رویای هر یک از ما پارت۶
#رویای_هر_یک_ازما
خلبان:مسافران عزیز لطفا سفت بچسبید میخوایم فرود بیام.....
هانا: لینا... لینا.. *خوابالو*
لینا:هاااا..چی میخوای..ولم کن بخوابم*خوابالو
هانا:پاشو..دختر رسیدیم
لینا: *از جاپریدن*رسیدیمممم
هانا:اره پاشو
خلبانن:مسافران عزیز خیلی ممنونم که باما همراه شدید و ما شما رو به سلامت به کشور کره جنوبی رسوندیم سفر به سلامت....
{ویوی/لینا}
از هواپیما پیاده شدیم و رفتیم سوار تاکسی شدیم چون ما تو ایران ۱۰ میلیون رو به وون تبدیل کردیم کمی پول داشتیم که میشد حدود ۲۳۲ هزار وون اره خلاصههه.....
بعد ۲۰ مین رسیدیم به سئول به هانا نگاه کردم دهنش سه متر باز بود جررر🤣🤣منم دست کمی از اون نداشتم سئول خیلی قشنگ بود قشنگیش حد و مرز نداشت جوری که با حرف نمی تونسی توصیفش کنی اها اینو یادم رفت بگم که کره جنوبی و ایران ۵ ساعت و نیم اختلاف ساعتی داره ما تقریبا ساعت ۸ رسیدیم که تو کره میشه ۱۲:۳۰ شب به خاطر همین ما از قبل هتل رزرو کرده بودیم راننده تاکسیه مارو برد دم در هتل و ازش تشکر کردیم و رفتیم داخل هتل بزرگ بود رفتیم پیش حساب دار و اطلاعات خودمون رو دادیم و یکی از پرسونل ها خیلی محترم تعظیم کرد...
پرسونل:خیلی خوش اومدید..لطفا دنبالم بیاد.
هانا:با ارنجش به دستم زد و داخل گوشم زمزمه کرد.. احساس میکنم ادم خیلی معروفی هستیم عررررر
لینا:باشه نکن عههه عیبه😂
از آسلنسور رفتیم بالا و اتاق ۱۲۴ مال ما بود کارت رو بهمون داد و تعظیم کرد و رفت ماهم رفتیم داخل و کارت داخل جاش گزاشتیم برقا روش شد و وسایل هارو داخل گزاشتیم و اونقدر خسته بودیم زود لباسامون رو در اوردیم روی تخت مثل مرده ها ولو شدیم و کپیدیم ....
{پرش زمانی به صبح}
هاناا:پاشووو..کره خررر
لینا:ولممم کنن بخوابمم*خوابالو*
هانا:بخدا اونقدری که تو می خوابی رو باید تو گینس ثبت کنن ..پاشووو ساعت ۲ ههه *داد*
لینا:زدن یه لگد به هانا و پرت کردنش از روی تخت
هانا:اییییی*داد*
لینا:خفه شو شبیه خروسی اول صبی ول مون نمی کنی ..*بلند شدن*..ای سگ تو روحت
{ویوی/هانا}
واییی با اون لگدی که زد کمرم خورد شد...، رفتم دسشوی کارهای لازم و کردم و اومدم بیرون که لینا هم شکر خدا پاشده بود..
هانا:بیا تو هم برو دسشوی دست و سورتتو بشور میریم بیرون کمی میگردیم ..
لینا: باشه ولی اول بریم بانک کارت بگیریم
هانا:اها راست میگی باشه..باشه..
لینا هم رفت دسشوی بعد ۵مین اومد بیرون رفتیم یکم آرایش کردیم و یه تیپ خفن زدیم و وسایل لازم و برداشتیم و رفتیم پایین لینا رفت پیش پرسونل ها کمی باهاشون زر زد بعد اومد پیشم
هانا:چی گفتی بهشون؟؟
لینا:هیچی درباره گرفتن کارت بانکی ازشون سوال پرسیدم .
هانا:اها ..خوبه
(اخه ببینید چه نویسنده خوبی ام دلتون میاد حمایت نکنید؟)
🥲
خلبان:مسافران عزیز لطفا سفت بچسبید میخوایم فرود بیام.....
هانا: لینا... لینا.. *خوابالو*
لینا:هاااا..چی میخوای..ولم کن بخوابم*خوابالو
هانا:پاشو..دختر رسیدیم
لینا: *از جاپریدن*رسیدیمممم
هانا:اره پاشو
خلبانن:مسافران عزیز خیلی ممنونم که باما همراه شدید و ما شما رو به سلامت به کشور کره جنوبی رسوندیم سفر به سلامت....
{ویوی/لینا}
از هواپیما پیاده شدیم و رفتیم سوار تاکسی شدیم چون ما تو ایران ۱۰ میلیون رو به وون تبدیل کردیم کمی پول داشتیم که میشد حدود ۲۳۲ هزار وون اره خلاصههه.....
بعد ۲۰ مین رسیدیم به سئول به هانا نگاه کردم دهنش سه متر باز بود جررر🤣🤣منم دست کمی از اون نداشتم سئول خیلی قشنگ بود قشنگیش حد و مرز نداشت جوری که با حرف نمی تونسی توصیفش کنی اها اینو یادم رفت بگم که کره جنوبی و ایران ۵ ساعت و نیم اختلاف ساعتی داره ما تقریبا ساعت ۸ رسیدیم که تو کره میشه ۱۲:۳۰ شب به خاطر همین ما از قبل هتل رزرو کرده بودیم راننده تاکسیه مارو برد دم در هتل و ازش تشکر کردیم و رفتیم داخل هتل بزرگ بود رفتیم پیش حساب دار و اطلاعات خودمون رو دادیم و یکی از پرسونل ها خیلی محترم تعظیم کرد...
پرسونل:خیلی خوش اومدید..لطفا دنبالم بیاد.
هانا:با ارنجش به دستم زد و داخل گوشم زمزمه کرد.. احساس میکنم ادم خیلی معروفی هستیم عررررر
لینا:باشه نکن عههه عیبه😂
از آسلنسور رفتیم بالا و اتاق ۱۲۴ مال ما بود کارت رو بهمون داد و تعظیم کرد و رفت ماهم رفتیم داخل و کارت داخل جاش گزاشتیم برقا روش شد و وسایل هارو داخل گزاشتیم و اونقدر خسته بودیم زود لباسامون رو در اوردیم روی تخت مثل مرده ها ولو شدیم و کپیدیم ....
{پرش زمانی به صبح}
هاناا:پاشووو..کره خررر
لینا:ولممم کنن بخوابمم*خوابالو*
هانا:بخدا اونقدری که تو می خوابی رو باید تو گینس ثبت کنن ..پاشووو ساعت ۲ ههه *داد*
لینا:زدن یه لگد به هانا و پرت کردنش از روی تخت
هانا:اییییی*داد*
لینا:خفه شو شبیه خروسی اول صبی ول مون نمی کنی ..*بلند شدن*..ای سگ تو روحت
{ویوی/هانا}
واییی با اون لگدی که زد کمرم خورد شد...، رفتم دسشوی کارهای لازم و کردم و اومدم بیرون که لینا هم شکر خدا پاشده بود..
هانا:بیا تو هم برو دسشوی دست و سورتتو بشور میریم بیرون کمی میگردیم ..
لینا: باشه ولی اول بریم بانک کارت بگیریم
هانا:اها راست میگی باشه..باشه..
لینا هم رفت دسشوی بعد ۵مین اومد بیرون رفتیم یکم آرایش کردیم و یه تیپ خفن زدیم و وسایل لازم و برداشتیم و رفتیم پایین لینا رفت پیش پرسونل ها کمی باهاشون زر زد بعد اومد پیشم
هانا:چی گفتی بهشون؟؟
لینا:هیچی درباره گرفتن کارت بانکی ازشون سوال پرسیدم .
هانا:اها ..خوبه
(اخه ببینید چه نویسنده خوبی ام دلتون میاد حمایت نکنید؟)
🥲
۲.۳k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.