه و همراه با اون پسر بچه به بیمارستان ببرتشون!!
✓ #madi ~ #jungkook ~ #Oneshot ~ #BTS ❜
⊸ @army_bts_ot7
دستی ای از موهاش با نسیم خنکی که می وزید به پرواز در اومده بود.
_ جونگ کوکا دریا خیلی قشنگه، من عاشق دریام.
جونگ کوک ریز خندید و دستی به بینی سرخ شده دخترک کشید.
+ منم عاشق تو ام دلبرکم!
دخترک خنده ای ریزی کرد و دستش رو دور کمر جونگکوک حلقه کرد و سرش رو مماس سینه جونگکوک قرار داد.
جونگکوک هم دستش رو نوازش وار روی سر دخترک کشید. یکدفعه باد شدیدی وزیدن گرفت، ا/ت به خودش لرزید خودشو بیشتر به جونگکوک چسبوند.
+ سردته؟؟ چرا ژاکتت رو با خودت نیاوردی؟
در حالی که از شدت سرما دندونش به هم میخوردن بریده بریده لب زد:
_ ت..تو..ما..ماشینه
با گرفتن بازوهای دخترک، اونو از خودش جدا کرد به چشماش خیره شد.
+ پس همینجا بمون من میرم بیارمش
دخترک درحالی که بازوهاش رو بغل میگرفت سرشو تکون داد.
جونگکوک با دو به سمت ماشین حرکت کرد در همین حین ا/ت صدای ضعیف بچه ای رو شنید که جیغ میکشید، توجه اش به سمت دریا جلب شد و نزدیک دریا شد، دستای بچه ای رو دید که تقلا میکرد از میون امواج دریا خودش رو نجات بده. ا/ت بدون اینکه به چیزی فکر کنه به سمت موج ها حرکت کرد، دریا بی رحم تر از روزای دیگه بود، موج ها بی رحمانه به ساحل برخورد میکردن، دخترک کاملا سرما رو فراموش کرد و موهاش رو پشت گردنش زد و به سمت موج ها حرکت کرد.
جونگ کوک با ژاکتی که دستش بود به دریا نگاهی انداخت و جای خالی ا/ت رو دید با حال گیجی اطراف رو نگاه کرد، پسر بچه ی کوچیکی رو نزدیک دریا دید که به شدت اشک میریخت، تموم لباساش خیس شده بودن و از ترس و سرما به خودش می لرزید، نزدیکش شد و زانو زد تا هم قدش بشه، با دیدن حال پسرک، دلش براش سوخت و با چشمای نگران به چشمای معصوم پسرک خیره شد.
+ چرا گریه میکنی پسر جون؟؟ تو..تو دختر خانومی رو این اطراف ندیدی؟؟
پسرک میون هق هق هاش با لحن بچه گونه ای لب زد:.
_ نو...نا... نو..نا
چشمای جونگکوک به سمت دست کوچیک پسر حرکت کرد که به سمت دریا اشاره میکرد.
جونگکوک لب هاش رو با زبونش تر کرد و اب دهنش رو به سختی قورت داد.
+ نونا چی ؟ هاا؟؟
تکون کوچیکی به پسر داد که زود تر به حرف بیاد.
_ نو..نا.. تو..توی.. در..دریاست!
جونگ کوک به سختی از جاش بلند شد و ژاکت از دستش افتاد و به سمت دریا هجوم اورد.
و فریاد کشید:
+ ا/تتتت، ا/تتتت
همینطور که میون موج های دریا با همه توانش فریاد میکشید، به سمت جلو حرکت میکرد. تا کمر توی اب بود، با گیجی به اطراف نگاه میکرد. با دستش به موج های دریا میکوبید. قطره های اب به صورت و موهاش پاچیده میشد.
+ دریای لعنتی حق نداری ا/ت ی منو ازم بگیری! حق ندارییی!
با اومدن موج بعدی دستای ظریف ا/ت رو دید، با همه قدرتش پاهاش رو حرکت داد تا خودش رو به ا/ت برسونه.
با دو دستش دستای ا/ت رو گرفت و بالا کشید و موهای پریشون و خیس دخترک رو از صورتش کنار زد و تکونش داد.
+ ا/ت ی من چشمات رو باز کن!
با دیدن لب های رنگ پریده ا/ت، چشماش پر از اشک شدن. با یه حرکت دخترک رو بلند کرد، موج های دریا به تار موهای ا/ت برخورد میکرد، موهای دخترک با موج های دریا هم سو شده بود. دستای دخترک که هیچ اراده ای روشون نداشت، سست بودن و با هر قدم جونگکوک به اب دریا برخورد میکردن، جونگکوک به سختی قدم برمیداشت و موج ها فشار زیادی رو به پاهاش وارد میکردن با رفت و امد موج، صورت رنگ پریده ا/ت و صورت جونگکوک خیس میشدن، اشک های جونگکوک میون قطره های اب گم شده بودن.
به هر سختی بود خودشو به ساحل رسوند و جسم سرد دختر رو به ارومی روی شن های سرد ساحل قرار داد.
دستاش رو به حالت ضربدری روی سینه دخترک گذاشت و چند بار فشار اورد.
+ اینطوری منو تنها نذار، پاشو ا/ت، بلند شو به چشمام نگاه کن، مگه سرد نبود ها؟ برات ژاکتت رو اوردم ببین!!
بعد از اینکه واکنشی از دختر ندید ، لباشو نزدیک لبای ا/ت کرد و آروم روی لباش گذاشت و نفس هاش رو تقدیم دخترک کرد.
دوباره دستاش رو روی سینه دخترک گذاشت، نفس های جونگ کوک نامنظم شده بود و حالش اشفته.
+ التماسمت میکنم چشماتو باز کن، التماست میکنم!
بعد از چند بار تنفس مصنوعی، یکدفعه از گوشه لب ا/ت مقداری اب بیرون ریخت، جونگکوک کارش رو چند بار تکرار کرد و دخترک به سرفه افتاد، اب اضافه ریه هاش تخلیه شد. نفس های نامنظم جونگکوک به صورت خیس دخترک برخورد میکرد و دخترک درد بدی توی سینه اش احساس میکرد.
جونگکوک دخترک رو کمی بلند کرد و با دستش کمر ا/ت رو ماساژ داد. اونقدر از به هوش اومدن دخترک خوشحال بود که بی وقفه اشک میریخت.
+حالت خوبه ا/ت؟
دخترک آروم و به زحمت سرش رو تکون داد و همون باعث شد جونگکوک بغلش کنه و همراه با اون پسر بچه به بیمارستان ببرتشون!!
✓ #madi ~ #jungkook ~ #Oneshot ~ #BTS ❜
⊸ @army_bts_ot7
۴۲.۳k
۱۲ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.