پارت32
#پارت32
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
تمام مدت اخمام توهم بود و دست به سینه بالای سرش ایستاده بودم ، کیوان آمپولی آماده کرد و گفت:
+ این آمپول عضلانیه
میتونی روی شکمت بخوابی؟؟!
اخمام دوباره توهم گره خورد و سگ شدم
+ لازم نکرده بده من خودم میزنم
کیوان عاقل اندر سهیفانه نگاهی بهم انداخت و گفت:
_ تو مگه دکتری؟! خودم میزنم بهش
+ گفتم که نمیخواد . بیرون باش خودم میزنم
_ بخاطر همین کُلی بازیاته که میگفتم بری بیرون ، بفرما بگیر بزن ولی اگه خدایی نکرده سوزن شکست تو بدنش به من ربطی نداره
کیوان آمپولو روی پاتختی گذاشت و از اتاق رفت بیرون ، با اینکه تاحالا آمپول نزده بودم اما به نظر نمیومد کار سختی باشه
ملافه رو از روی بهسا کنار زدم و به پهلو خوابوندمش ، کمی لباسشو دادم پایین که با دیدن بدن سفیده اش چند لحظه خیره خیره نگاش کردم
_ آقا میشه آمپول نزنم؟
با حرفش به خودم اومدم و گفتم:
+ نه نمیشه!! شل کن ببینم
پنبه رو برداشتم و آقشته به الکل کردم ، روی بدنش کشیدم که لرزید
+ تکون نخور دیگه اه
_ میترسم....
با یه دستم پهلوشو گرفتم تا تکون نخورده و با اون یکی دستم آمپولو نزدیکش کردم.....
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
تمام مدت اخمام توهم بود و دست به سینه بالای سرش ایستاده بودم ، کیوان آمپولی آماده کرد و گفت:
+ این آمپول عضلانیه
میتونی روی شکمت بخوابی؟؟!
اخمام دوباره توهم گره خورد و سگ شدم
+ لازم نکرده بده من خودم میزنم
کیوان عاقل اندر سهیفانه نگاهی بهم انداخت و گفت:
_ تو مگه دکتری؟! خودم میزنم بهش
+ گفتم که نمیخواد . بیرون باش خودم میزنم
_ بخاطر همین کُلی بازیاته که میگفتم بری بیرون ، بفرما بگیر بزن ولی اگه خدایی نکرده سوزن شکست تو بدنش به من ربطی نداره
کیوان آمپولو روی پاتختی گذاشت و از اتاق رفت بیرون ، با اینکه تاحالا آمپول نزده بودم اما به نظر نمیومد کار سختی باشه
ملافه رو از روی بهسا کنار زدم و به پهلو خوابوندمش ، کمی لباسشو دادم پایین که با دیدن بدن سفیده اش چند لحظه خیره خیره نگاش کردم
_ آقا میشه آمپول نزنم؟
با حرفش به خودم اومدم و گفتم:
+ نه نمیشه!! شل کن ببینم
پنبه رو برداشتم و آقشته به الکل کردم ، روی بدنش کشیدم که لرزید
+ تکون نخور دیگه اه
_ میترسم....
با یه دستم پهلوشو گرفتم تا تکون نخورده و با اون یکی دستم آمپولو نزدیکش کردم.....
۲.۵k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.