درخواستی چند پارتی از تهیونگ
درخواستی چند پارتی از تهیونگ
separation part1🎬❤👠
7 روز تمام...
7 شب... 7 روز تنهایی...
یک هفته جدایی
هر شب دعوا... هر شب گریه و جیغ و داد... قبلا فقط شبا بخاطر مسائل دیگه ای جیغ هام کل عمارتو فرا می گرفت و باعث سست شدن پایه های ساختمون میشد... اما الان... یک هفته گذشته
شوهر من... کسی که نمی دونم چطوری این اسم رو تو شناسنامم قبول کنم...
کسیه که شبا رو یه کاناپه ی سرد سرمو میزارم درصورتی که...
درصورتی که...
امشب مثل هر شب سعی میکنم باهاش صحبت کنم اما تا قبل از اینکه بخوام کلمه ای به زبون بیارم حرفامو قورت میدم و تو دلم حبس میکنم
قبلا شبا ساعت 1 خونه بود اما الان جسد متحرکشو ساعت 3_4 میبینم
وقتی میاد بدون کلمه ای... بدون شام... بدون من سرشو میزاره رو تخت و تا صبح با همون کت و شلوار می خوابه
نمی دونم باهاش چیکار کنم فقط می دونم دیگه نمی تونم اینطوری تو عمارت سگنیه یه مرد بی بند و بار و هریس زندگی کنم
تنها کلمه ای که به زبون میاره من برگشتم... من دارم میرم... شب بخیر... صبح بخیر...
قبلا حداقل صبحا می دیدمش که ساعت 5 صبح منو تو این عمارت تنها میزاشت اما حالا نه شب می تونم بینمش نه صبح
امشب که برگرده باید تکلیفمو باهاش مشخصش کنه که ببینم من براش دقیقا کیم
خانوم کیم... کیم ات... وقتی وارد کمپانی شدم جونگ کوک همینو ازم پرسید
فلش بک به دو سال پیش وقتی ات برای اولین بار وارد شرکت شد چون تهیونگ جواب تلفناشو نمیداد
برای همین...
وقتی وارد ساختومن بزرگ بیگ هیت شدم انقدر بزرگ بود که نتونم یه پله رو درست بالا برم و اتاقشو پیدا کنم
فقط از گشتن دیگه خسته شده بودم بخاطر همین وقتی دیدم در یه اتاق انتهای سالن نیمه بازه اولش در زدم اما وقوی دیدم جوابی دریافت نمی کنم وارد اتاق شدم
از اونجایی که میکاپ آرتیست بودم وقتی چشم به میز آرایشی خورد تنها چیزی که توجهمو جلب کرد مارکای برند های معروفی بودن که تا به حال باهاشون کار نکرده بودم
نه اینکه اونقدر ماهر نبودم که بتونم به درستی ازشون استفاده کنم... بیگ هیت تابه حال بهم اجازه ی استفاده از برند های دیگه رو دراختیار من نزاشته بود
وقتی وارد کمپانی شدم قرار بود میکاپ آرتیست یه شخص معروف باشم کسی که نمیشناسمش
کسی که تا به حال ندیدمش... اما اسمشو زیاد از زبونای مختلف دنیا شنیدم
وقتی تو آزمون رد شدم اون به من یه فرصت تازه داد چون یک هفته قبلش مادرم فوت شده بود و بی پولی داشت منو به سمت فکرای منفی می برد (منظورش نا امیدیو و بدبختی و خودکشی)
برای بار دوم تونستم قبول بشم و چک حقوقم به ندرت بالا میرفت
اما کم کم بخاطر مسائلی که بین من و تهیونگ پیش اومد روابطم با کمپانی بهتر شد و چک حقوقم رو سقف بود
جونگ کوک: فکر نکنم اجازه ی اومدن به این اتاقو به کسی داده باشم
separation part1🎬❤👠
7 روز تمام...
7 شب... 7 روز تنهایی...
یک هفته جدایی
هر شب دعوا... هر شب گریه و جیغ و داد... قبلا فقط شبا بخاطر مسائل دیگه ای جیغ هام کل عمارتو فرا می گرفت و باعث سست شدن پایه های ساختمون میشد... اما الان... یک هفته گذشته
شوهر من... کسی که نمی دونم چطوری این اسم رو تو شناسنامم قبول کنم...
کسیه که شبا رو یه کاناپه ی سرد سرمو میزارم درصورتی که...
درصورتی که...
امشب مثل هر شب سعی میکنم باهاش صحبت کنم اما تا قبل از اینکه بخوام کلمه ای به زبون بیارم حرفامو قورت میدم و تو دلم حبس میکنم
قبلا شبا ساعت 1 خونه بود اما الان جسد متحرکشو ساعت 3_4 میبینم
وقتی میاد بدون کلمه ای... بدون شام... بدون من سرشو میزاره رو تخت و تا صبح با همون کت و شلوار می خوابه
نمی دونم باهاش چیکار کنم فقط می دونم دیگه نمی تونم اینطوری تو عمارت سگنیه یه مرد بی بند و بار و هریس زندگی کنم
تنها کلمه ای که به زبون میاره من برگشتم... من دارم میرم... شب بخیر... صبح بخیر...
قبلا حداقل صبحا می دیدمش که ساعت 5 صبح منو تو این عمارت تنها میزاشت اما حالا نه شب می تونم بینمش نه صبح
امشب که برگرده باید تکلیفمو باهاش مشخصش کنه که ببینم من براش دقیقا کیم
خانوم کیم... کیم ات... وقتی وارد کمپانی شدم جونگ کوک همینو ازم پرسید
فلش بک به دو سال پیش وقتی ات برای اولین بار وارد شرکت شد چون تهیونگ جواب تلفناشو نمیداد
برای همین...
وقتی وارد ساختومن بزرگ بیگ هیت شدم انقدر بزرگ بود که نتونم یه پله رو درست بالا برم و اتاقشو پیدا کنم
فقط از گشتن دیگه خسته شده بودم بخاطر همین وقتی دیدم در یه اتاق انتهای سالن نیمه بازه اولش در زدم اما وقوی دیدم جوابی دریافت نمی کنم وارد اتاق شدم
از اونجایی که میکاپ آرتیست بودم وقتی چشم به میز آرایشی خورد تنها چیزی که توجهمو جلب کرد مارکای برند های معروفی بودن که تا به حال باهاشون کار نکرده بودم
نه اینکه اونقدر ماهر نبودم که بتونم به درستی ازشون استفاده کنم... بیگ هیت تابه حال بهم اجازه ی استفاده از برند های دیگه رو دراختیار من نزاشته بود
وقتی وارد کمپانی شدم قرار بود میکاپ آرتیست یه شخص معروف باشم کسی که نمیشناسمش
کسی که تا به حال ندیدمش... اما اسمشو زیاد از زبونای مختلف دنیا شنیدم
وقتی تو آزمون رد شدم اون به من یه فرصت تازه داد چون یک هفته قبلش مادرم فوت شده بود و بی پولی داشت منو به سمت فکرای منفی می برد (منظورش نا امیدیو و بدبختی و خودکشی)
برای بار دوم تونستم قبول بشم و چک حقوقم به ندرت بالا میرفت
اما کم کم بخاطر مسائلی که بین من و تهیونگ پیش اومد روابطم با کمپانی بهتر شد و چک حقوقم رو سقف بود
جونگ کوک: فکر نکنم اجازه ی اومدن به این اتاقو به کسی داده باشم
۲۸.۷k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.