*شیلان*
*شیلان*
یک سال بعد
شیلان :
بعد از اون اتفاق دیگه خونه ای هیرسا نموندم ورفتم خوابگاه هیچ وقت دیگه ندیدمش
چند ماهی بود خونه ای عمو بودم درسم تموم شده بود اون حتا عروسی خواهرشم نیومده بود از پنجره بیرون رو نگاه می کردم اون شیلان شیطون بازیگوش جاش رو داده بود به یه دختر اروم وگوشه گیر روزی نبود که عکس هیرسا رو نگاه نکنم وپشیمون نشم بد باهاش تا کردم وحقم این بود از خونه اش بیرونم کنه جالب بودمی دونست باهاش می خوام چیکار کنم وبازم چیزی به روم نیاورد بهم فرصت داد ومن سواستفاده کردم
- شیلان...شیلان...
رفتم پایین وگفتم : جونم مامان
مامان : قرار بود بری امامزاده
- یادم رفته بود عمو کجاست ؟!
مامان : رفته تو باغ
- منم میرم امامزاده بعد میرم تو باغ پیش عمو
شمع وعود وگلاب برداشتم وسوار دوچرخه شدم خدا رو شکر اینجا جوری بود که خونه ها زیاد بهم نزدیک نبود وکسی به کسی کاری نداشت تا رسیدن به امامزاده یه دقیقه ای طول کشید از تپه نمی تونستم با دوچرخه برم بالا گذاشتمش همونجا پایین تپه واز تمه رفتم بالا و گل می چیدم تا رسیدم به امامزاده اول رفتم سر قبر بی بی جون وآقا بزرگ که پدر مادر پدرم بودن قبرها رو شستم وگلاب ریختم روشون وگل ها رو گذاشتم رو سنک قبرها یکم اونجا نشستم ارامش خاصی اینجا داشت بلند شدم رفتم داخل امامزاده عود ها رو روشن کردم وبعدم شمع ها رو چقدر بچگیام با بچه ها میومدیم امامزاده حتا دست هیرسارو با شمع سوخته بودم به دیوار تکیه دادم وداشتم با خدا درد ودل می کردم از ته دلم ازخدا می خواستم یه بار دیگه یه بار دیگه هیرسا رو ببینم واون منو بخشیده باشه با بغض بلند شدم از امامزاده اومدم بیرون در رو بستم یه باد سردی میومد انگار آسمون قصد باریدن داشت وهوا ابری بود از تپه اومدم پایین وسوار دوچرخه شدم انقدر اون مناظر قشنگ بود هر بار نگاه می کردم برام تازگی داشت باد شدید بود وشالم از سرم در اومد موهام می ریخت توسر صورتم از دوچرخه در اومدم ودوییدم دنبال شالم تا گرفتمش وانداختمش رو سرم ورفتم طرف دوچرخه ای که نبود متعجب زیر جاده رو هم نگاه کردم نبود متحیر شدم پس کجا رفته بود مجبور شدم پیاده برم خونه انقدر هوا بد حتا نرفتم تو باغ ازپله ها رفتم بالا وزود رفتم داخل واز پله ها رفتم بالا تو اتاقم لباسمو عوض کردم موهام رو بافتم واومدم پایین دلم یه نوشیدنی گرم می خواست رفتم تو آشپزخونه ولی از دیدن هیرسا ماتم برد
یک سال بعد
شیلان :
بعد از اون اتفاق دیگه خونه ای هیرسا نموندم ورفتم خوابگاه هیچ وقت دیگه ندیدمش
چند ماهی بود خونه ای عمو بودم درسم تموم شده بود اون حتا عروسی خواهرشم نیومده بود از پنجره بیرون رو نگاه می کردم اون شیلان شیطون بازیگوش جاش رو داده بود به یه دختر اروم وگوشه گیر روزی نبود که عکس هیرسا رو نگاه نکنم وپشیمون نشم بد باهاش تا کردم وحقم این بود از خونه اش بیرونم کنه جالب بودمی دونست باهاش می خوام چیکار کنم وبازم چیزی به روم نیاورد بهم فرصت داد ومن سواستفاده کردم
- شیلان...شیلان...
رفتم پایین وگفتم : جونم مامان
مامان : قرار بود بری امامزاده
- یادم رفته بود عمو کجاست ؟!
مامان : رفته تو باغ
- منم میرم امامزاده بعد میرم تو باغ پیش عمو
شمع وعود وگلاب برداشتم وسوار دوچرخه شدم خدا رو شکر اینجا جوری بود که خونه ها زیاد بهم نزدیک نبود وکسی به کسی کاری نداشت تا رسیدن به امامزاده یه دقیقه ای طول کشید از تپه نمی تونستم با دوچرخه برم بالا گذاشتمش همونجا پایین تپه واز تمه رفتم بالا و گل می چیدم تا رسیدم به امامزاده اول رفتم سر قبر بی بی جون وآقا بزرگ که پدر مادر پدرم بودن قبرها رو شستم وگلاب ریختم روشون وگل ها رو گذاشتم رو سنک قبرها یکم اونجا نشستم ارامش خاصی اینجا داشت بلند شدم رفتم داخل امامزاده عود ها رو روشن کردم وبعدم شمع ها رو چقدر بچگیام با بچه ها میومدیم امامزاده حتا دست هیرسارو با شمع سوخته بودم به دیوار تکیه دادم وداشتم با خدا درد ودل می کردم از ته دلم ازخدا می خواستم یه بار دیگه یه بار دیگه هیرسا رو ببینم واون منو بخشیده باشه با بغض بلند شدم از امامزاده اومدم بیرون در رو بستم یه باد سردی میومد انگار آسمون قصد باریدن داشت وهوا ابری بود از تپه اومدم پایین وسوار دوچرخه شدم انقدر اون مناظر قشنگ بود هر بار نگاه می کردم برام تازگی داشت باد شدید بود وشالم از سرم در اومد موهام می ریخت توسر صورتم از دوچرخه در اومدم ودوییدم دنبال شالم تا گرفتمش وانداختمش رو سرم ورفتم طرف دوچرخه ای که نبود متعجب زیر جاده رو هم نگاه کردم نبود متحیر شدم پس کجا رفته بود مجبور شدم پیاده برم خونه انقدر هوا بد حتا نرفتم تو باغ ازپله ها رفتم بالا وزود رفتم داخل واز پله ها رفتم بالا تو اتاقم لباسمو عوض کردم موهام رو بافتم واومدم پایین دلم یه نوشیدنی گرم می خواست رفتم تو آشپزخونه ولی از دیدن هیرسا ماتم برد
۹.۱k
۲۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.