separation part3🎬❤👠
separation part3🎬❤👠
از زبان ا/ت
مثل بقیه شبا مثل هر شب منتظر می مونم تا بلاخره کلید رو بندازه تو قفل درو باز کنه
ساعت 3 شب بود رو کاناپه کنار شومینه ی سالن تاریک و سرد نشسته بودم تا بیاد
به ساعت روی دیوار خیره شدم به تیک تاک ساعت
گاهی وقتا انقدر ذهنم درگیر بود و یه دقیقه هم آرامش نداشتن که صدای رو مخ تیک تاک ساعتو نمی شنیدم
چشمام به این ساعت دیگه عادت کرده بودن روزا بیشتر احساس خوابالویی می کردم تا شبا
گاهی شبا از خستگی منتظر موندن پکای چشمام مثل یه چسب محکم بهش بسته میشه
اما امشب دیگه نباید خوابم ببره حتی اگه اون اقدامی به این کار نکنه من باید یه کاری انجام بدم
نمی دونم شبا تا این وقت شب کجا میره و چیکار میکنه ولی هرچی فکر کینم و سعی می کنم ازش فاصله بگیرم امیدوارم کلاب نباشه
اولا چشمام کاسه ی خون بود بعد اقیانوس خون حالا هم که شده...
باید امشب همه چی حل و فصل شه باید بدونم موضوع از چه قراره
تو همین حین یدفه صدای دسته کلیدا به گوشم رسید مثل بچه ای که منتظر اومدن بابانوئل بود تو تاریکی رو کاناپه ای که فقط کمی از نور مهتاب بهش میتابید و اتاقو روشن می کرد نشسته بودم
وقتی در باز شد مثل هرشب جسد متحرک یه مرده ی تمام عیار نمایان شد
➖: فکر میکردم برات شده یه عادت شبانه
➕: باید با هم حرف بزنیم
➖: همون حرفای هر شب...
چه فایده ای بران داره می خوای هر شب ادانه بدی؟
➕: من دیگه واقعا نمی تونم تهیونگ... واقعا دیگه نمی تونم...
من... من می خوام ازت جداشم
➖: هوم (صدای پوزخند حیله گرانه ای از زیر لباش به گوشم رسید که بیشتر باعث میشد خونم به جوش بیاد)
➖: پرونده ها تو دادگاهه فردا شاید بتونی بری اما پاهات اینجا می مونن
➕: دیگه خسته شدم تهیونگ... تو... تو انگار منو فراموش کردی
دیگه باهام حرف نمیزنی... یه تماسم باهام نمیگیری ببینی اصلن زندم یا مرده
فقط به فکر خودتی شبا تا این وقت شب کجاها میری چیکار میکنی؟...
تهیونگ... (تهیونگ درحال ریختن شراب مخصوصش تو لیوانش) من... شک دارم بدونم بینمون چیزی باقی مونده یا نه... احساسی هست یا نه...
از این می ترسم که... دیگه اون تهیونگ علشق سابق نباشی
➖: کمتر چرت و پرت بگو و از جانب من برای خودت بدوز و بباف (یه جرعه از شرابشو میخوره)
...برو بگیر بخواب این وقت شب سیمات به هم اتصالی داده فقط میخوای یه بهونه هایی بیاری که اصلا حقیقت نداره
➕: کدوم حقیقت هان؟ تهیونگ فقط می خوام یه چیزی رو بدونم...
هنوز دوستم داری؟
تهیونگ برای ثانیه ای مکس کرد اما نه برای پاسخ سوال برای سوال بی معنی و خودخواهانه ی ا/ت
➖: امشب نه
تا اینو شنیدم حس کردم انگار یه سطل یخ فقط روم ریختن
اگه تا یه دقیقه ی دیگه رو تخت نباشی...
از زبان ا/ت
مثل بقیه شبا مثل هر شب منتظر می مونم تا بلاخره کلید رو بندازه تو قفل درو باز کنه
ساعت 3 شب بود رو کاناپه کنار شومینه ی سالن تاریک و سرد نشسته بودم تا بیاد
به ساعت روی دیوار خیره شدم به تیک تاک ساعت
گاهی وقتا انقدر ذهنم درگیر بود و یه دقیقه هم آرامش نداشتن که صدای رو مخ تیک تاک ساعتو نمی شنیدم
چشمام به این ساعت دیگه عادت کرده بودن روزا بیشتر احساس خوابالویی می کردم تا شبا
گاهی شبا از خستگی منتظر موندن پکای چشمام مثل یه چسب محکم بهش بسته میشه
اما امشب دیگه نباید خوابم ببره حتی اگه اون اقدامی به این کار نکنه من باید یه کاری انجام بدم
نمی دونم شبا تا این وقت شب کجا میره و چیکار میکنه ولی هرچی فکر کینم و سعی می کنم ازش فاصله بگیرم امیدوارم کلاب نباشه
اولا چشمام کاسه ی خون بود بعد اقیانوس خون حالا هم که شده...
باید امشب همه چی حل و فصل شه باید بدونم موضوع از چه قراره
تو همین حین یدفه صدای دسته کلیدا به گوشم رسید مثل بچه ای که منتظر اومدن بابانوئل بود تو تاریکی رو کاناپه ای که فقط کمی از نور مهتاب بهش میتابید و اتاقو روشن می کرد نشسته بودم
وقتی در باز شد مثل هرشب جسد متحرک یه مرده ی تمام عیار نمایان شد
➖: فکر میکردم برات شده یه عادت شبانه
➕: باید با هم حرف بزنیم
➖: همون حرفای هر شب...
چه فایده ای بران داره می خوای هر شب ادانه بدی؟
➕: من دیگه واقعا نمی تونم تهیونگ... واقعا دیگه نمی تونم...
من... من می خوام ازت جداشم
➖: هوم (صدای پوزخند حیله گرانه ای از زیر لباش به گوشم رسید که بیشتر باعث میشد خونم به جوش بیاد)
➖: پرونده ها تو دادگاهه فردا شاید بتونی بری اما پاهات اینجا می مونن
➕: دیگه خسته شدم تهیونگ... تو... تو انگار منو فراموش کردی
دیگه باهام حرف نمیزنی... یه تماسم باهام نمیگیری ببینی اصلن زندم یا مرده
فقط به فکر خودتی شبا تا این وقت شب کجاها میری چیکار میکنی؟...
تهیونگ... (تهیونگ درحال ریختن شراب مخصوصش تو لیوانش) من... شک دارم بدونم بینمون چیزی باقی مونده یا نه... احساسی هست یا نه...
از این می ترسم که... دیگه اون تهیونگ علشق سابق نباشی
➖: کمتر چرت و پرت بگو و از جانب من برای خودت بدوز و بباف (یه جرعه از شرابشو میخوره)
...برو بگیر بخواب این وقت شب سیمات به هم اتصالی داده فقط میخوای یه بهونه هایی بیاری که اصلا حقیقت نداره
➕: کدوم حقیقت هان؟ تهیونگ فقط می خوام یه چیزی رو بدونم...
هنوز دوستم داری؟
تهیونگ برای ثانیه ای مکس کرد اما نه برای پاسخ سوال برای سوال بی معنی و خودخواهانه ی ا/ت
➖: امشب نه
تا اینو شنیدم حس کردم انگار یه سطل یخ فقط روم ریختن
اگه تا یه دقیقه ی دیگه رو تخت نباشی...
۲۸.۵k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.