فقط تو میتونی( پارت۷)
فقط تو میتونی( پارت۷)
بعد چند ساعت مادر و پدرم خونه آمدن چند روزی شده وقتی میرسن خونه باهم کلی دعوا میکنن واقعا دیگه کلافه شدم رفتم پیششون و باصدای بلند گفتم بس کنید دوتاشون ساکت شدن
م . دخترم من و پدرت باید باهات صحبت کنیم بیا بشین اینجا
رفتم کنارشون روی مبل نشستم
م . ببین دخترم میدونی که از وقتی آمدیم سعول دائماباهم دعوا داریم من از کارای شرکت کنار کشیدم و دارم میرم امریکا پدرت قراره همینجا بمونه تو هم بامن میای
* اما دانشگاهم چی
م . دخترم تو توی همه چی حرفه ای هستی نقاشی رقص خوندن و کار های دیگه میتونی به جای دانشگاه رفتن این کار هارو انجام بدی
* ب ..... باشه
م . آفرین دخترم قراره آخر این هفته بریم پس حسابی آماده باش
۱بدو رفتم طبقه بالا داخل اتاقم و درو بستم وسایلمو جمع کردم خوشحال بودم چون این فرصت خوبی بود که بتونم زندگی متفاوتی و تجربه کنم همیشه دوست داشتم نقاشی رو ادامه بدم و درس نخونم فکر تیکردم شاید مادر و پدرم موافق نباشن اما الان موافق هستن منم که از خدامه دیگه چی میخوام شروع کردم به جمع کردن لباسام و لوازم نقاشیم دوباره رفتم طبقه پایین که متوجه آروم حرف زدن مادر و پدرم شدم
م . مثلا الان میخوای چیکار کنی چجوری باعث میشی به یاد بیاره ها
ب . فقط کافیه دوست پسر قبلی شو پیدا کنیم
اصلا متوجه حرفاشون نشدم منظورشون چی بود کی چیو به یاد بیاره رفتم پیششون ازشون خدافظی کردم میخواستم یه سر برم خونه دوستم تا ازش خدافظی کنم از خونه زدم بیرون
بعد چند ساعت مادر و پدرم خونه آمدن چند روزی شده وقتی میرسن خونه باهم کلی دعوا میکنن واقعا دیگه کلافه شدم رفتم پیششون و باصدای بلند گفتم بس کنید دوتاشون ساکت شدن
م . دخترم من و پدرت باید باهات صحبت کنیم بیا بشین اینجا
رفتم کنارشون روی مبل نشستم
م . ببین دخترم میدونی که از وقتی آمدیم سعول دائماباهم دعوا داریم من از کارای شرکت کنار کشیدم و دارم میرم امریکا پدرت قراره همینجا بمونه تو هم بامن میای
* اما دانشگاهم چی
م . دخترم تو توی همه چی حرفه ای هستی نقاشی رقص خوندن و کار های دیگه میتونی به جای دانشگاه رفتن این کار هارو انجام بدی
* ب ..... باشه
م . آفرین دخترم قراره آخر این هفته بریم پس حسابی آماده باش
۱بدو رفتم طبقه بالا داخل اتاقم و درو بستم وسایلمو جمع کردم خوشحال بودم چون این فرصت خوبی بود که بتونم زندگی متفاوتی و تجربه کنم همیشه دوست داشتم نقاشی رو ادامه بدم و درس نخونم فکر تیکردم شاید مادر و پدرم موافق نباشن اما الان موافق هستن منم که از خدامه دیگه چی میخوام شروع کردم به جمع کردن لباسام و لوازم نقاشیم دوباره رفتم طبقه پایین که متوجه آروم حرف زدن مادر و پدرم شدم
م . مثلا الان میخوای چیکار کنی چجوری باعث میشی به یاد بیاره ها
ب . فقط کافیه دوست پسر قبلی شو پیدا کنیم
اصلا متوجه حرفاشون نشدم منظورشون چی بود کی چیو به یاد بیاره رفتم پیششون ازشون خدافظی کردم میخواستم یه سر برم خونه دوستم تا ازش خدافظی کنم از خونه زدم بیرون
۶۴.۳k
۰۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.