پارت دوم
پارت دوم
دخترک ناخواسته با لحن گرم و دوستانه جونگکوک لبخندی زد و دختر به دنبالش به طرف خونه رفتن
کلبه چوبی و دنجی که تنها چراغ زرد اون کلبه رو روشن می کرد
چوب های کلبه از چوب ماهون و درخت فندوق درست شده بود و توی کلبه بوی موم و شمع های طبیعی حس میشد
-چی می خوری؟
-من تازه شام خوردم
-پس برات یه کیک شکلاتی با نسکافه میارم
دخترک نمی خواست که چیزی بخوره اما نمی تونست به اون لحن مهربون و دوست داشتنی مرد نه بیاره!
مرد برای خودش چیزی نیاورد فقط کیک و نسکافه رو برای شکوفه آورد
ا/ت زیر نگاه ها و صحبت های جونگکوک تونست کیک و نسکافه رو بخوره
-این خوشمزه ترین کیک و نسکافه ایه که خوردم! ممنونم آقای.....
-بهم بگو کوک
-ممنونم کوک خیلی خوشمزه بودن ولی یه چیزی....چرا منو دعوت کردی به کلبت؟
-بذار به حساب اینکه ازت خوشم اومده!
لبخند ملیحی به روی دخترک زد و چشماشو بست
ا/ت منظورش رو نفهمید
یعنی چی که از اون خوشش اومده بود؟
-کوک
-جانم؟
-من باید برم سرکار بهتر نیست برم خونه؟
-باید ساعتو ببینم
ساعتی جیبی رو از تو جیب جلیقه اش درآورد و نگاهی بهش انداخت
-اگه الان بریم به موقع می رسیم
-پس من باید برم....ممنونم بابت همه چی
-وایسا
جونگکوک از روی میز بلند شد و دست ا/ت رو گرفت
-منم همراهت میام خوب نیست یه بانوی زیبایی مثه تو تنها بره! باید یه بانیِ جذاب همراهت بیاد!
بانیه جذاب😔😂🔥
دخترک ناخواسته با لحن گرم و دوستانه جونگکوک لبخندی زد و دختر به دنبالش به طرف خونه رفتن
کلبه چوبی و دنجی که تنها چراغ زرد اون کلبه رو روشن می کرد
چوب های کلبه از چوب ماهون و درخت فندوق درست شده بود و توی کلبه بوی موم و شمع های طبیعی حس میشد
-چی می خوری؟
-من تازه شام خوردم
-پس برات یه کیک شکلاتی با نسکافه میارم
دخترک نمی خواست که چیزی بخوره اما نمی تونست به اون لحن مهربون و دوست داشتنی مرد نه بیاره!
مرد برای خودش چیزی نیاورد فقط کیک و نسکافه رو برای شکوفه آورد
ا/ت زیر نگاه ها و صحبت های جونگکوک تونست کیک و نسکافه رو بخوره
-این خوشمزه ترین کیک و نسکافه ایه که خوردم! ممنونم آقای.....
-بهم بگو کوک
-ممنونم کوک خیلی خوشمزه بودن ولی یه چیزی....چرا منو دعوت کردی به کلبت؟
-بذار به حساب اینکه ازت خوشم اومده!
لبخند ملیحی به روی دخترک زد و چشماشو بست
ا/ت منظورش رو نفهمید
یعنی چی که از اون خوشش اومده بود؟
-کوک
-جانم؟
-من باید برم سرکار بهتر نیست برم خونه؟
-باید ساعتو ببینم
ساعتی جیبی رو از تو جیب جلیقه اش درآورد و نگاهی بهش انداخت
-اگه الان بریم به موقع می رسیم
-پس من باید برم....ممنونم بابت همه چی
-وایسا
جونگکوک از روی میز بلند شد و دست ا/ت رو گرفت
-منم همراهت میام خوب نیست یه بانوی زیبایی مثه تو تنها بره! باید یه بانیِ جذاب همراهت بیاد!
بانیه جذاب😔😂🔥
۲۴.۶k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.