پارت

#پارت33
#دخترکوچولوی‌من👧🏻💧

آمپولو نزدیکش کردم و خواستم بزنم اما انگار دستم حرکت نمیکرد..
اه لعنتی نمیتونستم بزنم

پوستش انقد نرم و لطیف بود که میترسیدم بزنم ، بیخیالش شدم و آمپولو روی پاتختی گذاشتم

به سمت در رفتم که دیدم کیوان با اخم نگام میکنه

+ بیا برو این آمپولو بزن بهش من نمیتونم

_ آخرش از دست تو خودمو میکشم

ترجیح دادم تا بیرون بمون و اون صحنه رو نبینم
کاش زنگ میزدم به یه دکتر زن تا خیالمم راحت باشه....

ولی کیوان مورد اعتماد بود و همچین شخصیو نمیتونستم تو زمان کم پیداکنم

بعد از دو دقیقه وارد اتاق شدم ؛ کیوان درحال جمع کردن وسایلش بود و بهسام انگار خوابیده بود

+ اینکه باز خوابید...

_ فعلا وضعیتش همینه تا فردا
اگه میشه کمتر مزاحمش شو تا استراحت کنه

با حالت مسخره ای گفتم:

+ باشه حتما

کیوان سری برام تکون داد و کیف به دست از اتاق زد بیرون ، مثل اینکه امشبم نمیشد به مراد دلم برسم

با این دختره ی جنازه که نمیشد عشقو حال کرد‌..‌‌.. باید زنگ میزدم به مارال ، بدجوری تو کف بودم

گوشیو برداشتم و شمارشو گرفتم ، صدای پر عشوه اش که پیچید تو گوشم خود به خود پاهام شل شد

_ جونم عشقم!

+ سلام مارال
امشب چیکاره ای؟!
دیدگاه ها (۵)

شنیدم پارت نمیخواین..راسته؟؟😲😐

#پارت34#دخترکوچولوی‌من👧🏻💧_ برای مشتری های دست به نقدی مثل تو...

#پارت32#دخترکوچولوی‌من👧🏻💧تمام مدت اخمام توهم بود و دست به سی...

#پارت31#دخترکوچولوی‌من👧🏻💧به سمت حیاط رفتم و سیگاری روشن کردم...

"بازگشت بی نام"

حدس بزنید دیروز چیشد ما دیروز از ۸تا ۴ ازدو داشتیم... رفتیم...

فیک عشق ابدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط