bts
#معشوقه_لرد
پارت۲
ناگهانی مرد نقاب دار دست تهیونگ را گرفت و سوار اسبش کرد و تازید
تهیونگ تقلا میکرد تا خودش را از دست مرد نجات دهد، اما مرد نقاب دار تهیونگ رو محکم گرفته بود
+مثل ادم بشین سر جات بی دست و پا، نمیبینی میخوان بکشنت؟ افرادت که همه مردن الان میخوای ولت کنم کجا بری؟
تهیونگیهو از حرکت ایستاد و دوباره به چشمان مرد نقاب دار زل رد
این صدا همان آوای زیبایی بود که در نوجوانی با تهیونگ هم خوانی میکرد
و این چشم ها همان چشم هایی بودند که رقصیدن دست های تهیونگ روی کلاویه های پیانو را تماشا میکردند
"فلش بک'هفت سال پیش"
_استاد، من با این پسرک شلخته ی بی دست و پا توی یه گروه نمیرم
+فکر کردی خودت خیلی خوبی؟
+اگه مغرور بودن و خودخواه بودن خوب بودن باشه تو بهترین مرد دنیایی
+چوب خشک، تورو با یه استخر عسل هم نمیشه خورد
_اون حتی بلد نیست یه موسیقیه به درد بخور بزنه استاد
استاد: به جاش صدای خوبی داره
+مگه گیتار کلاسیک چشه؟ مشکلش چیه؟ نکنه تو خوبی که مثل چوب خشک وایمیستی ویالن میزنی
+درضمن فکر کردی من خیلی خوشم میاد برای ساز زدن توی بی استعداد صدای قشنگم رو حدر بدم جناب پرنسسسسس ؟
استاد: هر دوتون بس کنیدددددددد، همین که گفتم، با هم یه گروه میشید، بی صبرانه منتظر اجراتون هستم
+_استادددد
استاد بدون هیچ حرفیکلاس رو ترک کرد و تهیونگ و جونگکوک به اجبار باهم شروع به تمرین کردن
«ذهن جونگکوک»+این پسر خیلی خوب میخونه و پیانو میزنه
کاش اخلاقشم مثل صداش عالی بود
«ذهن تهیونگ»_این بچه صداش واقعا عالیه برای خواننده شدن
اگه کمی با اداب و رسوم بزرگ میشد بهتر بود و انقدر پر رو و شلخه نبود، قطعا باهاش رفیق میشدم
هر دو پسر حواسشون پرت حرفای ذهنشون بود و اصلا به اهنگی که تمرین میکردن دقت نمیکردن
ولی با این وجود باز هم به بهترین نحوه در حال تمرین بودند و این نشونه ی استعدادشون بود
"پایان فلش بک'زمان حال"
تهیونگ وقتی به خودش اومد که داخل شهر بودند و مرد نقاب دار از اسب پیادش کرده بود و داشت صداش میکرد
+هی تهیونگ
+تهیونگ کری؟
+او ببخشید جناب لرد کیم میشه افتخار بدید از دنیای هپروت بیایین بیرون
_تو کی هستی؟
+بالاخره از هپروت اومدی بیرون
+به موقعش میفهمی من کیم،مواضب خودت باش لرد جوان
مرد نقاب دار رفت
تهیونگ که فهمیده بود تو خطره بعد از چند روز به فرانسه برگشت
پارت۲
ناگهانی مرد نقاب دار دست تهیونگ را گرفت و سوار اسبش کرد و تازید
تهیونگ تقلا میکرد تا خودش را از دست مرد نجات دهد، اما مرد نقاب دار تهیونگ رو محکم گرفته بود
+مثل ادم بشین سر جات بی دست و پا، نمیبینی میخوان بکشنت؟ افرادت که همه مردن الان میخوای ولت کنم کجا بری؟
تهیونگیهو از حرکت ایستاد و دوباره به چشمان مرد نقاب دار زل رد
این صدا همان آوای زیبایی بود که در نوجوانی با تهیونگ هم خوانی میکرد
و این چشم ها همان چشم هایی بودند که رقصیدن دست های تهیونگ روی کلاویه های پیانو را تماشا میکردند
"فلش بک'هفت سال پیش"
_استاد، من با این پسرک شلخته ی بی دست و پا توی یه گروه نمیرم
+فکر کردی خودت خیلی خوبی؟
+اگه مغرور بودن و خودخواه بودن خوب بودن باشه تو بهترین مرد دنیایی
+چوب خشک، تورو با یه استخر عسل هم نمیشه خورد
_اون حتی بلد نیست یه موسیقیه به درد بخور بزنه استاد
استاد: به جاش صدای خوبی داره
+مگه گیتار کلاسیک چشه؟ مشکلش چیه؟ نکنه تو خوبی که مثل چوب خشک وایمیستی ویالن میزنی
+درضمن فکر کردی من خیلی خوشم میاد برای ساز زدن توی بی استعداد صدای قشنگم رو حدر بدم جناب پرنسسسسس ؟
استاد: هر دوتون بس کنیدددددددد، همین که گفتم، با هم یه گروه میشید، بی صبرانه منتظر اجراتون هستم
+_استادددد
استاد بدون هیچ حرفیکلاس رو ترک کرد و تهیونگ و جونگکوک به اجبار باهم شروع به تمرین کردن
«ذهن جونگکوک»+این پسر خیلی خوب میخونه و پیانو میزنه
کاش اخلاقشم مثل صداش عالی بود
«ذهن تهیونگ»_این بچه صداش واقعا عالیه برای خواننده شدن
اگه کمی با اداب و رسوم بزرگ میشد بهتر بود و انقدر پر رو و شلخه نبود، قطعا باهاش رفیق میشدم
هر دو پسر حواسشون پرت حرفای ذهنشون بود و اصلا به اهنگی که تمرین میکردن دقت نمیکردن
ولی با این وجود باز هم به بهترین نحوه در حال تمرین بودند و این نشونه ی استعدادشون بود
"پایان فلش بک'زمان حال"
تهیونگ وقتی به خودش اومد که داخل شهر بودند و مرد نقاب دار از اسب پیادش کرده بود و داشت صداش میکرد
+هی تهیونگ
+تهیونگ کری؟
+او ببخشید جناب لرد کیم میشه افتخار بدید از دنیای هپروت بیایین بیرون
_تو کی هستی؟
+بالاخره از هپروت اومدی بیرون
+به موقعش میفهمی من کیم،مواضب خودت باش لرد جوان
مرد نقاب دار رفت
تهیونگ که فهمیده بود تو خطره بعد از چند روز به فرانسه برگشت
۵.۱k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.