پارت119
#پارت119
_بیا بریم این اطراف یه گشتی بزنیم !
دستش را از زیر چانه برداشت و نگاه از عاطفه گرفت .
_تنهایی؟!
بهنام_آره خب ! تنهایی!
شانه بالا انداخت .
_نوچ ، تنهایی نمیچسبه!
بهنام آهسته گفت :
_یه لشکر آدم باز راه بندازیم دنبال خودمون ؟
سرش را کامل به سمت بهنام چرخاند و به چشمانش نگاه کرد .
_فقط مهری و عاطفه و روزبه !
دوست داشت بگوید فقط عاطفه !
اما نمیخواست ، بهنام حساس شود و از طرفی محال بود ، عاطفه بدون مهری جایی برود و قطعا ، روزبه هم همراهشان بود.
بهنام_اون وقت اینایی که میگی یه لشکر آدم نمیشه؟
فرشید_نوچ .
...
روزبه صدای صحبت های آهسته ی بهنام و فرشید را شنیده بود !
درجا پیامی به مهری داد.
"من کارت دارم ، با کسی جایی نمیری"
"نه بابا ! میخوای واسه دسشویی رفتنم اجازه بگیرم ؟"
"عه ! همین ک گفتم ! جایی نمیری"
"به تو چه؟"
"بی ادب ، میخوام اگه بشه باهام بیای بیرون"
"خاک تو سرت !"
"چرااااا؟؟؟"
"بلد نیستی مثل آدم درخواست بدی!"
"چه درخواستی؟"
"روزبه ، چی میزنی ؟ جنسش خوب بوده ها نه ؟! همین ک باهات بیام بیرون دیگ"
به زور جلوی خودش را گرفت که بلند بلند نخندد !
"آهاااااا ، نه دیگ در همین حد بلدم "
"اون وقت بقیه ، نمیگن دارین کجا میرین؟!"
"جدا جدا میریم ! بگو بایکی از دوستات قرارداری !چه میدونم ، ی چی بگو دیگ "
"یه شرط داره !"
"چه شرطی؟"
"اجازه بدی باز تو گوشیت بگردم"
"پوووووف ، باشه بابا جهنم و ضرر !"
...
_بیا بریم این اطراف یه گشتی بزنیم !
دستش را از زیر چانه برداشت و نگاه از عاطفه گرفت .
_تنهایی؟!
بهنام_آره خب ! تنهایی!
شانه بالا انداخت .
_نوچ ، تنهایی نمیچسبه!
بهنام آهسته گفت :
_یه لشکر آدم باز راه بندازیم دنبال خودمون ؟
سرش را کامل به سمت بهنام چرخاند و به چشمانش نگاه کرد .
_فقط مهری و عاطفه و روزبه !
دوست داشت بگوید فقط عاطفه !
اما نمیخواست ، بهنام حساس شود و از طرفی محال بود ، عاطفه بدون مهری جایی برود و قطعا ، روزبه هم همراهشان بود.
بهنام_اون وقت اینایی که میگی یه لشکر آدم نمیشه؟
فرشید_نوچ .
...
روزبه صدای صحبت های آهسته ی بهنام و فرشید را شنیده بود !
درجا پیامی به مهری داد.
"من کارت دارم ، با کسی جایی نمیری"
"نه بابا ! میخوای واسه دسشویی رفتنم اجازه بگیرم ؟"
"عه ! همین ک گفتم ! جایی نمیری"
"به تو چه؟"
"بی ادب ، میخوام اگه بشه باهام بیای بیرون"
"خاک تو سرت !"
"چرااااا؟؟؟"
"بلد نیستی مثل آدم درخواست بدی!"
"چه درخواستی؟"
"روزبه ، چی میزنی ؟ جنسش خوب بوده ها نه ؟! همین ک باهات بیام بیرون دیگ"
به زور جلوی خودش را گرفت که بلند بلند نخندد !
"آهاااااا ، نه دیگ در همین حد بلدم "
"اون وقت بقیه ، نمیگن دارین کجا میرین؟!"
"جدا جدا میریم ! بگو بایکی از دوستات قرارداری !چه میدونم ، ی چی بگو دیگ "
"یه شرط داره !"
"چه شرطی؟"
"اجازه بدی باز تو گوشیت بگردم"
"پوووووف ، باشه بابا جهنم و ضرر !"
...
۱.۱k
۰۶ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.